بررسی مساله وابستگی در کودکان

حاصل نیازها و یا عامل آنها وابستگی است، آدمی برای اینکه بتواند خواسته های خود را محقق کند ناگزیر است به نیازبخشی متکی باشد و نیازبخش کل خداوند است و به تبع آن والدین و مربیان برای کودک.

طفل خردسال در عالم اندیشه خود پدر و مادر را  روزی ده خویش می پندارد و به آنها وابسته می شود. بر اثر وابستگی ها و رفع نیازها تدریجا انس پدید می آید. به گفته گاردنر مرفی روانشناس امریکائی: «نوزاد انسانی معمولا انس عمیق به مادر خود پیدا می کند و این امر سبب پی ریزی یک رابطه تعلق و وابستگی در خوی و روحیه کودک می شود که زمینه ای برای بروز بسیاری از مظاهر دیگر است..» وابستگی کودک به والدین و مربیان براساس الگو و مدلی است که در همه فرهنگ ها وجود دارد و آن باعث می شود که کودک خلق و خوی فرد مورد علاقه خود را پیدا کند و پذیرا شود، و این امر در جریان رشد زمینه ساز سیری تحولی و تکاملی برای کودک است. او تا وقتی که بزرگ شده الگوی رشد خود را از والدین می گیرد ولی تدریجا ممکن است به دیگر الگوها در جامعه و یا تاریخ وابسته شود. 

حالات و جلوه ها

کودک تعلق و وابستگی خود را به مادر و دیگران به صورت های گوناگون نشان می دهد که جلوه عمده آن بصورت چسبندگی و پیوند است. او به مادر می چسبد، سر خود را در سینه او فرو می برد، با دست های کوچکش بد مادر را لمس می کند، جسم خود را به جسم او اصطکاک می دهد و بر اثر آن آرامش پیدا می کند. بعدها به ضرورت و بر اثر رشد که امکان چنین امری نیست این حالت به  تقرب نزدیک می شود و آدمی می خواهد  در نزد دیگران تقربی و جایگاه نزدیکی معین کند و فاصله جسمی و روانی و عاطفی خود را با او کم نماید. باز هم اگر امکانی باشد خواستار همان وصل و اتصال است. کودک بر اثر وابستگی و تعلق دوست دارد با مادر غذا بخورد، در کنار او بخوابد، در بستر او وارد شود، حتی در حین خواب دستش در دست مادر باشد و یا مادر را نظاره گر خود بیابد. او برای جلب نظر و دستیابی به آن رابطه گریه می کند، ناله و فریاد سر می دهد و با کشاندن مادر به سوی خود و جلب توجه او، و نزدیک شدن به قرار گرفتن در آغوش او احساس راحتی می کند. کودکان بدون احساس وابستگی و بدون داشتن پیوندی نیرومند و عاطفی خود را چون گمشده ای می دانند و از چنان وضعی آشکارا رنج می برند. خواستار همیاری و همکاری اند، توقع در آغوش گرفتن و چسباندن خویش در آغوش آنانند و گاهی انفعال و وابستگی خود را به صورت بیمارگونه ای نشان می دهند و ناگزیر همه وابستگی خود را به صورت گر یه و ناله درمی آورند.

نوع وابستگی ها

وابستگی ها به تناسب رشد سن، درک و فهم، حدود علایق و آرزوها، نوع نیاز و.....به صورت های متنوعی خود را نشان می دهد. برخی از انواع آن به صورت های زیر است:

- وابستگی فیزیکی که مخصوص کودکان است و طفل بخاطر رفع نیاز جسمانی به مادر  وابسته می شود.

- وابستگی عاطفی که بر اثر انس و علاقه و مهر و ناز پدید می آید و هم در سایه حمایت و  پذیرش.

- وابستگی روانی که جلوه عالی آن در انس توام با درک است و در مراحل عالیتر ممکن است به خدا کشانده شود.

- وابستگی اقتصادی که برای کوچک و بزرگ است و اساس آن به شکم، تغذیه و تامین رفاه وصل است.

- وابستگی اخلاقی که بر اثر پذیرش مدل رفتاری و تاثیر حکمت و فهم کلام حاصل می شود و زمان هم براساس مصداق الانسان عبید الاحسان.

- وابستگی فرهنگی که بین کودک و مربی و شاگرد و معلم است و به خاطر در جان نشستن القا آت او پدید می آید و سخن امیرالمومنین علی (ع) در این جا ممکن است مصداق  پیدا کند که «من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا» ( آنکس که به من کلام و سخن بیاموزد مرا بنده خود کرده است.» در کل به هنگامی که نیازی باشد و آدمی برای رفع آن بتواند به فردی یا افرادی متمسک شود و آنان نیز در تحقق اهداف و رفع نیاز اقدامی کنند وابستگی و تمسک پدید خواهد آمد. دامنه آن چنان وسیع است که از مرز خانواده بیرون رفته و به مرز مدرسه و اجتماع و در سطحی کلی تر مرز جهان وارد می شود.

درجات آن:

وابستگی ها در همه انواعش برای همه انسانها یکسان و یک درجه نیست. به غیر از عوامل سن و درک و فهم و هوش مساله سلامت یا بیماری روانی و عاطفی هم در آن موثر است و ممکن است بر درجات آن افزوده و یا از قدرت آن کاسته شود. کودک در وابستگی ممکن است به درجه ای برسد که خود را بخشی از دیگران ببیند و این امر در کودکان تا سنین سه مصداق دارد. آرزوها و اشتیاقات کودک در این مرحله به مادر چندان شدید است که غالب اوقات یک حالت آمیختگی بین خود و او احساس می کند، حتی تنبیه و دعوای مادر را می پذیرد و جدائی از او را نمی پذیرد. وابستگی ما در برخی از کودکان مخصوصا آنها که همبازی هائی در محیط خانه یا مدرسه دارند عادی است ولی در برخی از کودکان به حدی است که هر بیننده ای را به وسوسه می اندازد. ممکن است او حاضر نباشد بدون مادر غذا بخورد، یا به بستر می رود ولی خوابش نمی برد. دیگران به او محبت می کنند و او اقناع نمی شود. ما کودکانی را می شناسیم که در کثرت وابستگی بر اثر پیشامدی که به جدائی منجر شده بود، خود را باختند، دچار بیماری شدند و حتی جان خود را در این راه مایه گذاشتند، و یا امکان رشد برایشان پدید نیامد و نتوانستند تعادل خود را بدست آورند. امی مانده اند و بی سواد، بیکاره شده اند و وابسته.

ماهیت وابستگی:

ماهیت وابستگی نیاز است و این نیاز می تواند فطری، عطفی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و..... باشد. زندگی آدمی سراسر نیاز است و این نیاز چنان ریشه دار و نیرومند است که نمی توان لحظه ای آن را از آدمی جدا کرد. انسانها ممکن است به درجه ای رسند که گمان کنند دیگر احتیاجی ندارند ولی این غفلتی بیش نیست و شاید هم غرور آنان را به فراموشی از حال خود واداشته است. او فراموش کرده است که اگر لحظه ای او را به خود واگذارند و نیازش را بر نیاورند دیگر زنده نیست. در باطن امر، کثرت نیاز، او را همچنان به وابستگی سوق می دهد و نوعی خواهندگی و طلب در او بوجود می آورد که دائما به دنبال آن برود و از نزدیکان و اطرافیان توقع و درخواست داشته باشد. ماهیت وابستگی نیاز است، کودک نیاز دارد به محبت، امنیت، مسکن، پناه، آگاهی، و..... روزی که معلوم شد در زمینه ای خاص نیازمندی ندارد از فرد برآورنده نیاز می گسلد و رابطه اش را با او جز در موارد انس قطع می کند. و این است رمز جدائی فرزندان از والدین و اطرافیان. کودک تا روزی که به پستان مادر نیاز دارد در دور و بر اوست و روزی که از آن بی نیاز گردد به دنبال چیز دیگری می رود، تا روزی که از پدیده ای می ترسد در کنار پدر  در اطاق اوست، روزی که آن ترس زائل  گردد اطاق و بسترش را جدا می کند.

مورد تشدید وابستگی

وابستگی در همه افراد وجود دارد ولی با شدت و ضعف. در آنهائی که وضع و حالی عادی دارند و در شرایط عادی به سر می برند باز هم مواردی وجود دارد که وابستگی شدید می شود، از آن جمله است مواردی که:

- کودک دچار ترس شود، خواه ترسی معقول و خواه غیرمعقول، تهدیدی امنیت او را از او برباید.

- رنجی و دردی او را بی تاب کند و او را به دنبال پناهی قابل اطمینان به حرکت دارد.

- کمبود و نارسائی مهمی در زندگی وی پدید آید و او شدیدا خواستار رفع آن باشد.

- بیمار شود و یا سقوط کند و جان خود را در خطر ببیند.

- احساس کند که جای پای خود را از دست داده و آنچنان که باید محبوب نیست.

- پدر خود را از دست بدهد که در آن صورت به مادر یا دائی و عمو وابسته تر می شود. یا مادر خود را از دست بدهد که به پدر یا خاله و عمه و مادربزرگ و یا خواهر ارشد وابستگی پیدا می کند، بویژه در سنین 7 و بعد از آن.

- جدائی قبلی از مادر یا پدر زمینه رنج او را فراهم کرده باشد.

- در زندگی هرگز محبت مادر را نچشیده اند و اینک فردی مادرگونه در کنار اوست.

-  آسیب دیدگی و نارسائی دارند و نیاز جدی به کمک و عنایت دارند.

-  عادت به نازپروردگی داشته و فعلا کانون عنایت خود را از دست داده اند.

- توجه شدید مادر به کودک به خاطر از دست دادن فرزند قبلی و نوازش و بغل کردن او که عادت ثانویه ای ایجاد کند.

سنین وابستگی

بین وابستگی و مساله سن رابطه ای معکوس است، هر قدر که سن کمتر باشد وابستگی بیشتر است. البته در اینجا غرض از وابستگی در زمینه روابط عاطفی و جسمی و زیستی است و گرنه در رابطه با جنبه های دیگر وابستگی شدیدتر است. کودک از مادر می برد ولی به پول و مال و مقام و رتبت وابسته نمی شود. کودک شیرخوار به مادر وابسته است ولی این وابستگی از بعد عاطفی بسیار برخودار نیست. از حدود یک سالگی این امر همراه با جنبه های عاطفی می شود و کودک خواستار حضور بیشتر مادر در خانه و در کنار خود می شود. این حالت درست در همان زمانی است که کودک خواستار استقلال است و می خواهد سرپای خود بایستد، چیرهائی را کشف کرده و با دیگران مانوس گردد. از حدود سنین 4 و مخصوصا 5و6 وابستگی ها تدریجا کم می شوند زیرا شخصیت کودک تا حدودی شکل گرفته و ثابت شده است، و از سوی دیگر خود خواستار کم کردن اتکای خویش است زیرا برای زندگی، کسب آگاهی و اطلاعات، بازی و حرکت، افراد مورد اعتماد دیگری را هم پیدا کرده است. او به مادر خود علاقه دارد ولی می کوشد کمتر به دنبال او روان باشد. در سنین 8و9 مجددا علاقه و محبتی خاص به مادر پیدا می شود و احتیاج شدیدی نسبت به او پیدا می کند. همه فکر و رأیش متوجه وابستگی است. گوئی ترس از مرگ که از ویژگی های این سن است او را به دامن مادر وصل می کند و طفل خود را در پناه او قرار می دهد. از 9 سالگی به بعد وابستگی ها تدریجا تعدیل می گردند تا حدی که در سنین نوجوانی پدر یا مادر را بعنوان یکی از افراد محله و کوچه می نگرد. ولی چه بسا که در مواردی از آنان متنفر شده و سعی دارد خلاف رأی و نظرشان عمل کند. آن همه وابستگی های عمیق، احساس اینکه پس از مرگ مادر امکان ادامه زندگی برایشان نیست کاملا از بین می رود. اگر مساله بلوغ و عشقی پدید آید که پدر و مادر هیچند و اگر هم نیاید جایگزین آنها در دلشان محبت افراد دیگری است.


منابع :

  1. دکتر علی قائمی- خانواده و مسائل عاطفی کودکان – از صفحه 136 تا 142

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402258