عوامل ایجاد تکبر و خودپسندی در کودکان

تکبر و جباریت، ناشی از عقده حقارت است. کسانی که اسیر خودخواهی و خویشتن پرستی هستند وقتی احساس حقارت می کنند برای ارضاء حس خودپسندی و به منظور حفظ شخصیت خویشتن، جبار و متکبر می شوند، و با تحقیر کردن مردم و ناچیز شمردن آنان، حقارت نهانی و شکست درونی خود را جبران می نمایند و اگر قدرتی بدست آورند مرتکب جرائم و جنایات عظیمی می شوند. سوالی که مطرح است، این است که چرا بعضی از افراد مردم، به بیماری خودپسندی دچار می شوند؟ و چگونه این خوی مذموم، در روان آنان ریشه می داند؟ و بر اثر آن از حق بینی و حقیقت شناسی باز می مانند و گرفتار بلند پروازی و توقعات نابجا می شوند و از حد واقعی خود تجاوز می نمایند؟

در جواب این سوال باید گفت، علل و عوامل متعددی در ایام  طفولیت برای کودکان، و در تمام مدت عمر برای بزرگسالان، می توانند باعث ایجاد این حالت روانی شوند و آدمی  را به بیماری خودخواهی گرفتار نمایند، دو عاملی که مربوط به دوران طفولیت است، را در زیر  بیان می کنیم:

اولین عامل بوجود آورنده این حالت روانی، وضع طبیعی کودک است. همان طور که گاهی اطفال، با اندامی ناموزون و غیرطبیعی از مادران متولد می شوند که بعضی از آن عیوب بدنی با وسائل علمی، اصلاح پذیر است و بعضی غیرقابل درمان، همچنین ساختمان روحی بعضی از اطفال نیز از روز اول ولادت، غیرطبیعی است که گاهی در  پرتو تربیت های دقیق و مراقبت های علمی، اصلاح می شود و گاهی درمان ناپذیر است. دانشمندان جهان امروز، این کودکان غیرعادی را «اطفال دشوار» نامیده اند و درباره اوضاع و احوال آنان تحقیقات و تجربیاتی نموده و آنها را به گروههای مختلفی دسته بندی کرده اند. یک قسم از اطفال دشوار آنهائی هستند که غرور و خودپسندی جزء سرشت  آنان است. این کودکان با ساختمان روحی مخصوصی که دارند گوئی از مادران خویش، متکبر و خودخواه زائیده شده اند و از اول، وضع روحی آنها غیرعادی است. این قبیل کودکان که طبعا خویشتن پرست و مغرورند، حرکات و سکناتشان، گفتار و رفتارشان، در برابر کودکان و بزرگسالان، در موقع بازی و در حال عادی، توأم با خودخواهی و تکبر است. اینان اگر در طول ایام کودکی، شرائط مساعدی بدست آورند و بتوانند خواهش های غرور آمیز خود را آزادانه اعمال نمایند، و در محیط تربیتی و زندگی خویش با هیچ مانعی مواجه نشوند، سرانجام افرادی بداخلاق و خودپسند، متکبر و غیرقابل معاشرت، جبار و زورگو، بار می آیند و در جامعه با غرور و نخوت زندگی می کنند. این کودکان در زندگانی، خیلی زود شکست می خورند و مردم که از معاشرت این گونه افراد به سختی متنفرند،  آنها را از خود می رانند و با تحقیر و توهین، از جامعه طرد می شوند و در نتیجه، عمری  را با محرومیت و ناکامی می گذرانند.

پرورش صحیح این قبیل اطفال، که خوی تکبر و غرور با سرشت آنان آمیخته است مانند تمام کودکان دشوار، برنامه مخصوصی دارد و با روش تربیت کودکان عادی و طبیعی، متفاوت است. مربی شایسته و با تدبیری لازم است که از آنان سرپرستی نماید و با مراقبت های علمی و عملی، آن صفات ناپسند طبیعی را خمود کند و از رشد آنها جلوگیری نماید، و در عوض خلقیات پسندیده ای  را در روانشان پرورش  دهد. این کودکان غیرطبیعی اگر به درستی تربیت نشوند و همچنان با غرور و خودپرستی رشد کنند سرانجام مردمی خطرناک و ماجراجو خواهند شد و ممکن است در ایام زندگی مصائب  غیرقابل جبرانی برای خود و سایر مردم به بار آورند، زیرا تحقیر و بی اعتنائی مردم علاوه برآنکه غروشان را تشدید می کند و تکبرشان را به سر حد جنون می کشاند، اساسا نسبت به جامعه ای که آنان را رنجیده خاطر کرده و حس خودپرستی آنها را ارضاء ننموده است به سختی دشمن و بد خواه می شوند و برای انتقام گرفتن، به هر عمل خطرناکی دست می زنند. نتیجه  اینکه ساختمان روحی بعضی از اطفال، غیر عادی است و از اول دارای  غرور فطری و حس خودپسندی هستند و این اولین عاملی است که باعث پیدایش خوی ناپسند تکبر، در بعضی از کودکان می شود. تنها از راه تربیت های دقیق  علمی و پرورش های اختصاصی، ممکن است مزاج کج ساخته آنها را به راه مستقیم هدایت نمود و از انحراف اخلاقی آنان جلوگیری کرد. خوشبختانه تعداد این قبیل کودکان دشوار و غیرطبیعی، این قسم اطفال مغرور و خودپرست که آتیه خطرناکی دارند نسبت به کودکان سالم و طبیعی زیاد نیست.

دومی عاملی  که می تواند در آدمی، حس خودخواهی و خویشتن  پرستی را بوجود آورد  و مایه تیره روزی و بدبختی گردد، سوء تربیت های دوران کودکی است. پدران و مادران نادانی که اطفال خردسال را، نابجا، مورد تشویق و تحسین قرار می دهند، کسانی که به فرزندان خود بیش از حد مناسب، محبت و مهربانی می کنند، با این رفتار ناپسند، ضربه بزرگی به اساس خوشبختی و سعادت آنها می زنند و از کودکی بذر خودپسندی را در نهاد اطفال خویش می ریزند، و آنان را لوس و از خودراضی بار می آورند. این قبیل پدران و مادران، در لباس دوستی به فرزندان خود دشمنی می کنند و از اول، طفل را در شناختن حد واقعی خودش گمراه می نمایند، به او می گویند تو نور چشمی، تو یگانه گوهر بی نظیری، تو از همه کودکان بالاتری، تو مانند نداری، و خلاصه آن قدر به دروغ و برخلاف واقع با او سخن می گویند و عملا با او محبت و احترام می کنند که رفته رفته طفل، آن حرف های بی اساس را درباره خودش، باور می کند و معتقد می شود که حقیقتاً از همه بالاتر است.

تمام محبت ها و تشویق هائی را که طفل در محیط  پرورش دوران کودکی خود دیده است در نهاد وی ذخیره می شود و روان او را تحت تاثیر خود قرار می دهد. در بزرگسالی  همان ذخائر درونی، سرچشمه اساسی قسمتی از خلقیات خوب و بد او خواهد شد. ضمیر باطن طفل نازپرورده و لوس بار آمده، مملو از خودخواهی و خویشتن پرستی است. چنین کودکی غیر از خودش، کسی را نمی بیند زیرا پدر و مادر نادان، جز این، درسی به او نداده اند، مهمترین ذخیره ای که از دوران طفولیت در نهادش انباشته شده تنها یک چیز  است و آن خود پرستی است. او به یاد ایام کودکی درباره خویش عقیده دارد که روح است، جان است، از همه بهتر است، یگانه محبوب است. او با چنین فکر و روحیه ای قدم در اجتماع می گذارد و متوقع  است تمام زنان، مانند مادرش و همه مردان، مانند پدرش او را نوازش کنند و به وی احترام بگذارند. اولین باری که برخلاف انتظار، از مردم بی مهری می بیند، و جامعه با او به سردی برخورد می کنند ناراحت می شود، شخصیتش متزلزل می گردد، در خویشتن احساس حقارت می کند. تکرار بی اعتنائی و تحقیر مردم مصیبت  حقارت را تشدید می نماید، شکست های متوالی و ناکامی های پی در پی در ضمیرش  متراکم می گردد و در نتیجه، احساس حقارت به عقده حقارت تبدیل می شود و در باطنش طوفانی برپا می کند.

خودپسندی افراد مغرور و خویشتن پرست، دلیل بر نقص معنوی و غرور اخلاقی آنها است. کسانی که به این بیماری مبتلا هستند و از مردم توقع احترام بیش از حد شایستگی دارند بدون تردید با محرومیت و شکست روبرو خواهند شد و بر اثر آن دچار عقده حقارت می شوند. 

علی علیه السلام می فرمود: «بر نقصان معنوی یک انسان همین بس که خویشتن را بزرگ پندارد». و نیز فرموده است: «بر غرور و فریب دادن یک انسان، همین بس که هرچه را نفس او زیبا جلوه دهد، بپذیرد و بر آن اعتماد نماید.» و همچنین فرمود: «آن کس که بیش از حد خود، از مردم تمنا کند سزاوار محرومیت و ناکامی است.»

بیماری چنین انسانی از خود او است و درمانش نیز در اختیار او. اگر از عقل و درایت کمک بگیرد و به سوء تربیت پدر و مادر توجه عاجل نماید، خود را تزکیه و تطهیر کند، بلند پروازی را  ترک گوید، خویشتن پرستی را فراموش نماید و در حد واقعی خود بایستد، فورا پرده های ظلمانی به عقب می روند، جهان در نظرش روشن می شود، ناکامی ها خاتمه پیدا می کنند، عقده های روانی یکی پس از دیگری گشوده می شوند و تا پایان عمر مانند یک انسان عادی در حدی که شایستگی دارد مورد احترام جامعه خواهد بود.


منابع :

  1. محمدتقی فلسفی- کودک از نظر وراثت و تربیت (جلد 2)- از صفحه 433 تا 442

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401139