نمونه هایی از شکاف طبقاتی جامعه در زمان عباسیان

در دوره عباسیان بی کفایتی خلفا و غرق بودن آنها در عیاشی، زن بارگی، شب نشینی های آنچنانه، ولخرجی های بی حد و حصر، رفاه زدگی و دنیا پرستی، جامعه در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسیم شده بود: فقیر فقیر، وغنی غنی، اکثریت محروم، و اقیلت برخوردار. شکاف و فاصله طبقاتی بین خلفا و کارگزاران آنان، با توده مردم به اوج خود رسیده بود. در اینجا مروری خواهیم داشت به عیاشی ها، قصرها و ولخرجی های خلفا در اعیاد و جشن ها، و یا بخشش های بی حساب و بی رویه آنان؛ چه به خویشان و همسران و چه در «بزم های ننگین شبانه» به آوازه خوانان و رقاصه و دلقک ها، و یا لباس  های فاخر و زربفت و سفره های رنگین آنان.

1- عیاشی

عیاشی، سیره مشترک همه خلفای عباسی بود. داستان های خوشگذارانی و بساط های عیاشی و بزم های شبانه خلفای عباسی رسواتر از آن است که احتیاجی به استشهاد و نمونه داشته باشد؛ زیرا کتاب های تاریخ و ادب مشحون از این گونه شواهد است. «خلفای عباسی» بیشتر دوران زندگی ننگین خود را میان جام های شراب و آغوش کنیزکان زیبا به سر می بردند. بهترین هدیه برای آنان، شراب ناب بود و کنیزکان ماهرو. « تنوخی» قاضی «بصره» وضع خلیفه عباسی زمان خود را چنین وصف می کند:

نشابین طنبور وزق ومــزمر                                    وفی حجر شاد او علی صدر ضارب

«(خلیفه) میان تار و طنیور، و باده و عود و در دامن خواننده ای، و یا بر روی سینه نوازنده ای به سر می برند.»

بسیاری از شاعران، مجالس میگساری خلفا را به شعر آورده اند. به نوشته «مسعودی»، «متوکل» غرق در کامجویی و شراب بود و 4000 کنیز در کاخ خود داشت که از همه آنها کام گرفته بود. او خیره سری و وقاحت را تا آنجا رساند که، امام هادی علیه السلام را نیمه شب به اجبار به بزم شبانه خود کشاند و در حالی که مشغول باده گساری بود جامی که در دست داشت به حضرت تعارف کرد، امام عذر آورد و فرمود: «گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده، مرا معاف بدار». «متوکل» از خواسته خود دست کشید، اما از امام به اصرار خواست که شعری برای او بخواند و امام به ناچار شعری خواند که «متوکل» و همه اهل مجلس را به گریه واداشت و بزم عیش را به سوگ کشاند.

2- قصرها

خلفای عباسی و به تبع آنان، امرا، وزرا و دیگر دولتمردان علاقه شدیدی به ساختن قصرهای زیبا پرزرق و برق داشتند. قصرهای خلفا در این دوره به لحاظ وسعت، شبیه به یک شهر بزرگ و دارای باغ ها، بوستان ها، نهارها و ساختمان های متعدد بود. «متوکل» دارای کاخ های گوناگون بود به طوری که هر وقت یک قصرش تمام می شد به ساختن قصر دیگری می پرداخت، او تا حدود بیست قصر به نام های: «برکوار»، «شاه»، «عروس»، «برکت»، «جوسق»، «مختار»، «جعفری»، «غریب»، «بدیع»، «صبیح»، «ملیح»، «شبداز»، «قصور»، «جامع»، «قلایه»، «برج»، «متوکلیه»، «بهو» و «لولوه» داشت. خرج این قصرها بالغ بر274میلیون درهم بود. قصر «برج» از زیباترین قصر های او بود و دارای تصاویر بزرگی از طلا و نقره بود، هزینه ساختن این کاخ 00000 71 دینار بود. هرینه قصر دیگر او به نام «برکوار» که از بهترین و بزرگ ترین قصرهای او بود به تنهایی بالغ بر 20000000 درهم بود. مورخان به تفصیل از این قصرها و تزئیات و خرج های آن یاد کرده اند.

3- جشن ها

خلفای عباسی چه در عصر اول و چه در عصر دوم، اهتمام زیادی در به پا نمودن مجالس  و جشن های پر خرج و پر زرق و برق داشتند. ولخرجی های آنان حد و حصری نداشت. به نمونه هایی از هر دو عصر می پردازیم:

* «مهدی عباسی» (158-169هـ) در مراسم تزویج بانو «زبیده » برای پسرش «هارون» پنجاه میلیون درهم صرف کرد، وقتی که شب زفاف رسید، «زبیده» پیراهنی پوشیده بود که تمامش از درهای شاهوار بود و کسی تا آن روز نظیر آن را ندیده بود و به خاطر ارزش زیاد آن کسی از اهل خبره نمی توانست بهایی برایش تعیین کند،
و «همسر هشام بن عبدالملک» جامه بی آستینی بر تن کرده بود که تمام آن پیراهن از طلا بود و هیچ دوخت و دوزی در آن به کار نرفته بود، جز دو بند، بقیه «زر بفت» بود، و آن را به قدری با «زر و زیور» آراسته بودند که به علت زیادی جواهرات، قدرت راه رفتن نداشت.
«شابشتی» در کتاب خود «الدیارات» نقل می کند که «مهدی عباسی» وقتی که «ام جعفر» - دختر برادرش – را برای پسرش «رشید» تزویج کرد، تدارکی دید که برای هیچ زنی پیش از او آن همه صندوق های جواهر، زر و زیور ها، تاج ها، اکلیل ها، قبه های طلا و نقره، و عطرها  تدارک دیده نشده بود. او به زن هشام «عبده» نیز پیراهنی بی آستن داد. همو می گوید: «در اسلام نظیر آن پیراهن و مانند دانه های  قیمتی آن را کسی ندیده است، در پشت و سینه اش دو رشته از یاقوت سرخ بود و بقیه آن از درهای بزرگی که نظیر نداشت و گفته اند که قیمت گذاران به خاطر نفاست، آن دره، نتوانستد آن را قیمت گذاری کنند!
و باز از نمونه ولخرجی های «مهدی عباسی» و حیف و میل بیت المال، آن بود که یک دانه یاقوت سرخ که در نهایت نفاست بود به 30000 دینار خرید، و با چند کیسه اموال دیگر روی هم ریختند همانند کوهی شد، تمام آنها را وقتی که پسرش «هادی» دست او را بوسید به او بخشید.
* «متوکل» در جشنی که به مناسب ختنه پسرش «عبدالله معتز» برپا کرد، چنان تشریفات پرخرج و سرسام آوری به راه انداخت که مورخان به تفصیل نوشته اند، و ما تنها به گوشه هایی از آن اشاره می کنیم. فرشی را که طول آن 100 ذراع و عرض آن نیز 50 ذراع بود، برای تالار قصر که دارای همین ابعاد بود، تهیه کردند و در همان جا برای پذیرایی از میهمانان، 4000 صندلی از طلا، مزین به جواهر، چیدند. به فرمان «متوکل» 20/000/000 درهم که برای نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشیه نشینان نثار کردند! و 1/000/000درهم که روی آنها عنوان «جشن و مراسم ختنه کنان» حک شده بود، بر سر آرایشگر و ختنه کننده و غلامان و پیشکاران مخصوص نثار گردید! آن روز از ختنه کننده «معتز» پرسیدند که تا موقع صرف غذا، چه مبلغی عائد تو شده؟ گفت: هشتادو چند هزار دینار، غیر از اشیای زرین و انگشتری و جواهر! هزینه مخارج این جشن ( ختنه کنان) بالغ بر هشتاد و شش میلیون درهم شده بود!!
دکتر «شوقی ضعیف» پس از نقل این واقعه می گوید: «به این ترتیب میلیون ها دینار و درهم بی حساب صرف می شد و بدون هیچ کنترلی در میهمانی ها و جشن های کاخ، خرج می شد. این میهمانی ها داستان های هزار و یک شب را با تمام خیال پردازی و هرزگی ها و خوشگذرانی های موهومش، بدون هیچ کم و کاست به خاطر می آورد. به جای آن که این میلیون ها در کمک به مردم و نیازمندی های ایشان و یا تجهیز سپاه در جنگ با ترک ها و بیزانس ها صرف  شود این چنین احمقانه، ریخت پاش می کردند و بیت المال را به باد می دادند، در حالی که مردم در سختی و فقر به سر می بردند و عرق زحمت، مدام از سر و روی شان می ریخت، و غم نومیدی و محرومیت را می خوردند تا «متوکل» و دیگران اموال ایشان را در راه های بیهوده صرف کنند و با آنها کاخ های عظیمی را بسازند و دینارها را میلیون میلیون حرام کنند و آن کاخ ها را به میخانه هایی بدل کنند که کاسه ها و جام های شراب در آنجا دور بزنند و کیسه های زر و سیم خرج نمایند.
«مسعودی» به حق می نویسد: «در هیچ برهه ای از زمان و تاریخ به مانند دوران خلافت «متوکل» ولخرجی نمی شد.»

* روزی «متوکل» در کاخ «برکوار»- که قبلا شرحش گذشت- میگساری کرد و آن ایام، زمان گل و ریاحین نبود، به ندیمانش گفت: چطور است مراسم گلریزان را برگزار کنیم، همان که فارس زبان ها به آن «شاد کلاه» می گویند. آنها در پاسخ گفتند: «شادکلاه» بدون گل ممکن نیست و اکنون هم فصل گل نیست، «متوکل» یکی از وزرایش به نام «عبیدالله بن یحیی» را خواست و گفت: بگو برایم درهم هایی به وزن دو گندم ضرب کنند. «عبیدالله» پرسید: چند درهم لازم است یا امیرالمومنین؟ «متوکل» گفت: 50/000/000 درهم. «عبیدالله» دستور داد آن را فراهم کردند و به اطلاع «متوکل» رساند که سکه ها آماده است. «متوکل» گفت: بخشی از آنها را رنگ قرمز و بعضی را رنگ زرد و قسمتی را رنگ سیاه بزن و برخی را هم به رنگ خود بگذار. «عبیدالله» طبق دستور عمل کرد. آنگاه «متوکل» خدمتکاران و اطرافیانش را که 700 نفر بودند طلبید و به آنها دستور داد که هر کدام از ایشان قبا و کلاه نوی، غیر رنگ قبا و کلاه دیگری تهیه کند و آنها نیز تهیه کردند. سپس روزی را تعیین کرد که باد می وزید، دستور داد خیمه ای نصب کنند که 40 در، داشته باشد، او یک روز صبحانه را در آنجا صرف کرد در حالی که ندیمانش در اطراف او بودند و خدمتگزارانش لباس های جدید بر تن داشتند. «متوکل» دستور داد تمام آن درهم ها را به مانند گل بر سر افراد بریزند، سبکی آنها و شدت باد باعث شد تا درهم مانند گلبرگ ها در فضا به چرخش و حرکت در آیند. دکتر«شوقی ضعیف» پس از نقل این مطلب می نویسد: «تمام اینها از آسوده خیالی و خوشگذرانی بیش از حد نشأت می گرفت زیرا «خلفای عباسی» از خوشگذرانی تا حد دیوانگی و هوسبازی برخوردار بودند و در کنار آنها طبقات مختلف مردم در نهایت فقر و تندگستی قرار داشتند.»

4- بزم ها

بزم های شبانه «عباسیان» و دلدادگی و بخشش های بی حساب آنها به رقاصه ها و آوازه خوانان و مطربان در حالت خلسه و مستی، شهره آفاق و یادآور داستان های هزار و یک شب است. این بزم ها مملو از لهو و لعب و مسخرگی بود. قصرهای خلفا پایگاه عیش و نوش و مجالس شراب بود و خلفا نیز بیشتر اوقات را در مستی و طرب می گذراندند. و نه تنها قصرهای خلفا که قصرهای وزراء و امرا نیز پایگاه شراب و رقص و غنا بود که «الناس علی دین ملوکهم».
«هادی عباسی»، «ابراهیم موصلی» را به دربار دعوت می کرد و ساعت ها به آواز او گوش می داد و به حدی به او دل بسته بود که اموال و ثروت زیادی به او بخشید، به طوری که یک روز مبلغ دریافتی او از خلیفه، به یکصد و پنجاه هزار دینار بالغ گردید! روزی «ابراهیم موصلی» چند آواز برای وی خواند و او را سخت به هیجان  آورد. «هادی» او را تشویق کرد و مکرر از وی خواست که مجددا بخواند؛ در پایان بزم، به یکی از پیشکاران خود دستور داد، دست «ابراهیم» را بگیرد و به خزانه بیت المال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد و حتی اگر خواست تمام بیت المال را ببرد. او را آزاد بگذارد! «ابراهیم» می گوید: «وارد خزانه بیت المال  شدم و فقط 50/000 دینار برداشتم.» پسر «ابراهیم» می گفت: اگر «هادی» بیش از این عمر می کرد، ما حتی دیوارهای خانه مان را از طلا و نقره می ساختیم.
«متوکل» نیز دست کمی از نیای خود نداشت. «طبری» نقل می کند که  وقتی «متوکل» قصر « جعفری» خود را تمام کرد، مطربان و دلقکان را فراخواند و پس از انجام کارشان به آنها 2/000/000 درهم داد.


منابع :

  1. پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 85 تا 91

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401818