صیانت قرآن از تحریف، یکی از اسرار ابهام در آیات قرآن

در قرآن کریم آیاتی به چشم می خورد که در عین فصاحت الفاظ ودلالت روشن بر مفاهیم ظاهر، از نشان دادن مصداق و تعیین مراد از مفاهیم الفاظ و تشریح بسیاری از خصوصیات مطالب، مقصودی از آیات خودداری شده است مانند آیات احکام و آیات مربوط به ولایت (امامت و زعامت امت) آیات دیگری که ارائه گردید. (علاوه بر «بطون» معانی که پرده از روی آنها برداشته نشده است) و طبق آیات 44 و 64 سوره ی نحل  و آیه ی 7  سوره ی حشر و آیات 77 تا 79 سوره ی واقعه و 33 سوره ی احزاب، بیان این قبیل آیات واگذار به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت اطهار او علیهم السلام گردیده است. حال این سوال پیش می آید که چرا در قرآن حکیم این روش اعمال شده است و روی چه مصلحتی یک سلسله مطالب اصیل و اساسی اسلام در متن قرآن که سند متقن و جاودانی حق است با صراحت تمام ذکر نگردیده و عمدا با ابهام و اجمال برگزار شده است؟ تا نتیجتا قرآن در توضیح و تبیین بسیاری از محتویات خود نیازمند به بیان خارج از خود گردد. چرا چنین شده است؟ سرش چیست؟ در پاسخ گفته می شود البته حکم مصالح واقعیه ای که مرعی در افعال و اقوال خداوند حکیم است از اسراری است که جز ذات اقدس او (جل جلاله) و مقربین مختص به اسرارش، دیگران را راهی به سوی درک و مس آن نمی باشد و از دسترس فکر ما انسان های عادی بیرون است. ولی با این حال تا آنجا که به حکم آیه ی شریفه ی: «‌افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (محمد /24) ما هم مأذون در «تدبیر» در قرآن بوده و امتثالا للامر در این باب اندیشیده ایم، به انضمام آنچه که از متون روایات ائمه ی معصومین علیهم السلام و تحقیقات رجال دین به دست آورده ایم، به نکاتی از اسرار رعایت ابهام در قرآن برخورد کرده ایم که ان شاءالله ذیلا به تشریح آن مطلب می پردازیم.

صیانت قرآن از «تحریف»:

در بعض آیات قرآن رعایت ابهام و سخن سربسته گویی، از این جهت شده است که قرآن از دست تطاول تحریف کنندگان محفوظ بماند و در واقع حربه ی هدم اساس قرآن، به دست آن ناپاکان داده نشود و این جهت در آیات مربوط به موضوع بسیار مهم ولایت (امامت و زعامت امت) تقریبا روشن و بین به نظر می رسد. چه آنکه می دانیم منافقان خطرناکی که با اخفاء کفر درونی خود، دست ایمان به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم داده و خود را به طمع رسیدن به منافع مادی در اعداد امت اسلامی جا زده بودند و از این تظاهر به ایمان، جز نیل به اهداف شیطانی و سروری کردن بر دیگران همی نداشتند و در راه به این هدف چنان که تاریخ بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به خوبی نشان داد از اقدام به هر نوع جنایت و جور و ستم حتی به خاندان رسالت در فجیع ترین صورت خودداری نمی کردند. آری این عناصر خطرناک اگر می دیدند امام امت و خلیفه ی حق پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به نام امیرالمومنین علی علیه السلام و یازده فرزند معصوم آن حضرت علیهم السلام با کمال صراحت در قرآن معرفی شده چنان آتش خشم و انتقام از کانون جودشان شعله می کشید و با بعض تمام به فکر اخلال نظام و تخریب اساس اسلام و قرآن می افتادند که اگر در همان زمان حیات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم زمینه ی مساعدی می یافتند، دست به تشکیل یک حزب ضد اسلامی زده و با قرآن به مبارزه  برمی خاستند و قهرا جنگ مهیب داخلی در میان امت اسلامی به وجود می آمد و نهال نورس اسلام از همان روزهای اول عمرش رو به خشکی و افسردگی می رفت و اگر هم چنین فرصتی به دستشان نمی آمد، در کمین می نشستند تا بعد از وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پس از آن که با دسیسه های شیطانی به قدرت رسیدند، برای این که مدرک زنده و روشنی بر بطلان حکومت جائرانه ی خود در دست مسلمانان باقی نگذارند، دست به تحریف قرآن می گشودند و آیات نص بر امام را محو می کردند و این تنها سند قطعی آسمانی و یگانه مدرک دست نخورده ی وحی و نبوت را دست خورده و لکه دار می ساختند و این ننگ را تا آخرین روز عمر دنیا بر دامن اسلام و مسلمین می نهادند و نتیجتا قرآن هم به سرنوشت شوم تورات و انجیل محرف فعلی مبتلا می گشت و ارزش اعتبار آسمانی خود را از دست می داد و به کلی از حجیت و مدرکیت می افتاد. لذا براساس این مصلحت حکیمانه ی الهیه است که می بینیم آیات مربوط به ولایت و امامت در خلال آیات مربوط به احکام و اخلاق و قصص با طرزی عجیب و پیوستگی غریب گنجانده شده است و به طوری سخن سربسته و غیرصحیح از این نظر آمده است که مخالفان لجوج و عنود نیز می توانند آن را به نفع خود توجیه نموده و اصلا به فکر تغییر و تحریف آن آیات نیفتند و دست جسارت به ساحت اقدس قرآن دراز نکنند. به قول یکی از دانشمندان عینا مانند داستان یعقوب علیه السلام که به زبان فرزندان خود می گذارد وقتی یوسف علیه السلام را به چاه انداختند بگویند گرگ او را پاره کرد. ولی درعین حال همان آیات غیر صریح آنچنان برای حقیقت طلبان روشندل حق جو درخشندگی خاص و جذبیت مخصوص دارد که از پشت صدها پرده ی ابهام و استتار آنچه را که باید در پرتو نور فراست ایمان بفهمند می فهمند.

محنت انگیز در عین مصلحت داری

البته این نکته هم پوشیده نماند که هرچند موضوع ابهام و عدم صراحت قرآن در امر ولایت و امامت و معین ننمودن مصداق «امام» و شخص «ولی» یکی از علل و اسباب صیانت قرآن از تحریف گردیده است ولی با وجود این، همین مسأله ی ابهام از یک سو ناگزیر به دنبال خود تبعات تأثرخیز و غم انگیز فراوان نیز داشته است و آن این که همین موضوع ابهام و عدم تصریح به شخص «ولی» باعث شد که عزیزان خدا و رسول اهل بیت معصومین علیهم السلام در میان امت اسلامی قدرشان مجهول و ذکرشان متروک گشته و صدمه ها ببینند و لطمه ها بخورند و مصیبت های جانگداز تحمل نمایند و از سوی دیگر، دنیاداران یغماگر در لفافه ی همین ابهام و عدم صراحت قرآن نسبت به شخص ولی تکیه بر مسند خلافت زده و خود را امام المسلمین!! و خلیفه الرسول!! معرفی کنند و بیرحمانه در وادی طغیان بر خدا بتازند و وقیحانه  در اشباع هوس های ضد انسانی خود بکوشند و نتیجتا آن همه حق کشی ها و خونریزی ها به وجود آمد و فتنه ها برخاست و امت اسلامی آنچنان دچار حیرت و گمراهی گردید که تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام از این ضلالت و حیرت خلاصی نخواهد یافت. آری این مطلب جانسوز از تبعات قهری ابهام قرآن در امر تعیین امام و ولی امر مسلمین بوده است. ولی مع الوصف آن مصلحت عظیمی که بر اثر ابهام و عدم تصریح به اسم امامان علیهم السلام تأمین شده است، یعنی مصونیت قرآن از تحریف، جبران کننده ی این مصائب جانسوز غم انگیز گردیده است. یعنی اولیای حق و پاسداران وحی خدا که در راه اعلای کلمه ی توحید و ابقاء شرع مبین، تن به انواع بلیات و مصائب می دهند و خود را در راه حفظ اساس قرآن به شدیدترین نوع بلا مبتلا می سازند اینجا هم رضا داده اند که ذکر و نام مقدسشان در قرآن شریف مبهم باشد و بر اثر این ابهام از تمام مزایای زندگی دنیا بی بهره منقطع گردند و ضربه ها بخورند و شکنجه ها ببینند و زجرها بکشند. ولی در عوض قرآن عریز سالم بماند و آیات شورانگیز الهام بخشش بی هرگونه تصرف شیطان صفتان ورد زبان های مرد و زن گشته و صبح و شام علی رووس الاشهاد تلاوت شود و اوتاد گوش قلب صاحبدلان را به ارتعاش آورده و  تشنه کامان را از آب زلال آسمانی اش سیراب گرداند و صدای وحی خدا بی کم و کاست تا روز قیامت به گوش عالم و همه ی انسان ها برسند.

آری امیرمومنان علی علیه السلام همین را می خواست، می گفت بگذار من با این که در به وجود آوردن اسلام وپیشبرد آن رکن اصیل  بوده وبا موسس وبنیانگذارش دوش به دوش و قدم به قدم درتأسیس و تحکمیش کوشیده ام، درعالم اسلام مجهول القدر  وگمنام بمانم و مانند یک فرد عادی به درختکاری وآبیاری بپردازم وازآن طرف دیگران با نداشتن کوچکترین  صلاحیت واهلبیت کار امامت برسریر حکومت اسلامی بنشینند وبرمردم سروری کنند، انا دست خیانت به سوی قرآن عزیز (امانت کبرای الهیه) دراز ننمایند و لکه دارش نگردانند. آری بگذار لباسی را که خدا به قامت من دوخته است دیگران بپوشند و من برهنه بمانم، ولی قرآن عزیز از دستبرد خیانتکاران مستور باشد و از جسارت تحریف شیطان صفتان محفوظ بماند. بگذار این حکم خدا در عالم زنده و جاوید باشد که هرکس از جماعت مسلمین تخلف کند، در خانه اش  آتش بیفکنید و خانه اش را بسوزانید. اگر چه این حکم را به غلط درباره ی من تطبیق کنند و درب خانه ام را به اتهام تخلف از جماعت بسوزانند و همسر عزیزم را به وضع فجیعی بکشند! آری اگر چه از این افتراء و از این تطبیق غلطشان رنج می برم،  اما از این که نام اسلام و قرآن زنده و حکم خدا ( به صورت) باقی است و من هم به ظاهر به حکم اسلام و قرآن محکوم به «احراق بیت» و تضییق و فشار گشته ام بسی خوشحال و دلشادم که می بینیم مطلوبم که «بقاء قرآن»  است و حیات اسلام (اگر چه به صورت ناقصش تأمین) است و فعلا  بیش از این میسر نیست. فرزند عزیزش حسین علیه السلام نیز منطقش همین بود، او هم می گفت: بگذار اسلام بماند و قرآن باقی باشد، اگرچه مرا به اتهام خروج ار ربقه ی اسلام! و تخلف ازقرآن، مهدور الدم معرفی نمایند و سرم را بالای نی برنند و تنم را از زیر سم ستوران پایمال نمایند و خواهران و دخترانم را به اسیری شهر به شهر بگردانند.

آری خاندان رسالت علیهم السلام گفتند: بگذارید هر بلا که بر سر ما می بارد ببارد، ولی سر اسلام بی بلا بماند و قرآن کتاب عزیز خدا سالم و بی هرگونه تصرف و تحریف به دست آیندگان برسد تا آنان که طالبان حق و جویندگان حقیقتند خود به قضاوت بنشیند و با اندیشه ی در قرآن و تاریخ اسلام پی به حقیقت مطلب ببرند و بفهمند که آن همه آیات مربوط به ولایت و زعامت امت درباره ی چه کسانی ممکن است انطباق پذیرد؟ آیا علی و فرزندان پاک و معصومش؟! یا دیگران و همفکران رذل و منفورشان؟ «فاعتبروا با اولی الابصار وتفکروا یا اولی الالباب». پس نتیجه این شد که هم از طرفی تصریح قرآن به نام امامان علیهم السلام مستلزم طغیان منافقین بوده و منجر به تحریف کتاب خدا می گردیده است و هم از طرف دیگر مبهم گذاشتن این مطلب نیز (چنانکه می بینیم) موجب حیرت و انحراف امت از صراط حق می شده و فتنه ها به وجود می آورده است. ولی چون خطر تحریف قرآن برای عالم اسلام از خطر حیرت در امر امامت و انحراف موقت امت از صراط سعادت، به مراتب هراس انگیزتر و وحشتناکتر و بلکه اساسا مساوی با نابودی قرآن بوده است، لذا مقتضای حکمت و اصل رعایت مصلحت در ابقای اساس شریعت، داعی بر این شده است که آیات مربوط به ولایت در لفافه ی ابهام و دو پهلو نازل شود تا راه توجیهی به نفع شیادان نیز باز باشد و آنها  هم بتوانند آن آیات را تطبیق با خود نمایند و دیگر حیات خود را در مرگ قرآن ندانند و به فکر نابود ساختن قرآن نیفتند و حداقل از کشتن یوسف عزیز قرآن درگذرند و او را به سلامت در چاه اندازند، باشد تا روزی که آن عزیز از چاه دنیای هوسبازان بیرون آمده و بر دامن یعقوب آن پدر مهربان (که جسم و جانم فدای خاک پای مبارکش باد) بنشیند و حاکم برجهانیان گردد و عالم انسان را غرق در نور و سرور و سعادت جاودید گرداند.

خلاصه این شد که یکی از اسرار رعایت ابهام و عدم صراحت در بعض آیات قرآن در نظر گرفتن مصلحت مصونیت قرآن از تحریف بوده است که مصلحتی فوق العاده مهم و حیاتی برای اسلام و مسلمین می باشد.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 338 تا 343 و صفحه 348

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402610