عناوین پنج گانه دنیا از نظر قرآن

قرآن کریم در آیاتی، نظر واقع بینانه ی خود را درباره ی «دنیا» بیان نموده و ماهیت زندگی اهل دنیا را بدون کوچکترین مبالغه و اغراق در سخن نشان داده است که حیات آنان به طور مسلم مشمول این پنج عنوان است، عناوینی که به طور حتم از نظر خردمندان ، مناسب شأن انسان نمی باشد. اینک عناوین پنجگانه ی دنیا از نظر قرآن:

1- «لعب» به معنی «بازی» است. چه آنکه «بازی» به کاری گفته می شود که نتیجه و فائده ی عقلانی بر آن مترتب نگردد، مانند کار کودکان که با هم مجتمع می شوند و غوغا و هیایویی عجیب بر پا کرده و با سعی و تلاش فراوان می جوشند و می خروشند، از آب و گل و سنگ و چوب، خانه و کوشک می سازند! نفس زنان و عرق ریزان، به این سو و آن سو می دوند و فریادها  می کشمد و در اثناء عمل، گاه با هم می سازند و با صلح و صفا به روی هم می خندند و گاه از هم می رنجند و زبان به دشنام هم می گشایند و بر سر و کله ی هم می پرند و ناخن به چهره ی یکدیگر می افکنند و سینه و صورت هم را می خراشند و جامه و پیراهن هم را می درند. اما همین که شب شد، تمام ساخته های خود را ویران نموده و جمع کرده های خود را از خاک و شن می ریزند و رو به خانه ها می روند. یعنی از آن همه جنجال روزانه ی خود، نتیجه ای جز وقت گذرانی و بازی نمی گیرند. این است معنای «لعب» که به حقیقت معنای کلمه اش در قیافه ی زندگی دنیاداران نمودار است! دنیای منهای آخرت، در حقیقت بازی است، آن هم چه بازی رسوا و ننگینی که بازیگرانش کودک صفتانی چهل ساله و پنجاه و شصت ساله اند و میاندارانش نابخردانی بی عقل و تمیز که هفتاد و هشتاد بهار از عمر خود دیده و بس تجربه ها اندوخته اند. آری، آن کودکان نابالغ اگر یک روز بازی می کنند؛ اما این بزرگمردان عاقل هفتاد سال به بازی سرگرمند! آنان با خاک و اینان با کاخ، آنان با اسب چوبی و اینان با اتومبیل آخرین سیستم و طیاره و جت و موشک. آنان به هنگام جنگ و نزاع، ناخن به چهره ی هم می افکنند و اینان توپ و تانک و تفنگ به روی هم می کشند. آنان وقت شب که به خانه باز می گردند از آن همه خاک و شن که جمع کرده و در راه آن فحش ها شنیده و کتک ها خورده اند، جز یک دامن به خاک آلوده و چهره ی پر گرد و غبار و چشم های اشکبار از ضرب و شتم حریفان، چیز دیگری به خانه نمی آورند. این بینوایان نیز به هنگام مرگ به خانه قبر انتقال می یابند، از آن همه جاه و جلال و مال و منال که در راه جمع آوری آن، محنت ها کشیده و خواری دیده اند و احیانا دل ها سوزانده و چشم ها گریانده اند، جز یک روح تیره و جان آلوده و ننگین از رذائل اخلاق و عمل، چیز دیگری با خود به خانه ی قبر نمی برند. آن کودک که به خانه آمد، تازه بعد از آن همه آزار و محن که از دست رفیقان دیده است، به دست پدر مجددا به جرم  آلوده کردن جامه و تن محکوم به تنبیه گردیده و از زبان مادر، تندی ها می شنود. این بدبخت هم وقتی به خانه ی قبر آمد،  تازه بعد از آن همه زجرهای جسمی و روحی که از دست رقیبان کشیده است، در دست فرشتگان عذاب به جرم آلوده ساختن جان به قبائح اخلاق و عمل، محکوم به عقابی دردناک می گردد. البته با این تفاوت که آن کودک نادان با اندکی آب و صابون تمام آلودگی های جامه و اندامش برطرف گردیده و تنظیف می شود، اما این بزرگمرد عالیجناب! با «حمیم» و «غساق» جهنم نیز مشکل است که تیرگی های روحی هفتاد ساله ی دوران بازی اش برطرف گردد و اهلیت آمیزش با انسان های مکرم را به دست آورد. آیا باز هم در لعب بودن دنیا تردیدی هست؟!

2- «لهو» یعنی «سرگرمی» یا کاری که انسان بر اثر انجام و اشتغال به آن، از کار مهم و پرثمری باز بماند و این بدیهی است که زیانش برای انسان عاقل با هدف، بیش از زیان «لعب» است، زیرا لعب، تنها ضررش تضییع وقت است، ولی لهو علاوه بر تضییع وقت، مستلزم تعطیل کار مهم و بی بهره ماندن انسان از ثمره ی عظیم آن نیز می باشد. مانند دانشجویی که در ایام تحصیلش سرگرم عیاشی و بی بند و باری با بلهوسان گردیده و از درس و بحث و مطالعات علمی خود باز بماند، در نتیجه هم وقت گرانمایه اش تضییع شده و هم کار مهم تحصیل علم از دستش رفته و هم طبعا از ثمرات فوق العاده بزرگ و سعادت بخش علم محروم مانده است. همچنین است «دنیا» که گذشته از تضییع وقت عزیز انسان، نسبت به هدف خلقت نیز او را غافل می سازد و از تأمین حیات جاودان و نیل به جنت و رضوان که ثمر اعلای عمل به وظایف دینی است، محرومش می گرداند.

3- «زینت» یعنی وسیله ی آرایش یا آرایش شده ی در چشم دنیا طلبان است. به هر صورت طبیعی است آنچه که زیبایی جالب ندارد و یا احیانا نقص و عیبی را هم در حد ذات خود واجد است، احتیاج به زیور و آرایش دارد تا به کمک آب و رنگ مصنوعی، عیب و نقصش پوشانده شود و اندکی جلب توجه دیگران بنماید و گرنه بدیهی  است «حسن خدا داده را حاجت مشاطه نیست» و لذا دنیا که در حد ذات خود دارای عیوب و نقایص فراوان می باشد در مقام دلربایی از آدمیان، شدیدا نیازمند به زینت است تا جلب توجه ساده دلان نموده و آنها را با ظاهرسازی بفریبد و پا در گلشان بسازد. به همین جهت، اگر دقیقا در حالات دنیاداران بیندیشیم می بینیم عموما در تمام شئون زندگیشان به ظاهرسازی و عیب پوشی مشغولند و علی الدوام می کوشند دنیا را بر خلاف آنچه که در واقع هست (رو به زوال و فناء است و نوشش با هزاران نیش  توأم است) باقی و پایدار و سراسر لذت و نوش ارائه دهند. مسکن ها را محکم بنا می کنند تا سستی و ضعف ذاتی آنها را بپوشانند، سفره ها را رنگین و لباس ها را فاخر و خانه ها را مزین می سازند تا عیب و نقص هایی را که در تمام  مواد ارضی دنیا مستور است، تحت آب و رنگ و مصنوعی و آرایشگری، در حال اختفاء و تستر نگه دارند. اما غافل از اینند که سرانجام این پرده کنار می رود و آن زشتی مکتوم آشکار می گردد، قصرهای بس رفیع از اساس فرو می ریزند، لباس های فاخر می پوسند، غذاهای الوان نفرت آور می شوند و چهره های پری وش موحش می گردند.

دیر و زود این شکل و شخص نازنین                               خاک خواهد گشتن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی شک بی غبار                                   ورنچیند خود فرو ریزد ز بار

«انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا* و انا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا» (کهف/8-7«ما آنچه را که بر زمین است ]از معادن و انواع گیاهان و جانوران[ زیور و زینت زمین قرار  دادیم تا مردم را بیازماییم که کدامشان از حیث عمل نیکوترند ]و آنها را به طور مشروع و صحیح  از نظر عقل و دین مورد استفاده ی خود قرار می دهند[ و محققا ما آنچه را که بر زمین است تبدیل به خاکی خواهیم نمود که از همه چیز خالی باشد ]همه چیز زمین زیبایی خود را از دست خواهد داد و دیگر به هیچ عنوان جلب توجه انسان نخواهند نمود[».

4-«تفاخر» یعنی فخر نمودن بر یکدیگر و به آنچه که دارند از زیبایی های «دنیا» بالیدن و آنها را مایه ی شرف و افتخار خود دانستن، تا آنجا که رنگ پوست بدن ملاک امتیاز و برتری انسان به حساب آید و سفیدپوستان بر سیاه پوستان، پشت چشم نازک کرده و آنها را داخل در جرگه ی آدمیان ندانند و روشن است که این طرز تفکر و عمل، کشف از جهل و بی خبری آدم نمایان از حقیقت جوهر انسان نموده و خفت عقل و سبک مغزی آنان را نشان می دهد که مانند کودکان و زنان نادان، فریب آب و رنگ موقت زودگذر را خورده و عمر عزیز خود را به سرگرم بودن با اوهام و خیالات تباه می سازند. اسب و الاغ و استر را شرف بخش خود تشخیص داده و خاک و سنگ و آهن و آجر را وسیله ی عز و سعادت دانسته اند، روز و شب بر گرد آنها چرخیده و از تر و خشک کردن آنها بسی خوشحالند. در صورتی که صد صویله اسب الاغ و استر را اگر در کنار انسان بگذارند و او را مالک آنها بسازند، از آن همه حیوان، شرفی به جوهر ذات انسان نخواهد رسید وگوهر روحش تکاملی نخواهد یافت. آیا این جهل و بی خردی نیست که «انسان» به «حیوان» بنازد و از جماد اکتساب شرف نماید؟! امام امیرالمومنین علیه السلام سخنی بسیار حکمت آمیز دارد و می فرماید: (و لبئس المتجران تری الدنیا  لنفسک ثمنا)، «بد تجارتی است که دنیا را قیمت خود دانی، یعنی برای تمام جهان، ارزشی مساوی با ارزش خود دانستن خطاست و همه چیز دنیا را به قیمت شخصیت انسانی خود تحصیل نمودن و آنگاه آن به آن بالیدن، معامله ای سفیهانه و رسواست. از امام صادق علیه السلام منقول است که می فرمود:

اثا من بالنفس النفیسه ربها                         فلیس لها فی الخلق کلهم ثمن

«متاع گرانقدر روح و جانم را به قیمت پروردگار و رضا و قرب او در معامله آورده و قیمت گذاری می کنم، چه آنکه در تمام خلق  آنچه که ارزش برابری با شخصیت انسانی من داشته باشد وجود ندارد».

5-« تکاثر» یعنی افزودن بر مال و جاه. انسان های مادی که هدفی جز حیات دنیوی ندارند و تشخصات این جهان را یگانه مایه ی افتخار عز و شرف دانسته اند، طبیعی است که با تمام قوا دنبال «تکاثر» و افزودن بر کمیت مال و جاه خواهند بود و همچون کرم پیله دائما بر گرد خود تنیده و عاقبت در میان تنیده های خود خواهند مرد. از سخنان امام علیه السلام است: «مثل الحریص علی لالدنیا کمثل دوده القز کلما ازدادت علی نفسها لفا کان ابعد لها من الخروج حتی  تموت غما»، «مثل آزمند و حریص بر دنیا چون کرم ابرایشم است که هرچه بیشتر ]پیله را [ بر خود بیپچید، بیرون آمدنش دورتر و دشوارتر می شود تا اینکه از غصه و اندوه می میرد». قرآن کریم بعد از معرفی ماهیت دنیا و زندگی بی خبران از عقبی مثلی آورده و تأکیدا دنیا طلبان را هشدارا داده است که هان ای هوشمندان! به خود آیید، دل به جلوه گری های فریبنده ی بی دوام مبندید، دنیا همچون مزرعی است که در آن بذرافشانی گردیده و آنگاه با ریزش باران فراوان به شادابی و طراوات اعجاب انگیز گیاهان نشسته و کشتاران را بسی دلشاد و مسرور نموده است. ولی  این جریان، دولتی مستعجل می باشد و با گذشت زمانی بسیار کوتاه آن سبزی و خرمی، رو به زردی و افسردگی نهاده و آخرالامر به صورت خاشاکی خشک و شکسته و ریز ریز درآمده و از بین می رود. «اعملوا انما الحیاه الدنیا لعب ولهو وزینه وتفاخر بینکم وتکاثر قی الاموال  والاواد  کمثل  غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفره  ثم یکون حطاما» (حدید/20).


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه417 تا 422

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/402619