ویژگیهای مذموم قوم نوح علیه السلام (رذایل اخلاقی)

عجول

خداوند می فرماید: «قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جادلنا فأتنابما تعدنا ان کنت من الصادقین؛ (آن قوم) گفتند: اى نوح با ما جر و بحث کردى و زیاد هم جر و بحث کردى! (بس است!) اکنون اگر راست مى گویى، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مى دهى بیاور.» (هود/ 32)
این آیه شریفه حکایت مى کند گفتار سران کافر قوم نوح (ع) را که بعد از ناتوانیشان از پاسخى منطقى و ابطال حجت نوح و ابطال مسلکى که ایشان را به سوى آن مى خواند با این گفتار دو کار را خواستند انجام دهند:
1- حضرت نوح (ع) را از خود مأیوس کنند و از او همان چیزى را بخواهند که هر صاحب دعوتى بعد از نومید شدن از تأثیر دعوتش دست به آن کار مى زند. و با این گفتار عجله کردند که هرچه سریعتر به آخر خط برسند.
2- با این گفتار در واقع خواستند «تعجیز» کنند یعنى به نوح (ع) بگویند از تو هیچ کارى ساخته نیست؟ و آنچه که ما را بدان تهدید مى کنى (عذاب دردناک) نمى توانى بیاورى! و اگر در واقع هدف قوم از گفتارشان اینها بوده باشد، حکایت از جهل آنها به حقایق مى کرده است.

قومى مسخره کننده

خداوند می فرماید: «ویصنع الفلک و کلما مر علیه ملأ من قومه سخروامنه قال ان تسخروا منافانا نسخر منکم کما تسخرون؛ و او (نوح) مشغول ساختن کشتى بود که هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند او را مسخره مى کردند (ولى نوح) گفت: اگر ما را مسخره مى کنید ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد.» (هود/ 38)
مسخره کردن دیگران عمل زشت و مذمومى است که مى تواند ریشه در بسیارى از عیوب داشته باشد از جمله ریشه در جهل یا تکبر یعنى جهل و تکبر سبب مسخره کردن دیگران مى شود چنانکه قوم نوح به خاطر جهلى که نسبت به عمل نوح و یارانش در ساختن کشتى داشتند آنها را مسخره مى کردند و خود را داناتر از آنها مى دانستند و مى گفتند ساختن کشتى در جایى که آب نیست بى خردانه است.
آن قوم فقط نوح (ع) را مسخره نمى کردند بلکه کسان دیگرى را نیز که با او بودند مورد تمسخر قرار مى دادند. از عبارت «ان تسخروا منا فانا نخسر منکم» اگر شما، ما را مسخره مى کنید، ما نیز شما را مسخره خواهیم کرد» به دست مى آید که عده اى از مؤمنین و گروندگان به آن حضرت نیز در کار ساختن کشتى وى را یارى مى کردند و در گفتن این سخن یارانش نیز حضور داشتند.
عده ای اشکال وارد نموده اند که اگر تمسخر عمل زشتى است، چرا نوح (ع) به کفار فرمود «حال که شما ما را مسخره مى کنید ما نیز شما را مسخره مى کنیم؟» در پاسخ باید گفت: مسخره کردن ابتدا زشت و قبیح است، اما اگر جنبه مجازات و مقابله به مثل داشته باشد، بالخصوص در جایى که فایده اى عقلانى نیز از قبیل «پیشبرد هدف و اتمام حجت» بر آن مرتب شود زشت و قبیح نیست، به همین دلیل قرآن کریم «سخریه» را در جایى به خداوند نسبت مى دهد. خداوند می فرماید: «سخرالله منهم» (توبه/ 79)

مکار و حیله گر

خداوند می فرماید: «قال نوح رب انهم...* مکروا مکرا کبارا؛ نوح گفت پروردگارا آنها (قوم)... مکر عظیمى به کار بردند.» (نوح/ 21- 22)
در این آیه شریفه تصریح شده که نوح (ع) به خداوند شکایت مى کند از دست مکر و حیله بزرگ قومش پس آن قوم نه تنها مکار، بودند بلکه مکارى بزرگ بودند. در ذکر مصادیق مکر آن قوم اقوالى وجود دارد و هر قولى مصداقى را ذکر نموده که مى توان بین آنها را جمع نمود که تماما از مصادیق مکر آنها باشد.
الف: افتراء بر خدا و تکذیب فرستاده هاى خدا (ضحاک)
ب: تحریک سبک مغزان قوم (به وسیله سران قوم) به قتل نوح (ع)
ج: آنها طرحهاى شیطانى عظیم و گسترده اى براى گمراه ساختن مردم و ممانعت از قبول دعوت نوح ریخته بودند، که احتمال دارد همان مسأله بت پرستى بوده باشد، زیرا طبق بعضى از روایات بت پرستى قبل از نوح سابقه نداشت، بلکه آن قوم بت پرستى را به وجود آوردند.

گمراه و گمراه گر

خداوند می فرماید: «و قد اضلوا کثیرا و لا تزد الظالمین الا ضللا؛ و آنها گروه بسیارى را گمراه کردند. (خداوندا)، ظالمان را جز ضلالت میفزا.» (نوح/ 24)
چنانکه آیه شریفه تصریح مى فرماید این قوم در بینشان هم اغفالگر وجود داشته و هم اغفال شده و گمراه به علاوه تصریح مى فرماید اغفالگران موفق شدند جمع کثیرى را گمراه نمایند و مقصود از اغفالگران رؤسا و اشراف قوم بودند که دیگران از آنها پیروى مى کردند. قول دیگر این است که بت ها سبب گمراهى شده بودند. و این احتمال اولا، بعید است، ثانیا، بر فرض هم که چنین باشد بتها که نمى توانستند اغفالگرى نمایند پس باز عامل گمراهى همان سران و اشراف قوم بودند. منظور از افزودن ضلالت و گمراهى ظالمان و ستمگران، همان سلب توفیق الهى از آنهاست که سبب بدبختى آنها مى شود و یا مجازاتى است که آنها به خاطر ظلمشان دریافت مى دارند که خدا نور ایمان را از آنها مى گیرد و تاریکى کفر را جانشین آن مى سازد.

اهل گناه

خداوند می فرماید: «مما خطیئاتهم اغرقوا؛ (سرانجام) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند.» (نوح/ 25)
در آیه شریفه تصریح مى کند که به خاطر گناه غرق شدند. بنابراین به خوبى استفاده مى شود که آنها گناه انجام مى دادند. و در اینجا یک نکته قابل توجه است که گناه انجام دادن اشکال و اقسامى دارد به عبارت دیگر براى عاصى و گناهکار حالاتى متصور است، گاهى عصیان مى کند و این عصیان ریشه در ضعف نفس او دارد، گاهى عصیان مى کند و این عصیان ریشه در جهل او دارد یعنى ندانسته گناه مى کند، اما گاهى گناه و عصیان مى کند و ریشه عصیانش در کبر و خودخواهى است و استکبار مى ورزد.
خود را مقید به هیچ قیدى نمى داند خودمختار است زیر بار هیچ قانونى نمى رود قطعا این عاصى و گنهکار با آن دو قسم اول فرق دارد، یک فرقش در این است که آن دو قسم ا ول خود را مقصر مى دانند و عذر خواهى مى کنند، توبه مى کنند اما این قسم سوم هیچگاه توبه نمى کند.
حال بنابر آیه شریفه مذکور این قوم عصیانگرى هستند برگشت ناپذیر از این رو به پرتگاه سقوط رسیده اند و راهى جز مجازات دنیوى و اخروى برایشان باقى نمانده. بنابر همین سنت لا یتغیر الهى به مجازات دنیوى غرق شدند و بلافاصله گرفتار آتش برزخى گشتند.

فاجر کافر

خداوند می فرماید: «و قال نوح رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا* انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولا یلدوا الا فاجرا کفارا؛ و نوح گفت: پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار. چرا که اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى کنند و جز نسلى فاجر و کافر به وجود نمى آورند.» (نوح/ 26- 27)
و نیز در آیه دیگر بر کفر آن قوم بر خداوند تصریح مى فرماید: «تجرى باعیننا جزاء لمن کان کفر؛ (مرکبى) که زیر نظر ما حرکت مى کرد. این کیفرى بود براى کسانى که (به او) کافر شده بودند.» (قمر/ 14)
در آیه 27 سوره نوح تصریح مى فرماید: «اگر از اینها فرزندى هم پا بگیرد مانند خودشان فاجر و کافر مى شود، چون در دامن فاجر کافر چیزى جز مانند خودش به وجود نمى آید و انتظارى جز این نمى رود.»
با این استدلال عقلى مى فرماید خدایا حتى یک کافر را هم باقى نگذار و همه آنها را هلاک کن و در آیه آخر مى فرماید جزاى افرادى که این خصوصیت را دارند که کافراند جز این نیست که هلاک شوند و جمعى از بین آنها که ایمان آوردند سوار بر مرکبى نجات یابند. فاجر کسى است که فجور مى کند و فجور به معناى فسق بسیار زشت و شنیع است.

نابینا و کوردل

خداوند می فرماید: «انهم کانوا قوما عمین؛ چه اینکه آنها گروهى نابینا و (کوردل) بودند.» (اعراف/ 64)
عمین به کسانى گفته مى شود که بصیرت نداشته باشند برعکس اعمى که به فردى مى گویند که چشم نداشته باشد. در این آیه شریفه دلیل مجازات هولناک این قوم را کوردل بودنشان مى داند که نتوانستند چهره حقیقت را مشاهده نمایند. و این کوردلى نتیجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمرشان بود، زیرا چشم پوشى مستمر از حقایق، تدریجا چشم تیزبین عقل را ضعیف کرده و سرانجام نابینا مى کند. این نکته نیز درس عبرتى است براى تمامى ره جویان طریق حقیقت که همیشه در برابر حقایق باید خاشع و خاضع بود نه لجوج و طاغى.

آزاردهنده

خداوند می فرماید: «و لنصبرن على ماء اذیتمونا؛ و ما به طور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمى داریم).» (ابراهیم/ 12)
با یک نگاه کلى به تاریخ انبیاء در قرآن کریم در مى یابیم که هیچ پیامبرى نبود که بر قومى فرستاده شود الا اینکه از سوى افرادى در آن قوم مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و نیز آن پیامبر در مقابل آزار و اذیتها صبر را پیشه خود کرده و در این راه تنها از خداوند مدد جسته است و ثانیا مورد الطاف و حمایتهاى الهى قرار گرفته و خداوند ظالمان و ستمگران را در دنیا مجازات نموده. این الگویى است که انبیاء به ما داده اند که اگر در راه انجام وظیفه به سلاح صبر و توکل بر خدا، مسلح شوید هرگز ناکام نمى مانید، به علاوه از امدادهاى خاص الهى نیز بهره مند خواهید شد.
در نتیجه این صفت زشت «آزرده کردن نوح (ع)» براى آن قوم روشنتر از آن است که نیازى به دلیل آوردن داشته باشد و تنها با این آیه شریفه خواستیم به صفت مذموم این قوم گوشزد نمائیم، نه اینکه دلیل بیاوریم.

قومى بد «سوء»

خداوند می فرماید: «انهم کانوا قوم سوء فاغرقناهم اجمعین؛ (نوح) را در برابر جمعیتى که آیات ما را تکذیب کرده بودند یارى دادیم؛ چرا که قوم بدى بودند، از این رو همه آنها را غرق کردیم.» (انبیاء/ 77)
در این آیه شریفه ضمن اینکه یکى از صفات مذموم این قوم را به صورت کلى تصریح مى فرماید که اینها قوم بدى بودند، همین ویژگى مذموم را نیز دلیلى بر هلاکتشان ذکر مى کند و روشن مى کند، هلاکت اقوام گذشته بى ضابطه و دلیل نبوده، بلکه بر اساس سنتهایى است که در هر زمانى محقق شود به مرحله ظهور و بروز مى رسد. و این مردم بد بودنشان را با تکذیب آیات الهى و فرستادگان او و انجام معاصى و گناهان به مرحله ظهور رسانند در نتیجه به عذاب دردناک خداوند مبتلا گشتند.

فاسق

خداوند می فرماید: «و قوم نوح من قبل انهم کانوا قوما فاسقین؛ و همچنین قوم نوح را پیش از آنها (هلاک کردیم) چرا که قوم فاسقى بودند.» (ذاریات/ 46)
فسق در لغت به معناى، بیرون رفتن از راه راست است و فاسق کسى است که از راه راست خارج مى شود. و در اصطلاح دین، فاسق به کسى مى گویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد و آلوده به فکر باطل یا سایر گناهان شود.از این آیه شریفه معلوم مى شود که امر و نهى الهى در زمان حضرت نوح بوده و مردم مکلف بودند دستورات خداوند را اطاعت کنند، اما چون قوم نوح مردمى رویگردان از امر خدا بودند هلاک شدند.
این نکته نیز درس عبرت بزرگى است براى ما، تا به راحتى از اوامر الهى سرپیچى نکنیم و نواهى الهى را نادیده نگیریم که رفته رفته به فسق مبتلا مى شویم و هلاکت را به دنبالش براى انجام دهند و جامعه خواهد داشت.

 


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 ص 416 و 38، جلد 12 ص 8 - 32، جلد 20 ص 45- 44 و 51 ، جلد 10 ص 11- 310 و 3- 321 و 39- 337، جلد 8 ص 220، جلد 18 ص 572

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 5 ص 156، جلد 10 ص 364

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏5 ص 292- 293، جلد 2 ص 58، جلد 4 ص 548

  4. عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

  5. سایت اندیشه قم- مقاله مشخصات نوح (ع) و قوم او

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401117