نظام سیاسی و اجتماعی مدینه فاضله در فلسفه خواجه نصیر

فارسی 4262 نمایش |

خواجه نصیر

خواجه نصیرالدین طوسی (597 - 672) از حکما و فلاسفه بنام قرن هفتم هجری است. در فلسفه سیاسی وی، جامعه سیاسی از نظام سیاسی ای برخوردار است که دارای اجزاء و ساختاری است که همگی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر می باشند. نظام های سیاسی بر اساس رسیدن و یا رساندن افراد جامعه به فضائل اخلاقی، دارای تفاوتی ماهوی می باشند. اجتماع مدنی مورد نظر خواجه طوسی به ملاحظه تعاون افراد و گروههای هدفمند با یکدیگر و مجموعه نهادهای سیاسی اجتماعی و روابط ساختاری که در رأس آنها ریاست مدینه است، یک نظام سیاسی را تشکیل می دهد و به اعتبار هدف و غرضی که مردم مدینه و رئیس آن دارد، به دو نظام سیاسی فاضله و غیر فاضله تقسیم می گردد. در نظام سیاسی فاضله، تمام تدابیر و سیاستهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اجرای آنها و نهادهای مربوطه در مقام فراهم آوردن خیرات و اشاعه آنهاست.
رئیس و حاکم و مقتدای چنین مدینه ای، کسی است که دارای قوه تمییز و ادراک قوی از مفاهیم و معقولات سیاسی و غیر سیاسی در حکمت نظری و عملی می باشد، وی بر اساس تنظیم امور جامعه و رعایت عدالت نسبت به طوایف و گروههای مختلف، هر فرد و گروه و طایفه ای را در محل و موضع خود جای می دهد; به طوری که شأن و جایگاه هر یک از آنها برای خود و دیگران روشن است و وجه تمایز مردم مدینه فاضله یا غیر فاضله در همین است که در مدینه فاضله هر کس در جایگاه خود قرار دارد و در مقام پیروی از رئیس خود قرار گرفته و هیچ گونه تعصب و تعاندی با یکدیگر ندارند; بلکه در تعاون با یکدیگر به سر می برند; در حالی که در نظامات سیاسی غیر فاضله چنین نیست. نهادهای اساسی نظام سیاسی فاضله به قرار زیر هستند:
الف- نهاد رهبری که متکفل تدبیر مدینه می باشد و افراد آن از فضلا و حکما می باشند.
ب - نهاد فرهنگیان و مبلغان که متکفل فرهنگ سازی و رشد فرهنگی و دینی مردم می باشند.
ج- نهاد کارگزاران که حافظ و مجری قوانین عادله در میان مردم هستند.
د- نهاد نظامیان که حافظ و تأمین کننده امنیت و حراست از مدینه و اهل آن هستند.
ه- اقتصادیون که متکفل تأمین نیازهای مالی و غذایی دیگر اصناف می باشند.
نظام و سازمان مشاغل در این نظام، بر اساس عدالتی است که باید بر تمامی تصمیمات و سیاستها و اقدامات سایه بیفکند تا هر شخصی حقیقی و حقوقی در جای خود قرار گیرد و به گونه ای به تنظیم مقررات و قوانین پرداخته و پشتوانه اجرایی برای آنها ترسیم شود که کسی نتواند از مرتبه خود تجاوز کند. معیار مشاغل نیز بر اساس استعدادها و توانمندی های افراد است و نه روابط خویشاوندی و آنچه که در مدن غیر فاضله صورت می گیرد و لازمه آن، این است که یک شخص دارای شغل واحدبوده و به صناعات مختلف مشغول نگردد. به ازای دوری از شناخت و معرفت حق و عمل به آن، نظامات غیر فاضله ای پیدا می شوند که بسته به نوع انحرافشان، به انواع متعددی تقسیم می شوند.

مدینه فاضله

مدینه فاضله، اجتماع افرادی است که همه آنها عزم و اهدافشان بر فراهم آوردن خیرات و استفاده از آنهاست. اینان، افعال و رفتار خود را همانگونه انجام می دهند که عزم بر آنها داشتند; یعنی با فعل و رفتار خود، خیری را تحصیل می کنند و هر آنچه را که مقابل خیرات (شرور) باشد، ترک می کنند. از آنجا که خیرات از خیر مطلق سرچشمه می گیرد و خیر مطلق، واحد است; چنین مدینه ای، واحد است و تعدد پذیر نیست. افراد این اجتماع نیز به جهت آنکه همگی عزمشان بر تحصیل خیرات است; در دو امر اساسی; یکی در «آرا» و دیگری در «افعال » اشتراک دارند. در آرا و عقاید به این دلیل که آنچه به مبدأ و معاد و اعمال و افعال میان این دو اعتقاد دارند، همه مطابق با حق است; یعنی هم در اعتقاد به مبدأ هستی که خداوند باشد و هم نسبت به معاد که بازگشت همه موجودات به سوی او می باشد و انسان نیز حرکت کمالی خود را به آنجا منتهی می کند، و نیز در افعال و اعمالی که در مسیر «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏ گرديم.» (بقره/ 156) از نوع نظر و اعتقاد خود منشأ شده، اتفاق دارند. به عبارت دیگر، چون افکار و عقاید آنها مطابق با حق است و حق، واحد; پس همه در این اعتقادات موافق یکدیگر بوده و هیچ گونه نظرات کفرآمیز و شرک آلود نداشته و هر آنچه دارند، کمال است و در جهت رسیدن به کمالات بیشتر می باشد.
«اما اتفاق آرای ایشان، چنان بود که معتقداتشان به مبدأ و معاد خلق، و افعالی که میان مبدأ و معاد افتد، مطابق حق بود و موافق یکدیگر و اما اتفاق ایشان در افعال، چنان بود که اکتساب کمال همه بر یک وجه شناسند و افعالی که از ایشان صادر شود، مفروغ بود در قالب حکمت و مقوم به تهذیب و تسدید عقلی و مقدر به قوانین عدالت و شرایط سیاست.» وجود چنین مبانی اعتقادی و معرفتی که مستلزم اتفاق آرا و افعال می شود، اختلاف اشخاص اجتماع در هر منصب و مقام و رتبه ای و تباین احوالی که بسته به نوع گرایشات و بینشهای متأثر از عوامل بیرونی بر ایشان پیش می آید، موجب نمی شود که غایت افعال آنها متعدد شود; بلکه غایت، همان رسیدن به کمال حقیقی که سعادت باشد، می گردد. راههایی که برای رسیدن به آن مقصود اخذ می کنند، همه در راستای یکدیگر و موافق با همند و رفتارشان نه در تعارض و یا تخالف با یکدیگر; بلکه همه در موافقت با یکدیگر است.

ویژگیهای مردم مدینه فاضله

مردم مدینه فاضله دارای ویژگیهایی هستند که آنها را متمایز از مردم مدینه های غیر فاضله می کند. این ویژگیها عبارتند از:
1- اقتدا از رئیس مدینه که شخصی حکیم است و مدینه را با تدبر و تعقل خود به بهترین وجه اداره می کند.
2- مردم در قالب طوایف مختلف قرار گرفته و هر یک در موضع و محل خود در اقتدا از رئیس مدینه به سر می بردند. البته در مدینه فاضله اشخاصی هستند که از فضیلت، زیاد فاصله گرفته اند و وجودشان به منزله ادوات و آلات است و تدبیر افاضل ممکن است آنها را به کمالی برساند و الا مانند حیوانات رام و مطیع و منقاد و فرمانبردار محض می باشند.
3- عدم وجود تعصب و تعاند بین مردم آن، اگرچه در ملت و مذهب مختلف باشند; چه اینکه، اینان به فاضل اول (رئیس مدینه) که مدبر مدینه فاضله است، اقتدا نموده و چنین رئیسی مردم را به سوی وحدت و اتفاق سوق می دهد. «مادام که به فاضل اول که مدبر مدینه فضلا باشد، اقتدا کنند، میان ایشان تعصب و تعاند نبود و اگر چه در ملت و مذهب مختلف نمایند.»
4- اتفاق مردم مدینه، اگر چه اینان به حسب مراتب معرفتی به طوایف مختلف تقسیم می شوند; اما از آنجا که دلهایشان به یکدیگر نزدیک و پیوند و ارتباط دارد (به طوری که گویا شخص واحد شده اند) و به یکدیگر اعتقاد و اعتماد دارند و در دلهایشان محبت متجلی شده است، اینان در حقیقت متفقند: «اهل مدینه فاضله اگر چه مختلف باشند در اقاصی عالم به حقیقت متفق باشند، چه دلهای ایشان با یکدیگر راست بود و به محبت یکدیگر متحلی باشند و مانند یک شخص باشند در تألیف و تودد.» چه اینکه پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «المسلمون ید واحده علی من سواهم.»

نهادهای اساسی نظام سیاسی مدینه فاضله

خواجه طوسی برای استواری نظام سیاسی مورد نظر خود نهادهایی را به عنوان ارکان نظام سیاسی مدینه فاضله برمی شمارد. وی این نهادها را ترسیم کننده سیاستهای کلی و جزیی، اجرایی و غیر اجرایی، جاری و غیر جاری نظام سیاسی می داند که هم تأمین کننده جهات تدبیری نظام و هم تأمین کننده جهات اجرایی آن هستند.
رئیس مدینه فاضله متکفل تدبیر مدینه است و افراد آن از فضلا و حکما تشکیل می شوند. اینان در سیاستهای کلان از قوت تعقل و رای و نظر قوی برخوردارند و در آن، از دیگران ممتازند، اینان با شناخت حقایق موجودات و پدیده ها، بخصوص پدیده های سیاسی، به قانونمندی آنها پرداخته و بر اساس آنها به تدبیر امور می پردازند: «جماعتی که به تدبیر مدینه موسوم باشند و ایشان اهل فضایل و حکمای کامل باشند که به قوت تعقل و آرای صائبه در امور عظام از ابنای نوع ممتاز باشند و معرفت حقایق موجودات، صناعت ایشان بود و ایشان را افاضل خوانند.» چنین ویژگی موجب آن می شود که قوانین و سیاستهای کلی و کلان نظام که جنبه نظری دارند و لازم است که مطابق با حقایق هستی و نیازهای انسان و حیات انسانی باشند، توسط اینان جعل شود.

مراتب رهبری

رهبری مدینه فاضله به دو صورت ریاست عظما و غیر عظما صورت می گیرد. ریاست عظمای آن، از قبیل ریاستی است که می تواند مجموعه امور مدینه را تدبیر کند و خود چهار حالت دارد:
1- ریاست ملک علی الاطلاق که علامت آن، وجود چهار خصلت است که باید در فرد جمع شود:
الف) حکمت که غایت همه غایات است; یعنی معرفت به حقایق اشیا; چه معارفی که کمال در آنها، علم و معرفت به آنهاست و چه آنها که کمال در آنها، عمل به آنهاست. کسب چنین معارفی غایت همه افعال و اعمال و افکار است.
ب) تعقل تام که رساننده به غایت است; چنین شخصی عاری از معارف توهمی و تخیلی است که دیگران به نوعی دچار آن هستند. او با تعقل خود که مرتبه ای بالاتر از تدبر است; توانایی سیاست گذاریهایی را دارد که بر اساس حکمت، قابل ترسیم هستند.
ج) جودت اقناع و تخییل; وی توانایی آن دارد که از طریق اقناعیات مانند خطابه و تخییلات مانند شعر به اقناع و تخییل مردم بپردازد تا آنان را در راهی که لازم است استعدادهای خود را در آن به کار گیرند و به راهی که لازم است، حرکت کرده، و هدایت شوند، جهت دهد.
د) توانایی دفع دشمنان خارجی و تجاوزگران و ظالمان را داراست.
2- ریاست شورایی؛ زمان این نوع ریاست، وقتی است که خصلتهایی که در حالت اول بر شمرده شده، در یک نفر جمع نشود; بلکه در چهار نفر جمع شده و مشارکت اینان در این امر مثل نفس واحده است که به تدبیر مدینه می پردازند و دائم در یک توافق و هماهنگی و وحدت به سر می برند. «ایشان به مشارکت یکدیگر کنفس واحد به تدبیر مدینه قیام نمایند و آن را ریاست افاضل خوانند.»
3- ریاست سنت؛ این نوع ریاست، نبود دو نوع ریاست فوق است; اما در عین حال رئیس حاضر، رئیسی است که با سنن رؤسای گذشته که به اوصاف خاصی متحلی بودند، آشناست و چون قدرت و توانایی تمییز امور و مسائل را دارد و امور را از یکدیگر تفکیک می کند تا احکامشان جدا شوند، هر سنتی را به جای خود استعمال می کند و توانایی استنباط سنن گذشتگان را دارد و نیز قدرت اقناع مردم از طریق خطابه و قدرت جهاد برای دفع دشمنان را داراست: «رئیسی حاضر بود که به سنن رؤسای گذشته که به اوصاف مذکور متحلی بوده باشند، عارف بود و به جودت تمییز، هر سنتی به جای خود استعمال تواند کرد و بر استنباط آنچه مصرح نیابد در سنن گذشتگان از آنچه مصرح بود، قادر بود و جودت خطاب و اقناع و قدرت جهاد را مستجمع و ریاست او را ریاست سنت خوانند.»
4- ریاست اصحاب سنت؛ زمان این ریاست، وقتی است که اوصاف فوق در یک نفر جمع نشود; بلکه در اشخاص متعدد حاصل گردد و ایشان به طور جمعی و با مشارکت یکدیگر، به تدبیر مدینه می پردازند: «آنکه این اوصاف در یک تن جمع نبود; اما در اشخاص متفرق حاصل بود و ایشان به مشارکت به تدبیر مدینه قیام کنند و آن را ریاست اصحاب سنت خوانند.»

ریاست غیر عظما

چنین ریاستی شامل تمامی ریاست صناعات و افعال و کلیه نهادها، ارگانها و سازمانهایی می شود که تحت ریاست عظما در می آیند. هر سازمانی و نهادی و ارگانی موظف است از سیاستها و تدابیر و طرحها و برنامه ریزیها و سازماندهی اساسی تر نهاد و ارگان و سازمان مافوق خود اطاعت و اقتدا کند و انتهای همه ریاسات رؤسا در سیاسات خود، به رئیس اعظم بر می گردد.
نهاد ذوی الالسنه (فرهنگیان و مبلغان): محقق طوسی در بیان وظیفه اینان چنین گوید: «جماعتی که عوام و فروتران را به مراتب کمال اضافی می رسانند و عموم اهل مدینه را به آنچه معتقد طایفه اول بود، دعوت می کنند تا هر که مستعد بود، به مواعظ و نصایح ایشان از درجه خود ترقی می کند.» علومی که صناعت اینان است و نسبت به آن توانمندی خاصی دارند، عبارتند از: علم کلام، فقه، خطابه، بلاغت، شعر و کتابت هر یک از آن علوم، خود مفید فایده برای دسته ای از مردم هستند و اینان با توجه به گرایشات روحی و فکری مردم، هر کس را با علمی خاص به تحصیل کمالات دعوت می نمایند.
نهاد مقدران (محاسبات اداری و حکومتی): صناعت اینها علوم حساب و استیفاء و هندسه و طب و نجوم است: «جماعتی که قوانین عدالت را در میان اهل مدینه نگاه می دارند و در اخذ و اعطاء تقدیر واجب را رعایت می کنند و بر تساوی و تکافی تحریص می دهند... ایشان را مقدران خوانند.»
مجاهدان (نظامیان): این دسته، متکفل حفظ حریم و حمایت از اصل و اساس افراد، جامعه و نظام سیاسی هستند. «جماعتی که به حفظ حریم بیضه اهل مدینه موسوم باشند و ارباب مدن غیر فاضله را از ایشان منع می کنند و در مقابلت و محافظت شرائط شجاعت و حمیت مرعی می دارند و ایشان را مجاهدان خواند.»
مالیان (امور مالی): اینان، جماعتی هستند که متکفل تأمین نیازهای مالی و غذایی دیگر اصناف هستند، لذا سازمانها و نهادهایی را برای وضع مالیات و اخذ عوارض از معاملاتی که در بین مردم صورت می گیرد، تأسیس می نمایند و از صناعاتی که مردم دارند، به واسطه آنها به تأسیس مراکز صنعتی و تولیدی می پردازند و نیز از وجوهی که از طریق درآمد متصرفات جنگجویان با زور و شمشیر حاصل شده است و درآمد آن متعلق به عموم مسلمین است، عوارض و مالیات اخذ می کنند: «جماعتی که اقوات و ارزاق این اصناف ترتیب می سازند، چه از وجوه معاملات و صناعات و چه از وجوه جبایات خراج و غیر آن و ایشان را مالیان خوانند.»

نظام و سازمان مشاغل

معیاری که موجب قوام و استحکام یک نظام می گردد، عدالتی است که باید بر تمامی تصمیمات و سیاستها و اقدامات سایه بیفکند و هر شخص حقیقی وحقوقی را در مرتبه خود جای دهد.
لازمه چنین امری، آن است که یک شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند; چه اینکه، اولا، طبع افراد دارای ویژگیهای خاص خود است که به بعضی از افعال و اعمال گرایش دارد و تشخیص را به همان سمت می کشاند و به بعضی امور نیز گرایش ندارد. ثانیا، زمانی که کسی صاحب یک صناعتی می شود، در طی زمان، هم آشنا به احکام و مسائل آن صناعت شده و هم بر اثر دقت نظر در آن و ترقی همتی که در آن صناعت به مرور زمان به کار می گیرد، آنچه که از احکام و مسائل آن تحصیل نموده است، قابل بهره برداری است; اما اگر نظرات و همتها بر صناعت مختلف تقسیم گردد; یعنی فردی به صناعات مختلف بپردازد، نظام امور صناعات مختل می شود و چون به اندازه کافی نمی تواند در آن صناعات تجارب و فنون لازم را کسب کند، چنین صناعاتی از رشد و کمال برخوردار نمی گردند. سوم آنکه، بعضی از صناعات است که به کارگیری آنها اوقات خاصی دارد اگر در آن وقت به کار گرفته نشوند، وقت آن صناعات فوت می شود. حال اگر کسی به صناعاتی متعدد مشغول شود، چه بسا دو صناعت، به کارگیری آنها در وقت واحد افتد که در این صورت، آن فرد ناچار است که به یکی پرداخته و از دیگری باز ماند. پس اگر کسی علم به چند صناعت داشت، باید او را به صناعتی مشغول کرد که در میان آن چند صناعت، از شرافت و اهمیت بیشتری برخوردار است و از پرداختن به صناعات دیگر منع شود تا به عنوان یک اصل از اصول تقسیم کار، هر کس به کاری که در ارتباط و مناسبت بیشتر با اوست، مشغول شود و بدین وسیله تعاون حاصل شود.
پیامد چنین تعاونی، آن است که کارهای خیر حاصل از تعاون آنها زیاد شده و در مدینه رواج یافته و شرور از مدینه دفع گردند: «عدالت اقتضای آن کند که هر یک در مرتبه خود باشند و از آن مرتبه تجاوز ننمایند و باید که یک شخص را به صناعات مختلف مشغول نگردانند، از جهت سه چیز: یکی آنکه، طبایع را خواص بود، و نه هر طبیعتی به هر عملی مشغول تواند بود و دوم آنکه، صاحب یک صناعت را در احکام آن صناعت به تدقیق نظر و ترقی همت حظی حاصل آید به روزگار دراز و چون آن نظر و همت متوزع و منقسم گردد بر صناعات مختلف، همه مختل ماند و از کمال، قاصر و سیم آنکه، بعضی صناعات را وقتی بود که به افوات آن وقت، فایت شود و باشد که دو صناعت را اشتراک افتد در یک وقت، پس به یکی از دیگر باز ماند و چون یک شخص دو سه صناعت داند، او را به اشرف و اهم مشغول گردانیدن و از دیگران منع کردن اولی، [است] تا چون هر یکی به کاری که مناسبت او با آن زیادت بود، مشغول باشد و [بدین ترتیب] تعاون حاصل آید و خیرات در تزاید و شرور در تناقص.»

منـابـع

مرتضى يوسفى راد- فصل نامه علوم سیاسی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد