بررسی نمونه ای از آیات معترضه در قرآن

آیاتی در قرآن کریم دیده می شود که منقطع از آیات قبل و بعد خود می باشند و ارتباطی با مطالبی که آیات قبلی و بعدی درباره آن بحث می کنند، ندارند و به صورت «جملات معترضه» در خلال آیات واقع شده اند، در ادامه به نمونه ای از این آیات اشاره می کنیم:

1- «طه * ما انزلنا علیک القرآن لتشفی» (طه/2-1«]خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم[ ما قرآن را بر تو نازل نکرده ایم که به رنج و تعب بیفتی». «شقاء» و «شقاء» در لغت به معنای «سختی و دشواری» آمده است و به همین معنی است در آیه ی: «فلا یخرجنکما من الجنة فتشقی» (طه /117«پس خارج نکند ]ابلیس[ شما) آدم علیه السلام و همسرش) را از بهشت، پس به سختی بیفتی». از ظاهر آیه ی «طه* ماانزلنا علیک القرآن لتشفی» با تأیید روایات استفاده می شود که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در امر عبادت و دعوت مردم به صراط مستقیم و سعادت، تحمل دشواری ها و شدائد بسیار می فرموده است و لذا خداوند «ذوالرحمة» با بیانی مهرآمیز که حاکی از تشکر ضمنی از زحمات آن حضرت است، دستور رفق و مدارا به وجود شریفش می دهد که اندکی بیاسای و تا این حد ازخود سلب آسایش منمای.

2- «یا ایها النبی لم تحرم ما أحل الله لک تبتغی مرضات زواجک والله غفور رحیم» (تحریم/1«ای پیغمبر، چرا به خاطر خشنودی همسرانت تحریم می کنی ]بر خود[ چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است و خدا آمرزنده و مهربان است». در تفاسیر و روایات آمده است (همچنان که از ظاهر آیه نیز استفاده می شود) که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کاری را که از لحاظ شرع مقدس، حلال بوده ولی بر خلاف میل و رضای همسرانش بوده است (نزدیکی با جاریه اش «ماریه ی قبطیه» یا آشامیدن عسل) با «انشاء قسم» بر خود حرام کرده است تا رضا و خشنودی همسران تأمین گردد. لذا وحی از جانب خدا به رسول مکرم صلی الله علیه وآله وسلم به این صورت نازل شده است که: ای پیغمبر، چرا به خاطر خشنودی همسرانت چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، بر خود حرام می کنی؟ البته باید توجه داشت که این «تحریم» از باب «تشریع» در مقابل تشریع خدا نبوده است که در حد صلاحیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نباشد و نتواند حکم «حلیت» را تبدیل به «حرمت» نماید، بلکه از باب «ایجاد سبب» برای تعلق حکم «تحریم» خدا بوده است که در حد صلاحیت هرکسی می باشد. یعنی هر کسی می تواند از راه «نذر و عهد و یمین» با شرایطی (که در کتب فقهیه مذکور است) یک کار حلال و مباحی را (به معنای اعم اباحه) بر خود «واجب» یا «حرام» گرداند و در صورت «جنت» و تخلف از «وفاء» محکوم به «کفاره» شود. حال، اینجا هم پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کاری را که به عنوان اولی (نزدیکی با جاریه اش یا آشامیدن عسل) حلال و مباح بوده است، به سبب انشاء قسم (سوگند) برای رضایت خاطر ازواج و همسرانش، تحت عنوان ثانوی (محلوف علیه و متعلق یمین) داخل کرده و بر خود تحریم فرموده است. مانند اینکه کسی مثلا خواب بین الطوعین یا کشیدن سیگار را که کار مباحی است با اجرای صیغه ی «نذر» یا قسم» بر خود حرام گرداند. بنابراین، کاری ناپسند باشد و «العیاذ بالله» عنوان گناه و معصیت داشته باشد، از رسول اعظم و اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صادر نشده است که مستحق توبیخ و ملامت از جانب خدا گردد( معاذ الله)، بلکه حقیقت امر عکس این مطلب است. یعنی آن حضرت در راه راضی نگهداشتن همسرانش رنج خودداری ازیک کار حلال و مباح را بر خود تحمیل فرموده است تا رضای همسران تأمین شود و با تأمین رضای آنان، رضای خداوند مهربان حاصل گردد و این عبادت «خالصا لوجه الله» است که در پیشگاه خدا کاملا مطلوب و ممدوح است و جا دارد که خداوند شکور، رسول مکرم و حبیب معظمش را بر اثر همین تحمل رنج و تعبی که در راه رضای او از خود نشان داده است، مورد لطف و عنایت خاصه اش قرار داده و اخلاص در عبودیتش را بستاید. ولی نظر به محبوبیت فوق حد تصوری که آن حضرت در نزد خدایش دارد، تحمل این مشقت را رب کریم بر رسول عزیزش روا ندانسته است. لذا با بیانی که حاکی از نوازش مخصوص و ضمنا مشعر بر تکریم آن حضرت است می فرماید: ««یا ایها النبی لم تحرم ما أحل الله لک تبتغی مرضات زواجک». خلاصه آنکه ما، آسایش شخص تو را ای پیامبر محبوب و عزیز ما، بر رضا و خشنودی همسرانت ترجیح می دهیم و هرگز روا نمی بینیم که وجود عزیز تو در راه تأمین رضای همسرانت به رنج و تعب افتد. پس چرا چنین بر خود تنگ گرفته و دشواری خودداری از تمتعات حلال را بر خود تحمیل می نمایی تا زنانت دلخوش بوده و آسوده خاطر گردند. در حالی که آنان سزاوارترند که در راه تأمین رفاه و آسایش تو،  بر خود تنگ گرفته و خویشتن را به رنج و تعب بیفکنند. نه، حبیب ما، چنین مکن و خود را به رنج مینداز. عقد «یمین» را «منحل» کن و از آنچه که بر تو حلال است تمتع نما. «قد فرض الله لکم تحله ایمانکم» (تحریم/2«به طور مسلم خدا، ]قانون[ گشودن عقد یمین را برای شما مقرر فرموده است».

3- «یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر» (مائده /41«ای رسول ]مکرم[ محزون نسازند تو را، مردمی که در راه کفر می شتابند». بدیهی است که رسول معظم صلی الله علیه وآله وسلم می کوشد دین خدا را در میان بشر رواج داده و ابناء بشر را به صراط مستقیم سعادت درآورد. اما وقتی از مردم جاهل یا لجوج و معاند، طغیان و عصیان مشاهده می نماید طبیعی است که به مقتضای رحمتی که نسبت به بندگان خدا دارد، قلب مبارکش حزین و غمین می گردد و پیداست که این حزن و اندوه، از شدت اشتیاق آن حضرت به رواج آیین حق و هدایت جامعه ی انسانی ناشی می شود و قهرا مورد رضای خالق سبحان بوده و هرگز مستوجب نهی و زجر از جانب حضرت حق نمی باشد. ولی نظر به محبوبیت فوق العاده شدیدی  که آن حضرت در نزد خدا دارد، در مقام رفع کدورت از خاطر ارجمند او و رضامندی نفس مقدسش، پروردگار مهربان در لفافه ی زجر و نهی، آن جانب را مخاطب قرار داده و می فرماید:  ای رسول گرامی ما! نباید تو خاطر شریف خود را آزرده بداری و از طغیان مردم کافر رنج ببری و از اینکه آن دون همتان به راه سعادت و خوشبختی نمی روند غمین و حزین گردی. نه، آسایش خاطر تو ای حبیب و عزیز ما! در نزد ما به مراتب محبوبتر و مطلوبتر است از نائل شدن آنان به سعادت جاودان. «اولئک الذین لم یرد الله ان یطهرقلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخره عذاب عظیم»(مائده/41«اینان  مردمی هستند که ]بر اثر طغیان و سوء اختیارشان[ خدا نخواسته است که قلب هایشان را مطهر از لوث شقاء بسازد، برای آنان در دنیا خواری و در آخرت عذاب عظیم مقدر شده است».

4- «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا»‌(کهف/6«پس شاید تو خود را در پی آنها از شدت اندوه هلاک کنی، اگر ایمان به این حدیث] قرآن[ نیاورند». شیخ طبرسی، صاحب تفسیر معروف می گوید: «این بیان از جانب خدا عتابی است که متوجه به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شده است، براساس کثرت حرص و شدت علاقه ای که آن حضرت به ایمان مردم خود داشته و بر اثر اعراض آنها از قرآن، چنان حزن و اندوه بر قلب مبارک آن رسول مکرم وارد شده که او را مشرف به مرگ و هلاک نموده است». همچنان که در گذشته ذیل آیه ی ««یا ایها الرسول لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر» گفتیم، معلوم و روشن است که حزن اندوهی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از جهت اعراض مردم از قرآن داشته و آن جناب را ( به فرموده ی قرآن) تا حد «خوکشی» که «باخع نفسک» بر آن دلالت دارد رسانده است، معلول محبتی است که آن حضرت به رواج دین حق و نیل بشر به سعادت و حیات موبد داشته است، قهرا این چنین محبت و آنچنان اندوه، مورد رضای خداوند سبحان است نه اینکه (العیاذ بالله) گناهی باشد و صاحب آن مستحق توبیخ و ملامت گردد. پس سر خطاب عتاب آمیز خدا در این زمینه به آن حضرت، همان است که بیان شد که: نظر به مقام شامخ آن رسول گرامی و محبوبیت خارج از حد تصور آن حضرت در پیشگاه خدا، مقتضی است که خداوند حکیم منان، به عنوان تسلیت و آرام بخشی قلب مقدس آن حضرت، با لحن عتاب آمیز بفرمایید: ای حبیب و محبوب من! چه شده است؟ چرا به خاطر یک مشت مردم نادان که با دست خود، تیشه به ریشه ی خود می زنند و به اختیار خود، روی از سعادت و خوشبختی خود برمی گردانند، آنچنان غمین و حزین گشته ای که می خواهی خود را از شدت حزن و اسف به هلاک افکنی؟ نه، چنین مباش و دل خوش دار و رها کن این مردم جاهل را و غصه به حالشان مخور که تو مأموریت خود را به انجام رسانده و ابلاغ رسالت خود را نموده ای. مثل اینکه کسی در فراق عزایزانش سخت می نالد و از خود بیخود می شود، در آن حال، شخص عظیم القدری به او می گوید چه خبر است؟ چرا چنین می کنی؟ نزدیک است خود را از شدت غصه و غم هلاک کنی. البته چنان که پیداست، اینگونه خطاب اگرچه به صورت عتاب است، اما در معنی و حقیقت، تقدیر و تشکر از آن همه رافت و عطوفت پدرانه ی آن «رحمة للعالمین» درباره ی انسان هاست و هم نشان شدت محبوبیت آن حضرت در پیشگاه خداست که گویی فرموده است: تو، آنچنان نزد ما عزیزی ای رسول عظیم الشان ما که رضا نمی دهیم اندک کدورت و رنجشی به قلب شریفت راه یابد، اگرچه به خاطر اعراض مردم از ما و از دین و قرآن ما باشد. چه آنکه عالم انسان، عالم امتحان است و ما خواسته ایم هرکسی به اختیار خود در مسیر سعادت یا شقاوت در حرکت باشد و راه خود را بپیماید. «انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا» (کهف/7«حقیقت آنکه ما، آنچه را که بر روی زمین است، آرایش آن قرار داده ایم تا آنان ] مردم[ را بیازماییم که کدام یک از ایشان، خوش عمل ترند».

خلاصه بحث اینکه: خطاب در آیات شریفه متوجه به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است و غرض از خطاب هم، نهی آن جناب از عجله و شتاب در اخذ وحی و تلقی آیات کریمه ی قرآن عظیم است. منتهی، صدور این نهی از جناب خدا درباره ی آن حضرت، نه اینکه (معاذالله) از باب توبیخ و ملامت باشد. خیر، بلکه با در نظر گرفتن موقعیت و منزلت عظیم و مقام والا و اعلای حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله وسلم و تأدب آن جناب به آداب مرضیه و تخلق آن وجود مقدس به مکارم اخلاق و محامد اوصاف به خطاب «و إنک لعلی خلق عظیم» (قلم/4) می باشد و با استعانت از آیات دیگر هم وزن این آیات (از نظر غرض از صدور و موقعیت نزول) آنچه که از میان وجوه گوناگون سابق الذکر مناسب تر به نظر می رسد، همان است که مشروحا بیان شد که صدور نهی از شتاب در تلاوت قرآن (مقارن با نزول وحی) به داعی محبت و عطوفت حضرت حق نسبت به رسول مکرم صلی الله علیه وآله وسلم و رفع مشقت از آن محبوب و عزیز خدا می باشد.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – صفحه 226 و صفحه 236 تا 242

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402595