پیروی از هوی و هوس

فارسی 2159 نمایش |

مخالفان عصمت پیامبر اسلام (ص) در مرحله ی خلاف و گناه و یا مصونیت او از خطا و لغزش با یک رشته آیات و احادیثی استدلال کرده اند، و از این طریق اذهان ساده لوحان را نسبت به اصل عصمت مشوش ساخته اند، در اینجا بعضی از این آیات را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم: خدا پیامبر را با یک رشته «قضایای شرطیه» مورد خطاب قرار می دهد: «ولئن اتبعت أهواءهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی ولا نصیر؛ اگر از هوی و هوسهای آنان (اهل کتاب) پس از آنکه آگاه شدی پیروی کنی، از جانب خدا برای تو، حامی و یاوری نیست.» (بقره/ 120)
در همین سوره در آیه ی 145 همین مضمون نیز وارد شده جز این که در آخر آیه به جای «مالک من الله» جمله ی «إنک إذا لمن الظالمین؛ از ستمكاران خواهى بود.» آمده است و در سوره ی رعد آیه ی 37 آیه نخست بدون کم و زیاد وارد شده جز این که به جای «ولا نصیر» کلمه ی «ولا واق؛ حمايتگرى نخواهى داشت.» آمده است.
این آیات و مشابه آنها که هم اکنون یاد آور می شویم، کوچک ترین گواه بر نفی عصمت نیست زیرا این آیات به صورت قضیه شرطیه وارد شده است و یک چنین قضایایی هرگز گواه بر تحقق شرط (پیروی از هوی و هوسها) نیست، بلکه با پیراستگی کامل شخص نیز سازگار است. این گونه گزارشها به صورت قضایای شرطیه گواه بر آن نیست که روزی طرفین آن محقق می گردد؛ خداوند به پیامبر خود می گوید: «ولئن شئنا لنذهبن بالذی أوحینا إلیک ثم لا تجد لک به علینا وکیلا؛ اگر بخواهیم آنچه را که بر تو وحی کردیم از تو می گیریم و هرگز مدافعی بر خود پیدا نمی کنی.» (اسراء/ 86)
«إلا رحمة من ربک إن فضله کان علیک کبیرا؛ (اگر ما چنین نمی کنیم) به خاطر رحمت خداست بر تو و بر پیروان تو! و کرم خدا بر تو بزرگ است.» (اسراء/ 87) در حالی که خدا از تعلق مشیت وی بر گرفتن وحی از پیامبر به صورت قضیه ی شرطیه سخن می گوید، همگی می دانیم که چنین مشیتی هرگز انجام نخواهد گرفت. بلکه خدا به وسیله ی پیامبر گرامی (ص) خود، شریعت خویش را تکمیل خواهد نمود.
این گونه آیات که خدا پیامبر خود را به صورت قضیه ی شرطیه تهدید و توبیخ می کند، بیش از آن است که در این جا منعکس گردد فقط دو آیه دیگر را متذکر می شویم آنگاه به بیان نکته ی این گونه خبرها می پردازیم. «و لقد أوحى إلیک و إلى الذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین؛ بر تو و بر کسانی که پیش از تو بودند و حی کردیم که اگر شرک بورزی عملهای نیک تو حبط و بی اثر می گردد و از زیانکاران می باشی.» (زمر/ 65)
«و لو تقول علینا بعض الأقاویل* لأخذنا منه بالیمین* ثم لقطعنا منه الوتین* فما منکم من أحد عنه حاجزین؛ اگر او سخن دروغی را به ما نسبت دهد وی را با قدرت می گیریم، ورگ حیات او را قطع می کنیم، و کسی از شما مانع از این کار نمی شود.» (حاقه/ 44- 47)
همه ی این اخبار و گزارشها که به صورت «اگر» وارد شده دلیل بر تحقق طرفین نمی گردد تا با مسئله ی عصمت منافات داشته باشد. تنها سؤالی که در اینجا باقی است این است که هدف از طرح این گونه احکام شرطی که هیچ گاه عملی نمی گردد چه بوده است در این جا می توان از میان نکات متنوع به دو نکته اشاره کرد:
1- این قضایا ناظر به طبیعت انسانی پیامبران است که صدور گناه و خلاف را از آنان کاملا ممکن می سازد. پیامبران طبیعت مافوق انسانی و بشری ندارند که بر عصیان و گناه قادر و توانا نباشند بلکه از آن نظر که انسانند، بسان افراد دیگر در معرض لغزشها و توبیخها می باشند و اگر مشمول عنایت الهی (عصمت) نشوند، تحقق گناه از آنها کاملا مترقب خواهد بود؛ این تنها ربانی است که با افاضه ی عصمت، صدور گناه را به صورت «محال عادی» در می آورد و بر آنها قداست و طهارت می بخشد. این بخش از آیات ناظر به جنبه های بشری آنان می باشد و در این قلمرو، عصمت و مصونیتی مطرح نیست و اگر پیامبران مصون و پیراسته اند به خاطر جنبه ی دیگر از شخصیت آنها است که آنان را به صورت موجودی الهی در می آورد که هرگز از در مخالفت وارد نمی شوند.
2- این آیات همگی جنبه ی تربیتی دارد و هدف تعلیم دیگران است در قالب خطاب به پیامبر گرامی (ص)، و این نوع خوابهای حاد و تند نه تنها تعصب جاهلی و عناد و نادان را تحریک نمی کند بلکه او را به پذیرش این تعالیم تحریک و تشویق می نماید و با خود چنین می اندیشد جایی که پیامبر با آن عصمت در صورت صدور خلاف و گناه به توبیخ و کیفر محکوم می شود، تکلیف من جاهل روشن است. یکی از راههای تربیت صحیح تفهیم حقیقت در ضمن گفتگو درباره ی دیگران است و در این مورد در زبان عرب می گویند «إیاک أعنی واسمعی یا جارة » و در زبان فارسی می گویند: «به در می گویم تا دیوار بشنود!»
کسانی که این نوع خطابها را دستاویز اندیشه های کج خود قرار می دهند با الفبای قرآن آشنا نمی باشند و از اصول تربیت صحیح ناآگاه هستند و با توجه به این اصل، هر نوع تصور نادرست، در مورد عصمت حضرت رسول کاملا برطرف می گردد. با توجه به این اصل، هدف بسیاری از آیات که دستاویزی برای منکران عصمت شده است روشن می گردد و برای تکمیل مطلب بخشی از این آیات را می آوریم:
1- مسلمانان مدتی به سوی بیت المقدس نماز می گزارند، سپس روی مصالحی دستور آمد که به سوی کعبه نماز گزارند، در این موقع مسئله ی تغییر قبله جنجالی میان یهود و منافقان برپا کرد که آیات قرآن و احادیث از آن حاکی است. قرآن با قاطعیت هر چه تمامتر بر ایرادهای ناآگاهان از علل تشریع پاسخ می گوید آنگاه رو به پیامبر می کند و می فرماید: «الحق من ربک فلا تکونن من الممترین؛ حق، از برای پروردگار تو است؛ پس هیچ شکی به دل راه مده.» (بقره/ 147) قرآن مسئله ی الوهیت مسیح را ابطال می کند و تولد او را از مریم باکره، بسان آفرینش آدم از خاک می داند که هیچ گواه بر «فرزند بودن» آنها نسبت به خدا نیست آنگاه رو به پیامبر می کند و می فرماید: «الحق من ربک فلا تکن من الممترین؛ فرمان و سخن خدا حق است، هرگز در این مورد شک و تردید به خود راه مده.» (آل عمران/ 60)
پیامبر که جهان غیب برای او به صورت شهود در آمده و فرشته ی وحی را دیده و سخن او را شنیده و آیات خدا را در شب معراج مشاهده کرده است هرگز شک و تردید به خود راه نمی دهد. هدف، تذکر دیگران است که هرگز فریب سخنان پوچ دیگران را نخورند و خود را در آتش شک نسوزانند.
2- خداوند در مسئله ی قضاوت درباره ی فردی که در مسئله ی زره ی مسروقه مورد اتهام و سوء ظن بود، پیامبر خود را چنین خطاب می کند: «و لا تجادل عن الذین یختانون أنفسهم إن الله لا یحب من کان خوانا أثیما؛ از آنها که به خود خیانت کرده اند دفاع مکن، خداوند افراد خیانت پیشه و گنهکار را دوست نمی دارد.» (نساء/ 107)
«إنا أنزلنا إلیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أرئک الله و لا تکن للخائنین خصیما؛ همانا ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم طبق آنچه خدا به تو نشان داده است حکم کنى، و زنهار که مدافع خیانتکاران باشى.» (نساء/ 105) این نوع خطابها به خاطر هدایت گروهی است که صراحت گویی را تحمل نمی کنند و زبان حال آنان این است که انتقاد خوب است اما از دیگران! از این جهت بهترین راه سخن گفتن با این طایفه، سخن گفتن طی «حدیث دیگران» است حدیث دیگران هرچه هم تلخ و زهر آگین باشد چون درباره ی دیگران است واکنش حاد و تندی نخواهد داشت.
پیامبر گرامی (ص) در مسئله ی زره ی مسروقه، ناچار بود که طبق ظواهر داوری کند و هرگز نه از خائنی دفاع کرد و نه طرفدار خائنی بود، این ضوابط قضایی است که گاهی با واقع تطبیق نمی کند و در نتیجه حق پایمال می گردد لذا خداوند فورا پیامبر را در جریان واقع قرار داد (بما أریک الله) و خطایی از او سر نزد! ولی خداوند برای سرکوبی گروهی که عالمانه به سود خائنی گواهی داده بودند به پیامبر خود خطاب می کند تا آنان حساب خود را دانسته باشند.
3- خداوند در سوره ی اسراء فرمانهای حکیمانه ای دارد که این فرمانها با مضمون واحدی آغاز و پایان یافته است. آنجا که می فرماید: «لا تجعل مع الله إلها آخر فتقعد مذموما مخذولا؛ با خدا، خدای دیگری قرار مده که مذموم و بی یاور می شوی.» (اسراء/ 22) و در پایان این فرمان و «منشور» می فرماید: «و لا تجعل مع الله إلاها ءاخر فتلقى فى جهنم ملوما مدحورا؛ با خدا، خدای دیگر قرار مده که سر زنش و رانده شده در جهنم می افتی.» (اسراء/ 39) تحلیل این نوع خطابها و دستورها در همگی یکی است و همگی ناظر به یک و یا دو جهت است:
1- صدور هر نوع خلاف و گناه از فرد معصوم از آن نظر که انسان است کاملا ممکن و مترقب می باشد و این نوع خطاب ناظر به این ویژگی است نه از آن نظر که او معصوم و پیراسته از گناه می باشد.
2- مورد خطاب در ظاهر، پیامبر است ولی مخاطب واقعی امت او است و این نوع سخن گفتن در میان تمام ملل جهان رایج است. با توجه به این دو بیان و با توجه به این که قسمتی از این آیات در این صفحات منعکس شده، نیاز به نقل آیات دیگر نیست.

منـابـع

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 277

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد