دفاع از تفکیک و تفکیکیان

فارسی 1200 نمایش |
آنچه در ذیل می¬آید تلخیص مقالۀ «پیشگامِ استقلالِ معرفت شناسی دین» آقای بهاء الدین خرمشاهی است در هفته نامۀ خردنامه همشهری، شماره 22، خرداد 1383،که از مبانی، اهداف و اصول مکتب تفکیک دفاع نموده است.

تهافتِ فلسفه و فلاسفه
دیگر گذشته است زمانی كه فلسفه، زبان آورانه، از همه كون و مكان، از سبزه تا ستاره و از جابلقا تا جابلسا حرف می زد و مفتّشی بود كه حق ورود به مسجد و خرابات داشت. فلسفۀ فلسفه آمده است كه در اوایل هزاره سوم به فلسفه، خودشناسی و حدشناسی و حریم شناسی بیاموزد. فلاسفه فقط عقل حرفه ای و تخصصی شان ورزیده تر از سایر عقلای جامعه است، درست مثل شطرنج بازان یا ریاضیدانان یا منطق دانان كه باز گوشه ای از عقل شان كه حرفه ای و فنی و تخصصی است ورزیده تر است، ولی در مسائل عادی و عرفی زندگی، یا حتی در سایر مسائل علمی، ممكن است صورتاً بهتر از دیگران دلیل بیاورند، ولی دلیل بهتری نمی آورند.

مكتب تفكیك، مهم ترین نهضت ناب سازی و غبارزدایی از اندیشه و اعتقاد اصیل دینی به ویژه اسلامی و شیعی است. پیشینه اش حتی پیش از نگارش كتاب «تهافت الفلاسفه» ابوحامد غزالی (درگذشته ۵۰۵ ق)، ولی تجدید حیات جدیدش برخاسته از حوزه های علمیه قزوین و مشهد است و به ۷ ـ ۸ دهه پیش می رسد. فرزانه ترین و شیواترین سخن گو و نماینده و شارح و بیانیه نگار این مكتب، استاد محمدرضا حكیمی است كه كتابی به نام «مكتب تفكیك» نوشته است. به گفته استاد حكیمی، تعریف تفكیك از این قرار است: «تفكیك در لغت به معنای جداسازی است (چیزی را از چیزی دیگر جدا كردن)، و ناب سازی و خالص كردن آن؛ و «مكتب تفكیك»، مكتب جداسازی سه راه و روش معرفت، سه مكتب شناختی است در تاریخ شناخت ها و تأملات و تفكرات انسانی، یعنی راه و روش قرآن، و راه و روش فلسفه، و راه و روش عرفان ...».

• اهداف مكتب تفکیک
ایشان درباره هدف این مكتب نوشته اند: «هدف این مكتب ناب سازی و خالصْ مانیِ شناخت های قرآنی و سره فهمی این شناخت¬ها و معارف است، به دور از تأویل و مزج با افكار و نحله ها، و بركنار از تفسیر به رأی و تطبیق، تا «حقایق وحی» و اصول «علم صحیح» مصون ماند، و با داده¬های فكر انسانی و ذوق بشری درنیامیزد و مشوب نگردد». و نیز آورده است: «جان كلام با این مثال بیان شده كه اگر كسی، اعم از مسلمان یا پژوهشگر غیرمسلمان، درباره معاد سؤال كرد بتوان به او تعریف و توصیف ناب و روشن قرآنی را كه به هیچ تأویل فلسفی و عرفانی و علمی و امروزین سازی و التقاطی گری آمیخته نباشد، عرضه كرد».

• روش های مكتب تفكیك
در كتاب دیگر درباره راه و روش های بحث و رهیافت این مكتب چنین آمده است: «مكتب تفكیك دارای سه جریان و شیوه بحث و تحقیق است، كه این جریان های سه گانه، تنیده درهم، «مكتب تفكیك» را تشكیل می دهد: 1ـ بیان فلسفی و عرفانی ـ مسأله مسأله به دقیق ترین صورت، با ذكر مستوفای ادلّه هر مسأله و اثبات آن.2ـ نقد كاملاً روشمند و علمی و به دور از هر مغالطه و بی انصافی و مَجْهَلَه گویی، و روشن كردن تارو پود اشكالات فلسفی مسأله. 3ـ بیان داده وحیانی (قرآنی و حدیثی)، با تعقل خودبنیاد دینی (و بی نیاز از تكدی از دیگران) درباره مسأله».

• اصول مكتب تفكیك
كسانی كه دستی در مكتب تفكیك دارند، اصول مكتب تفكیك را چنین برشمرده اند:
الف ـ اعتقاد به ضرورت علم اصول فقه و مبانی استنباط و اجتهاد.
ب ـ پذیرش فلسفه اسلامی و تأكید بر آموزش فلسفه اسلامی و پویا.
ج ـ پذیرش ابزاری عقل یا به تعبیر بهتر: عقلی كه اصالت عقلی، فلسفه زده، و علم زده، و مرعوب و مجذوب و سرمست تأویلات و شطحیات عرفانی نباشد، بلكه همان عقل سلیم و فرهیخته مهذب به اخلاق و آگاه از حدّ و حریم خود و بهره وری از آن، هرچند كه «توان خرد» محدود است، با این حال این مكتب «تعقل» را به «تعقل فلسفی» منحصر نمی داند، بلكه این انحصار را مضر می داند و به جلوه دیگری از عقل كه آموخته و آمیخته به تعقل خودبنیاد/ مستقل دینی است، تعلق خاطر دارد.
د ـ پرهیز از تقلید در عقلیات
هـ ارزش گذاری معارف و حدگذاری آنها بر شالوده برهان كاربردی و صحت آن.
وـ پذیرش «تفكیك» و جداسازی راه های سه گانه شناخت.
زـ تأكید بر استقلال تعالیم و استغنای معالم وحیانی».

• آثار مهم احیاگر مكتب تفكیك
چنان كه گفته شد امروزه دوست و برادر دانشمندم جناب استاد محمدرضا حكیمی، نمونه و بلكه اسوه اعلای ادب نفس و ادب درس و بیانگر و احیاگر مكتب تفكیك است و جز كتابی به نام «مكتب تفكیك»، آثار جدیدترش مانند «اجتهاد و تقلید در فلسفه» و «معاد جسمانی در حكمت متعالیه» همه در جهت شرح و بیان مبادی و مبانی این مكتب است و می كوشد، با آن كه خود ذهن و تعلیم و تربیت و حتی تدریس فلسفی و سلوك پارسایانه عرفانی دارد، سایه سنگین خسوف فلسفه و عرفان نظری یا فلسفی را از سر خورشید تابناك چشمه سار وحی و معارف و معالم ناب دینی، بردارد یا كمتر كند.

• استقلال معرفت شناسی علوم
ما به اشیاء جهان پیرامون خودمان علم و با آن هم كنشی داریم؛ یعنی مثلاً این فرهنگ لغت را روی میز با چشمْ احساس و با مغز ادراك می كنیم. مجموعه این احساس و این ادراك، كه برخلاف ظاهرش بسیار پیچیده است، معرفت جزئی تشكیل می دهد و بسته به عوامل دیگر «معرفت» نام دارد. اما باریك شدن و دقیق شدن در این معرفت یا شناخت، یا مسامحتاً علم به آن معرفت، همان معرفت شناسی یا نظریه معرفت است كه به آن اپیستمولوژی Epistemology می گویند. در مورد دین هم ما به خدا معرفت داریم (البته علم تفصیلی نداریم، ولی معرفتی داریم كه به آن ایمان هم می گویند). حال كندوكاو در چون و چند این علم یا ایمان یا معرفت عبارت است از «معرفت شناسی دینی». از دیر باز بین معارف مختلف بشری مانند: علم، عرفان، دین، هنر، فلسفه و اخلاق، هنر، فلسفه و اخلاق، كه جمعاً فرهنگ و تمدن را می سازند، هم بده بستان بوده و هم تعارض. ولی علیرغم این مطلب، هركدام از این معارف، معرفت شناسی خاص خود را دارند. پیش رفت های علم و علمی و فناورانه در قرون جدید، مخصوصاً از قرن هجدهم به بعد، این تصور را پیش می آورد كه علم نه فقط در حوزه خود، بلكه چون خیلی قدر قدرت است، در همه زمینه ها حرف آخر را می زند و این تصوری نادرست بود. اگرچه نزدیك به دو قرن دوام آورد.

• داعیۀ فلاسفه در دوران ماقبل تجدد
پیش از قرون جدید، فلسفه بود كه در زمینه علوم انسانی، ملكه علوم و معارف به شمار می آمد و فیلسوفان از خود راضی بودند كه رقم خیر و قبول بر اخلاق و فرآورده هایش و دین و عرفان و فرآورده هایشان می كشیدند. حتی به مدت بیش از دو هزاره فلسفه بر علم هم، یعنی بر طبیعیات، حكومت می كرد. تا آن جا كه با پیشرفت طبیعی علم و علوم طبیعی، طبیعیات قدمایی از رنگ و رو افتاد. اما سایر متافیزیك پردازی ها (منظورم متافیزیك غیردینی است) هم چنان ادامه دارد و فی المثل سی ـ چهل سال پیش برتراند راسل، كه به خوبی می دانست تحلیل ذهن كار مغزشناسی و عصب شناسی و زیست شناسی و روان شناسی و میان ـ رشته های چندگانه دیگر و تحلیل ماده كار فیزیك است آن هم فیزیك كاربردی، نه فیزیك نظری، هیچ به روی مبارك خود نمی آورد و هرچه دل تنگش می خواست متافیزیك پردازیِ بی پایه و بی بنیاد می كرد.

• فلسفه های مضاف؛ روشن شدن حدود علوم
ماحصل آنكه در گذشته، فلسفه یكه تازی می كرد و در عصر جدید علم. اما با پیشرفت همان علم و فلسفه و پدید آمدن علم ها و فنون میانْ رشته ای و فرعی متعدد و فلسفه های مضاف نظیر فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه هنر، فلسفه اخلاق، فلسفه عرفان و مخصوصاً و جدیدتر از همه فلسفه فلسفه philosophy of philosophy حد و حریم ها روشن و مرز بندی ها، همچون دامنه صلاحیت دادگاه ها، روشن شده است. امروزه فقط كسانی كه نه علم را می شناسند و نه دین را، ادعا می كنند كه علم جدید، دین قدیم را قبول ندارد. باید از این گزاف گویان پرسید كدام علم؟ حتی اطلاعات عمومی، كه امروزه سرانه اش بالا رفته كافی است تا آدم بداند هیچ علمی عهده دار بررسی و حتی ارزیابی دعاوی دین یا عرفان، یا فلسفه (مگر در طبیعیات كه همان فیزیك و كیهان شناسی و زمین شماسی و هواشناسی و كائنات جوّ قدما بوده) و اخلاق نمی شود، مگر تا آن جا كه با هم مناسبات دوستانه دارند. علم هیچ دلیلی و هیچ صلاحیتی برای تحقیر آمیز نگاه كردن به دین یا هنر یا فنون و معارف دیگر ندارد.

فلسفه علم هم با علم سر و كار دارد و هوس و اجازه دخالت در كار رشته های دیگر ندارد. اگر هم هوس داشت، صلاحیت نداشت. حاصل آن كه اتكای معرفت شناسی فلسفه به فلسفیدن و تعقل و منطق و استدلال ورزیدن های انسانی است، و در حوزه خود استقلال دارد؛ یعنی می تواند در موضوعات كلاسیك یا مدرن فلسفه به كار خود ادامه دهد، اما حق ندارد در كار دین مداخله كند؛ زیرا اولاً فلسفه دین كه زیرمجموعه ای از فلسفه است و دین پژوهی (با گونه ها و شاخه های مختلف) این صلاحیت را دارد. علم كلام فقط ممكن است تعدد روش و تعدد موضوع پیدا كرده باشد. ماحصل مباحث بالا، استقلال معرفت شناسی های معارف ششگانه، از جمله معرفت شناسی دینی است.

• معرفت شناسی دینیِ مكتب تفكیك
معرفت شناسی دینیِ مكتب تفكیك پس از هزار سال از زمان حضور و محضر راسخان در علم (به معنای ایمان) كه فرد اعلا و اجلای آنها حضرات معصومین(ع) بوده اند، تا حدود ۶۰ ـ ۷۰ سال پیش، كه بزرگان فرهیخته این مكتب، كه به اجتهاد در علوم عقلی و نقلی رسیده بودند، بی خبر از پیشرفت های دین پژوهی غربیان و باخبر از دوگانه اندیشی فلاسفه از كندی و فارابی و ابن سینا، دینی ترین شیوه سلوك را برای خود و دیگران پیدا كردند.

باری، یك مورد از دوگانه اندیشی این است كه ابن سینا می¬گوید كه در مسأله معاد متوقف و قائل به ما جاء به النبی، یعنی آورده های وحیانی و كلمات پیامبر عظیم الشأن اسلام است، ولی چه بسا كه تحت تأثیر اندیشه های باطنی گرایانه و اسماعیلی پدرش و خودش رساله «اضحویه» را در تأویل فلسفی معاد می نویسد. یا حكیم بزرگ، ملاصدرا، كه او هم با عقل ایمانی یا ایمان عقلی اش معاد قرآنی (معاد جسمانی) را می پذیرد، اما چون همه ذهن و زبان و ضمیر و زندگی اش با فلسفه آغشته بوده، با عقل فلسفی اش دست به تأویل معاد می زند و قائل به معاد مثالی و روحی و بسی متفاوت با معاد و آخرت شناسی قرآنی می شود و از فشار اعتراض دینداران درستْ كیش، و نه غوغاسالاران كژاندیش، ناچار از جلای وطنِ ناخواسته و ناگزیر می شود.

نگارنده مكرر در مقالات خود این قول دكارت را نقل كرده ام كه می گوید: گویی عقل در میان مردم بسیار عادلانه تقسیم شده است؛ زیرا هیچ كس از سهم خود ناراضی نیست. و نیز این سخن سعدی كه تكمله و هم مضمون آن است: «هركس را عقل خود به كمال نماید و فرزند به جمال» و به دنبال آن حكایت منظوم دعوای یهودی و مسلمان را می آورد كه به این بیت ختم می شود:

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
به خویشتن نبرد ظن كسی كه نادانم

باری حضرات به قول سعدی همچون ورزشكارانی هستند كه صد من آهن برمی دارند و طاقت حرفی ندارند. چون هر حرفی، ولو حق، باید حقانیتش در ترازوی ظاهراً اتمی آنان سنجیده شود. صاحب دلان می دانند كه «غرور علمی»، واقعیت دارد و از غرور مردمان بی علم، چه بسیار عمیق تر است. اینان دین صاف و ساده توده های مردم را قبول ندارند و آنها را رمه های انسانی و عوام كالانعام می شمارند. غافل از آن كه قرار نیست عقل جمعی، به عقل فردی ببازد. انصاف را فراموش نكنیم و نكرده ایم كه فلسفه را یكی از معارف مهم انسانی و یكی از اركان ششگانه فرهنگ آفرین و تمدن ساز است. همه مؤسسان و استادان پاكیزه جان و بسیاردان مكتب تفكیك هم در حد و طراز فیلسوفان و منطقیان بزرگ، فلسفه و منطق می دانسته اند و آثارشان گواه این حقیقت است.

بسیاری كسان هستند كه تفكیكی عمل و اندیشه می كنند. از میان بزرگان می توان از استاد علامه سیدمحمد حسین طباطبائی نام برد و نیز دوست دانای دلبندم، جناب استاد دكتر محمدرضا شفیعی كدكنی، و لو این كه استنباط من، علاوه بر كارنامه علمی و سلوك پارسایانه فرهنگی ایشان، از جمله ای باشد كه درباره مكتب تفكیك گفته و آن را نوترین مكتب فكری در پنجاه سال اخیر تاریخ فرهنگ ایران شمرده اند (نقل به معنا و با امانت قول ایشان از میان آثار استاد حكیمی). حال آن كه با پایگاه شامخ شعری و ادبی كه دارند، انتظار می رفت كه فی المثل پیدایش شعر نو را، كه دروازه فرهنگ نوین جهان را به روی اهل نظر باز كرد، مهم ترین یا نوترین مكتب فكری و فرهنگی بشمارند. و از میان یك لا قبایان و دانشجویان پیر، یكی خود اینجانب كه تفكیكی انتقادی هستم.

دیگر گذشته است زمانی كه فیلسوف یا استاد فلسفه در كتابخانه خودش چگونه به رصد افلاك می پردازد و از عقول سخن می گوید؟ و فرمایش می كند كه چون خداوند واحد و بسیط محض است، و جهان درندشت یعنی همین جهان مادی و سراسر كثرت و ماده و مدت و چنین و چنان است، در مسأله ربط حادث (جهان) به قدیم (خداوند) باید وسائطی در میان باشند؟ یعنی از واحد جز واحد، آن هم مجرد و غیرمادی، صادر نمی شود و عقل هشت و نه شكم زایمان می كند تا به عقل فعال برسد و دیگر عقل فعال از این كه دستش به گل و لای عالم سفلی و مادی بخورد پروا ندارد. و از این گونه حرف ها كه نه اثبات پذیر است نه ابطال پذیر، بلكه در غیر ما وُضع له است و ما بازاء محصّل ندارد. امروزه فلسفه محض (= فلسفه اولی = مابعدالطبیعه) سرش بی كلاه مانده است. زیرا روش تحلیل عقلی/ زبانی/ منطقی فلسفه باعث پیدایش فلسفه های مضاف شده است. لاجرم یك دستگاهِ بافندگی عهد بوقی برای متافیزیك بافان باقی مانده است. و عجب این است كه در جهان، روز به روز دامنه اش كمتر، و در ایران روز به روز داعیه اش بیشتر می شود.

• سخن آخر
جای این سؤال هست كه معرفت شناسی دینی، كه كارش بررسی معرفت و معارف دینی است، از چه روشی استفاده می كند كه معتبر باشد؟ و نظر به اعتبارش بتوان استقلال آن را به رسمیت شمرد؟ پاسخش را نه در كل عقل و نه عقل كل، در دو ـ سه واقعیت حقانی می دانم: نخست: همان عقلی كه فلاسفه از قدیم متولی نسل اندر نسل مرقومه اش بوده اند، از شوخی گذشته، آری در عقل و تعقل مستقل یا به قول استاد حكیمی، «عقل خودبنیاد دینی». عقل در همه انسان های سالم (از نظر روانی) وجود دارد. خود عقل، اگر فلاسفه باد در آستینش نیندازند، حد و حریم خود را می داند، یا اگر نمی داند، اولین وظیفه امروزی اش این است كه برود و این حد و حریم را تعیین كند، تا ناچار نباشد این همه پا در كفش معارف دیگر كند. به قول حافظ: «رود به شهر خود و شهریار خود باشد». شعار و ندای بازگشت به قرآن را اصیل تر از همه اصلاح اندیشان، همین معلمان و قرآن زیستان مكتب تفكیك سر داده اند. اما این كه چگونه می توان از سیطره نفوذ اندیشه های فلسفی و عرفانی، در این سلوك قرآنی و بازخوانی و نوفهمی قرآن رها شد و دچار «قبض و بسط تئوریك شریعت» نشد، و دخالت منفی اندیشه های ناخواسته و نوخاسته را رفع یا دفع كرد، خود به مقاله دیگری نیاز دارد.

منـابـع

1. هفته نامه خردنامه همشهري، بهاءالدين خرمشاهي، شماره 22، خرداد 1383

2. حكيمي، محمدرضا، مكتب تفكيك، قم: انتشارات دليل ما،

3. رحيميان فردوسي، محمدعلي، (گرد آوري و تدوين) متألّه قرآني، شيخ مجتبي قزويني خراساني، انتشارات دليل ما، قم: ۱۳۸۲

4. «اجتهاد و تقليد در فلسفه، اثر جناب حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، قم: ۱۳۸۱، چاپ اول.

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها