اتحادهای سه گانه از دیدگاه اسلام

از دیدگاه دین مبین اسلام سه نوع اتحاد در میان انسانها وجود دارد. این اتحاد تنها در ادیان حقه الهی مطرح شده است و در هیچ یک از مکتب ها و معتقدات بشری، چنین اتحادی وجود ندارد. خداوند سبحان در قرآن مجید می فرماید: «من أجل ذلک کتبنا علی بنی إسرائیل أنه من قتل نفسا بغیر أو فساد فی الأ رض فکأ نما قتل الناس جمیعا و من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا» (مائده/32«از این جهت است که بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که حقیقت این است که اگر کسی، یک انسان را بدون عنوان قصاص یا ایجاد فساد در روی زمین  بکشد، مانند این است که همه انسان ها را کشته است و اگر کسی را احیاء کند مانند این است که همه انسان ها را احیاء نموده است».

دو مطلب مهم در این آیه شریفه وجود دارد که آن ها را به طور مختصر متذکر می شویم:

1- معنای این آیه با یک فرمول ریاضی چنین است: همه =1و1= همه. حقیقت این است که تا این فرمول اعجازانگیز مورد درک و پذیرش بشر قرار نگیرد، هیچ زمانی درمانی برای دردهای بشری پیدا نخواهد شد.

2- این اتحاد یک حقیقت فوق طبیعی است نه طبیعی، و به همین جهت، نمی تواند به عنوان یک اصل حقوقی معمولی مطرح گردد، ولی می تواند به عنوان عامل تنظیم حقوق جهانی و اخلاق جهانی بشر وارد معارف جدی ما انسان ها شود.

نوع دوم- اتحاد ناشی از جاذبه کرامت ارزشی اکتسابی

«إنما المومنون إخوه» (حجرات/آیه 10«جز این نیست که مردم با ایمان با یکدیگر برادرند».

«إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن و دا» (مریم/ آیه 96«تحقیقا کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند، خداوند بخشاینده برای آنان وداد (مهر شدیدی) قرار می دهد.

در حدیثی بسیار معروف آمده است که ابوبصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «المومن أخوا المومن کالجسد الواحد إن اشتکی شیئا منه وجد ألم ذالک فی سائر جسده و أرواحهما من روح واحده و إن روح المومن لا شد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع  الشمس بها»، «مومن، برادر مومن است مانند ] اعضای[ جسد واحد؛ اگر عضوی ناله کند، درد آن عضو را در سایر اعضای جسدش درمی یابد و ارواح مومنان از یک روح هستند و روح مومن به روح خداوند، از اتصال شعاع خورشید به خورشید متصل تر است.» این اتحاد، عالی ترین و با ارزش ترین همه انواع اتحادها می باشد، زیرا ناشی از انجذاب ارواح رشد یافته به یکدیگر است. همان گونه که در بالا اشاره شد، این اتحاد، اکتسابی و اختیاری است، نه مانند کرامت ذاتی که اکتسابی و اختیاری نیست، بلکه واقعیتی است که از قانون نفس الامری ملکوتی، ناشی شده است.

نوع سوم- تشکل گروهی

سومین نوع اتحاد انسان ها، تشکل گروهی جامعه ای است که هر یک از آنان در آن جامعه، جزئی از یک مجمعه متشکل به شمار می رود که در تحقق کل مجموعی دخالت می ورزد. این همان وحدت است که مختصصات کل جامعه در چگونگی های  ابتدایی و علت پذیری هریک از اجزائی خود اثر می گذارد؛ یعنی صلاح و فساد آنان کاملا به هم پیوسته است. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمده است: «إن قوما رکبوا سفینه فاقتسموها فصار لکل رجل منهم موضع، فــنقر رجل منهم موضعه بفأس فقالوا له ماتصنع؟ قال هو مکانی أ صنع فیه ما أشاء! فإن أخذوا علی یده نجا و نجوا و إن ترکوه هلک  وهلکوا»، «جمعی سوار کشتی شدند و هریک از آنان جای خود را گرفت. یکی  از آنان با تبر ] یا با هر وسیله ای که در دست داشت[، جای اختصاصی خود را سوراخ می کرد. به او گفتند: چه می کنی؟ پاسخ گفت: جای خودم است و هر کاری که بخواهم، می توانم در جای خود، انجام بدهم. اگر آن کشتی نشینان دست آن شخص را گرفته، مانع سوراخ کردن کشتی شوند، هم او نجات پیدا می کند و هم سایر کشتی نشینان. و اگر او را رها کنند تا خواستة خود را عملی کند، هم او به هلاکت می رسد و هم سایر کشتی نشینان.»

با نظر به این تساوی ها و اتحادها از دیدگاه اسلام بود که وحدت حقیقی انسان ها - نه وحدت تخیلی و احساساتی محض و اضطراری و جبری که در طول تاریخ در میان جوامع و ملل به طور فراوان دیده می شود- از ریگزار شبه جزیره عربستان بروز کرد. در اینجا بسیار مناسب خواهد بود عبارات اقبال لاهوری را مورد توجه دقیق قرار بدهیم. او چنین می گوید:

وحدت اصلی بشر. قرآن می گوید: «پروردگاری که همه شما را از یک تن آفریده است». ولی تصور زندگی به صور ت یک وحدت کلی و سازمان دار، کاری است که به کندی صورت می گیرد و نمو آن وابسته به این است که ملتی وارد اصل حوادث جهانی شود. با گسترش سریع اسلام به صورت یک امپراتوری بزرگ، پیام را برای نوع بشر آورده است (باید معلوم شود که اگر در خود ایدئولوژی اسلامی پیام برابری نبود، تبلیغ برابری بی اساس بود)، ولی روم مسیحی به آن درجه نرسید بشریت را به عنوان یک سازواره فهم کند. فلینت به حق گفته است: هیچ نویسنده مسیحی- و البته پیش از آن هیچ نویسنده دیگر – را نمی توان در امپراتوری رم پیدا کرد که به بیش از اصول کلی و مجرد از وحدت بشر رسیده باشد.

لاهوری سپس از یکی از مورخان تمدن چنین نقل می کند: چنان می نمود که تمدن بزرگی که برای ساخته شدن آن چهار هزار سال وقت صرف شده بود، در شرف تجزیه و متلاشی است، و نوع بشر در معرض خطر بازگشت به دوره جاهلیت و بربریت قرار داشت... نویسنده با بیان این مطلب می گوید که: جهان محتاج فرهنگی تازه بود که جای قدرت استبدادی را بگیرد و وحدت تازه ای بیاورد که جانشین وحدت مبتنی بر پیوند خونی شود. وی می گوید: این مایه تعجب است که چنین فرهنگی در آن زمان که نهایت نیازمندی به آن وجود داشت، از جزیزةالعرب برخاسته است.

....این تعجب زمانی برطرف می گردد که انسان متوجه شود برای به وجود آمدن یک وحدت واقعی – نه تخیلی محض و احساساتی خالص و اضطراری جبری – عاملی ماورای طبیعی از فوق تفکرات و دریافت های بشری لازم است، و سنت الهی برای به کار انداختن چنین عاملی که تمدن واقعی را می تواند پی ریزی کند، جای مشخصی را تعیین نفرموده است.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 342 تا 345

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402380