تفسیر آیات مربوط به کشت و زرع در سوره واقعه

خداوند متعال، در آیات 63-67 سوره مبارکه واقعه چنین فرموده است: «أفـــرءیتم ما تحرثون* ءأنتم تزرعونه أم نحن الـزارعون* لو نشـــآء لجعلــــنه حطـــــما فظــــتم تفکهون* بل نحن محرومون».

از شواهد قدرت الهی «زرع» است که در این آیات یادآور می شود. می فرماید: «أفـــرءیتم ما تحرثون»، «آیا دیدید آنچه بذر کاشتید؟». «حرث» به معنای ریختن بذر است و حارث به معنای برزگر است و «زرع» به معنای رویاندن و رشد دادن است. می فرماید: «ای برزگرها و دهقانها و کشاورزها! پیش چشم شماست تخمی که در زمین می کارید.»

«ء أنتم تزرعونه أم نحن الـزارعون»، «آیا شما آن را رشد می دهید، سبزش می کنید، بارورش می کنید یا ما؟» یک دانه، ده تا، صد تا، هزار برابرش می کند. یک دانه هندوانه یا خریزه، هزاران دانه پس می دهد، آیا این کار خودت هست؟هرکس می داند کار خودش نیست. ممکن است گفته شود: طبیعت زمین این اقتضا را دارد، این حرف هم دروغ است زیرا طبیعت خاک اینطور است که اگر چیزی را به او سپردند، آن را به شکل خودش در می آورد. می بینید مرده پس از گذشتن سالیان چندی به صورت خاک درمی آید بنابراین طبع اولیه خاک را که خدا اینطور قرار داده، باید دانه را فاسد و به صورت خاک درآورد بنابراین، قوه دیگری باید به او اضافه شود که جهات مختلفی در آن باشد، به این شرح:

زارع حقیقی کیست؟

مثلا هسته خرما را که به زمین سپردند می جنبد، قسمت می شود، نصفش رو به پایین و نصفش رو به بالا حرکت می کند. در همین حرکت دانه دقت شود. طبیعت خاک ساکن کننده است. نگهدارنده است. این حرکت و تقسیم بر خلاف طبیعت خاک است. چه قوه ای روحانی همراه این دانه بوده که در زمین به این سختی در این تنگنا به حرکت درآمد. نیرویی که با این دانه است به قدری قوی است که گاهی سنگ را جا به جا می کند. شکی نیست که هر متحرکی را محرکی و هر جنبده ای را جنباننده ای است. یکی از نامهای الهی «فالق» یعنی شکافنده است: «یا فالق الحب و النوی!»، «ای خدایی که تو شکافنده دانه ای.» شکافتن دانه و دو نیم کردنش، نیمی رو به پایین و تشکیل ریشه و نیمی رو به بالا و تشکیل ساقه می دهند. هسته خرما که مثال زدم، با آهن یا سنگ به سختی خرد می شود. این چه نیرویی است که به سادگی در زیر خاک، آن را نصف می کند؟! دیگر آن که دو حرکت متضاد رو به بالا و پایین شگفت آور است، طبیعت جز حرکت واحد را اقتضا نمی کند، از این گذشته، طبیعت میل به سفل و هبوط دارد، نه صعود و بالا رفتن. نیرویی که خدا به همین دانه داده است که تحت شرایط معین تولید مثل می کند، از یک دانه چندین دانه ایجاد می کند، لذا  زارع خداست نه غیر او. در روایتی رسیده است که حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «کسی نگوید من زارعم بلکه بگوید: من حارث هستم.» زارع خداست و بس. هرچند بعضی گفته اند: «گفتن زارع به دهقان و کشاورز به اعتبار مقدماتش که حرث؛ یعنی دانه کاشتن باشد، مانعی ندارد.» و بالاخره می توان گفت مکروه است به کشاورز، زارع گفته شود.

لزوم کشت و زراعت بر زمین

در روایت دیگری رسیده: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خارج مدینه، عبورش به زمین بعضی از انصار افتاد که زراعت نشده بود، حضرت پرسید: چرا اینجا چیزی نکاشتید؟ گفتند: از بی آبی، آب جاری که ندارد، آب باران هم که اعتباری ندارد، ممکن است بیاید و ممکن است نیاید. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم متاثر شد و فرمود: به درستی که خدا زارع است. اگر خواست با آب و اگر خواست با باد زارعت می کند.» یعنی با رطوبتهایی که باد با خودش می آورد، زراعت آبیاری می شود و خدا آن را می رویاند و تربیت می کند، لذا از این قبیل روایات به خوبی استفاده می شود که نباید زمین را معطل گذاشت بلکه شخم زد و دانه کاشت به امید زارع حقیقی.

از بین رفتن زارعت با اراده خداوند

«لو نشـــآء لجعلــــنه حطـــــما»، «اگر بخواهیم آن را (در اثر معصیت و استحقاق صاحب زرع ) حطام قرار می دهیم.» حطام یعنی گیاه خرد شده، درهم شکسته شده، یا کاه بی ثمر، مثل زراعت سم زده که به کلی از استفاده ساقط می شود. «فظــــتم تفکهون»، «و شما دور هم می نشینید و ناله سر می دهید که: «إنا لمغــرمون»، «هر آینه ما غرامت کشیده شدیم»، ضرر کردیم، چند ماه زحمت کشیدیم، شخم زدیم، آبیاری کردیم همه ضایع شد. «بل نحن محرومون»، «بلکه ما بی بهره ایم»، ما از روزی، بهره نداریم. شکی نیست که ظلم و گناه، در زراعت تاثیر می گذارد، علاوه بر روایات، تجربه افراد هم گواه است. مثل زراعت معنوی و عمل صالح  است؛ اگر کسی در زمین دلش، تخم عمل صالح بکارد، در صورتی که خار و خاشاک گناه را دور کند، آفتاب عنایت رشدش می دهد و گرنه تیرگی گناه آن را محو می کند.

دستوری برای حفظ زراعت

در تفسیر برهان از حضرت صادق علیه السلام مروی است که: «اگر کشاورز می خواهد زراعتش خراب نشود، آفتاب سماوی و ارضی آن را از بین نبرد، هنگام پاشیدن تخم، بذر را دست گرفته سه مرتبه این آیات شریفه را رو به قبله بخواند: «أفـــرءیتم ما تحرثون* ء أنتم تزرعونه أم نحن الـزارعون* لو نشـــآء لجعلــــنه حطـــــما فظــــتم تفکهون* بل نحن محرومون»، و بعد سه مرتبه صلوات بر محمد و آل بفرستد و سه مرتبه  بگوید: «اللهم انت الزارع».

آب باران گوارا و پر برکت

«أفـــرءیتم الماء الذی تشــربون* ء أنتم أنـــزلتموه من المزن أم نحن المنــزلون* لو نشـــآء جعلــــنه أجاجا فلولا تشکـــرون» (سوره واقعه/ آیات 68-70). از شواهد قدرت الهی، آب باران گوارا و شیرین است. مخصوصا در جزیرة العرب که چشمه های آب، کم بلکه نایاب است و آب آشامیدنی معمولی آنها آب باران بوده است. «مزن» یعنی ابر. بعضی هم فرموده اند: «یعنی ابر سفید» چون بارانی که از ابر سفید می بارد، شیرین تر است. می فرماید: «آیا آن آبی که می آشامید، دیدید؟ (در آن دقت و توجه نمودید؟) آیا شما آن را از ابر (دانه دانه) فرو می فرستید یا ماییم فرو فرستنده؟» در توحید مفضل است که حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «ای مفضل! نگاه کن به ابر چگونه قرار داده است که قطره قطره ببارد، نه یک دفعه که بدون زحمت و صدمه، زراعتها سیراب شوند. اگر رگبار بیاید به فاصله مختصری، سیلاب جاری می شود تا چه رسد که یک دفعه ریزش کند.» «أم نحن المنــزلون»، «یا اینکه ماییم فرستنده باران.»

ابر،مسخر اراده ما است

آیا کسی هست که در این مطلب شکی داشته باشد که ابر مسخر اراده اوست؟ مکرر دیده اید ابرهای متعددی می آید از بالای سر ما رد می شوند، یک قطره نمی بارد. این ابرهای کوه پیکر، خدا داند مأمور کدام منطقه اند و یک دفعه ابری از راه می رسد و می بارد. «لو نشـــآء جعلــــنه أجاجا»، «اگر خواستیم آن را شور و تلخش می کنیم.» همین آب گوارا و شیرین را ناگوارا و شور می کنیم. «فلولا تشکـــرون»، «پس چرا سپاسگزاری نمی کنید؟» آب شیرین و گوارا می خوری و گناه می کنی. به جای شکر گزاری! اگر بخواهیم، آب شیرین باران را تلخ می کنیم؛ همانطوری که آب نیل را به فرعونیان خون کرد تا فرعونیان برمی داشتند خون می شد. از عطش ناله می کردند. از بنی اسرائیل می خواستند آنها برایشان آب بردارند. تا در دست بنی اسرائیل بود، آب بود، همین که به دست فرعونیان داده می شد، خون می شد. می گفتند: شما در دهان ما بریزید، تا در دهان فرعونیان ریخته می شد خون می گردید.» لذا به ناچار خدمت حضرت موسی علیه السلام آمدند و از او خواستند که بلا را از آنها دور کند، ولی باز ایمان نیاوردند. انسان ضعیف مقهور اراده پروردگار، آن وقت اینقدر بی حیا که از مهلت دادن خدا سوء استفاده می نماید، حالا که او را به عقوبت گناه نگرفته، گردن کلفتی هم می کند.

«فلک الحمد علی حلمک بعد علمک و علی عفوک بعد قدرتک»، «سپاس تو را بر بردباریت، پس از آنکه دانستی و بر گذشت کردنت، پس از این که می توانستی بگیری.» راستی شکر نعمت مهلت دادن خدا  را فراموش  نکنید، با این که هر لحظه سزاواریم از ما انتقام بگیرد.


منابع :

  1. شهید آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب (ره)- سرای دیگر – از صفحه 274 تا 281

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402500