مختار بودن انسان در سقوط و تعالی خویش در قرآن

در منطق قرآن، میخکوب شدن انسان در پیروی از سنتهای گذشتگان، مورد نکوهش قرار گرفته است، چنانکه در آیات زیر می بینیم:

1- «و ما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی و یستغفروا ربهم الا ان تأتیهم سنة الاولین او یأتیهم العذاب قبلا»(کهف/ آیه ی 55)، «مردم را از ایمان آوردن به آن هدایت که بر آنها آمده است و به برگشت به سوی خدا جلوگیری نمی کند، مگر این که سنت های گذشتگان را بپذیرند، یا نخست عذابی بر آنان نازل شود.»

2- «و ان یعودوا فقد مضمت سنة الاولین»(انفال/ آیه ی 38)، «و اگر به همان کفر سابقشان برگردند، [تباه خواهند شد] زیرا به تحقیق، سنت های گذشتگان از بین رفته است.»

3- «فهل ینظرون الا سنه الاولین» (فاطر/آیه 43)، «آیا تبهکاران به جز سنت گذشتگان به چیز دیگری می نگرند؟»

4- «انا وجدنا آباءنا علی امه و انا علی آثارهم مهتدون»(زخرف/آیه ی 22)، «ما پدرانمان را پای بند معتقداتی دیده ایم و ما آثار آنان را تعقیب می کنیم».

5- «انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون»(زخرف/آیه ی 23)، «ما پدرانمان را پایبند معتقداتی دیده ایم و ما به درستی آثار آنان را پیروی خواهیم کرد.»

توضیح آیات

به لحاظ تاریخی، هیچ سقوطی عاملی قوی تر از این دو عامل اساسی زیر ندارد:

عامل یکم- تکیه ی نا آگاهانه بر گذشته. این آیات به طور صریح و قاطعانه، افراد را از میخکوب شدن در سنت های گذشتگان منع نموده و ضمن بر حذر داشتن آن ها، چنین بیان می دارد: رسوب شدن مقداری از قضایا در حوزه ی درک و عقیده ی گذشتگان و پایدار ماندن بقایای سنت های غلط در قرون و اعصار گذشته، هرگز دلیلی بر واقعیت داشتن آن قضایا محسوب نمی شود، زیرا چه خطاکاری های بزرگی که بشر در امتداد زمان های بس طولانی و گذشته ی خود مرتکب شده است! دوران بردگی و عصر بهره کشی های ظالمانه دوران کمی نبوده اند. آیا قضیه ای به کلیت و دوام پدیده ی خودخواهی- که نفی «جز خود» یعنی غیر را در بر دارد- یا حداقل خود را «هدف» و دیگران را «وسیله» قرار می دهد، نتیجه اش جنگ و پیکار و صدها نوع حق کشی، از سنت های دیرینه ی ما آدم نماها نبوده است؟ پس تکیه بر رسوب یک قضیه در گذرگاه حیات، هیچ گونه دلالتی به واقعیت داشتن آن قضیه نخواهد داشت.

عامل دوم- تکیه بر توجه اکثریت در تشخیص واقعیات. اکثریت به عنوان کمیت زیادتر از اقلیت، هرگز دلیل واقعیت نبوده است، بلکه واقعیتی که تا حدودی به عنوان واقعیت اثبات شده چیزی است که اکثریت به شرط هشیار بودن افرادش می تواند آن واقعیت را برای خود قابل عمل و اعتقاد بسازد.

قرآن و نفی وابستگی در تکامل و سقوط

1- «تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسألون اما کانوا یعملون» (بقره/ آیات 134، 141، 151/آل عمران آیه ی 164)، «آن گذشتگان امتی بودند که گذشتند، کوشش و اندوخته های آنان برای خودشان و کوشش ها و اندوخته های شما برای خودتان می باشد و شما از کردار آنان مسؤل نیستید.»

2- «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم» (مائده/آیه ی 48)، «ما برای هر یک از شما (انسان ها) شروع و روشی قرار دادیم و اگر خدا می خواست، شما را امت واحدی قرار می داد. [ولی اختلافی که میان شماست] بریاپه آزمایش در آن چیزهایی است که به شما داده است. در رسیدن به رشد و کمال به مسابقه بپردازید. بازگشت همه ی شما به سوی اوست.»

3- «و لکل وجهة  هو مولیها» (بقره/ آیه ی 148)، «برای هر فرد و جامعه ای، هدفی است که در پیش گرفته اند و شما باید به رشد و خیرات سبقت بجویید».

4- «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات»(فاطر/آیه ی 32)، «[انسان ها بر سه گروهند] گروهی که با انحراف از منطق واقعی زندگی به خود ستم می کنند، آنان که میانه رو هستند، آنان که برای وصول به کمال و خیرات می کوشند و سبقت می گیرند.»

توضیح آیات

دو مطلب اساسی در آیات مذکور وجود دارد که ذیلا آن ها را متذکر می شویم:

مطلب یکم- مسلما سقوط و اعتلای هر یک از جوامع و ملل، عللی داشته است و هر یک از آن ملل، خود مسؤول کرده های خویش می باشند. در این جا ممکن است این اعتراض منظور شود که استقلال ملل و اقوام در گذشته که وسایل برقراری ارتباط به شدت امروزی نبوده است، امری کاملا صحیح می باشد. اما از دو قرن اخیر به این طرف که تقریبا همه ی جوامع و ملل با اشکال گوناگونی از ارتباطات به هم پیوسته است، استقلال مزبور چگونه قابل تصور است؟ پاسخ این اعتراض چنین است:

الف- اگر پیوستگی هایی که در دوران جدید دیده می شود به مشترک احتیاجات و آرمان های اصلی زندگی منحصر باشد، ضرری به استقلال جوامع و ملل وارد نخواهد آورد، و این هماهنگی نافع از روزگاران پیشین تا کنون، به طرق مختلف میان ملل گوناگون وجود داشته است. بذل مساعی مشترک میان یهود و نصاری و سایر فرق انسانی در دانشگاه های اسلامی دوران فاطمیین و وجود بیمارستان سلطان قلاوون (از ملوک بحرین) و اندلس، و همچنین بالعکس، در دوران اخیر که محققان شرقی در دانشگاه های مغرب زمین با جدیت صمیمانه ای فعالیت می کنند، بیش از هر چیز، یک پیوستگی انسانی را نشان می دهد که در طول تاریخ همواره دیده شده است. اگر پیوستگی جوامع به این صورت باشد که بعضی از آن ها قوی و بعضی دیگر نا توان بوده و از یک ایده آل مشترک بهره نداشته باشند، قدر مسلم این است که بدون تردید این پیوستگی به سود گروه ناتوان نخواهد بود.

ب- مقصود از استقلال در آیات مورد بحث، محکوم نمودن استناد و تکیه ی کورکورانه به انسان هایی است که پیش از ما زندگی کرده و آن گاه در تاریکی های گذشته خزیدند و حذف شدند. هم چنین، محکوم نمودن پای بندی به سنت ها و عقاید پوسیده ی گذشتگان و یا اقوام معاصرین که به جهتی از جهات چشمگیر می باشند، نه تمجید و تعظیم انسان های رشد یافته و سنت ها و قوانین عالی انسانی که هم در گذشته و هم در پاره ای از اقوام معاصر وجود داشته و جلوه ای از «سنت الله» را دارا می باشند.

مطلب دوم- برای هر یک از جوامع و ملل، قوانین و سنت هایی وجود داشته است و انسان ها به وسیله ی آن و قانونیت و سنت های گوناگون، در مجرای آزمایش در راه تکامل و مقصد قرار گرفته اند. ملاک تقدم و رشد و نکامل، سبقت در خیرات و پیشی گرفتن در وصول به رشد و کمال می باشد. در جریان کلی تاریخ، هر قوم و جامعه ای برای خود هدف گیری های خاص داشته و امتیازاتی در آن راه به دست آورده است، اما آن چه که مطلوب مکتب الهی در هدف کلی هستی است، تکاپو و پویایی در مسیر خیر و کمال است و انسان فقط با این پویایی است که وارد منطقه ی ارزش ها می شود و لاغیر. در واقع هرچه که واقع می شود و به هر شکلی که صورت می گیرد، مطابق محاسبه ای است که در جهان هستی حکمفرماست. نهایت امر اینکه، ما آدمیان در نقطه ی ناچیزی از هستی قرار گرفته و فقط مقداری از رویدادهای روی پرده ی حقیقت را –تا آنجا که برای ما امکان پذیر است- می توانیم تحت محاسبه در آوریم و در نتیجه به معلومات محدودی دست بیابیم، ولی همه ی متفکران عالی مقام می دانند که دستگاه با عظمت هستی، هرگز و هرگز به همین نقطه ی ناچیزی که ما در آن قرار گرفته ایم، منحصر نمی شود. آنان همچنین می دانند که هندسه ی کلی و محاسبه ی نهایی جهان، خیلی گسترده تر و عمیق تر از آن است که به تصور ما درآید.

خداوند درباره ی وجود محاسبه ی کلی می فرماید:
«ان کل من فی السماوات و الارض الا آتی الرحمن عبدالقد احصاهم و عدهم عدا (مریم/آیات 93 ،94)، «چیزی در آسمان ها و زمین وجود ندارد، مگر اینکه بنده و تحت اختیار خداوند است، و او همه ی آن ها را مشخصا تحت محاسبه قرار داده است.»

«و کل شیء احصیناه فی امام مبین» (یس/ آیه ی 12)، «تمام اشیاء را در لوح آشکار با محاسبه شمرده ایم (ثبت کرده ایم)».

«و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم» (حجر/ آیه ی 21)، «هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزانه های (منابع) آن نزد ماست، و ما آن را [به جهان طبیعت] نازل نمی کنیم، مگر به اندازه ی معین».

با نظر به امثال این آیات روشن می شود که هیچ رویدادی –چه در قلمرو طبیعت و چه در قلمرو انسان، خواه جنبه ی فردی و خواه جنبه ی اجتماعی آن- بدون حساب و قانون معقول صورت نمی گرید. بنا بر این قانون عمومی به طور اطمینان می توان گفت: تشکل اجتماعات و سقوط و اعتلای آن ها، مانند سایر پدیده های طبیعی و انسانی، بر مبنای قانون می باشد و هیچ گونه اتفاق و شانس و تصادفی در کار هستی دخیل نیست. این قانون عمومی در خصوص اجتماعات با بعضی از آیات دیگر صریحا تطبیق می کند، مانند این آیه: «ما تسبق من امه اجلها و ما یستاخرون» (حجر/ آیه ی 5/ مؤمنون آیه ی 43)، «هیچ امتی از مدت اجل خود نه پیش مى‏افتد و نه پس مى‏ماند».
«این روزگاران را میان مردم [به طور تناوب] به جریان می اندازیم» ( آل عمران آیه ی /140).

جای تردید نیست که جریان بطور تناوب بدون قانون نیست؛ مخصوصا با نظر به آیات دیگر که علت کلی تغییرات و تحولات را توضیح داده و در بعضی آیات دیگر مقداری از جزئیات این علت کلی را بیان می کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حرکت و تحول از دیدگاه قرآن– صفحه ی 76الی 80 و 120الی 123

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401797