زندگی و شخصیت جذاب امانوئل کانت

فارسی 8149 نمایش |

بیوگرافی

بیوگرافی فیلسوفان نشان می دهد که زندگیشان همواره بی نشیب و فراز نبوده است: افلاطون، کم مانده بود به عنوان برده فروخته شود؛ دکارت،روزی، در طول یک سفر، ناچار شد مسلحانه از خویش دفاع کند چرا که قایقرانان می خواستند او را لـخت کرده، سپس به قتل برسانند. زندگی کانت مجرد و سخت کوش اما، در شهر زادگاهش کونیگزبرگ، واقع بر سواحل دریای بالتیک در آلمان شرقی (که هرگز آن را ترک نکرد)، از نظر یکنواحتی، نمونه ای ضرب المثل گونه است.

شخصیت کانت بعد از مرگ

با این وجود، زندگی نویسنده "نقد عقل محض" به سبب یکنواختی وسواس گونه و پرهیزگاری، می تواند دستمایه ی تخیل قرار گیرد و مبدل به افسانه شود! چند ماه پیش از مرگش، سه تن از مریدان و منشی های قدیمیش، یعنی "بوروسکی"، "جاشمن" و "وازیانسکی"، با عطوفت و احترام به بیان جزئیات زندگی استاد پرداختند. (بعدها) روایاتشان، مبنای شکل گیری افسانه ها شد. از جمله، "توماس دو کنسی" برای نقاشی تابلوی "آخرین روزهای امانوئل کانت" (۱۸۲۷)، به شکلی آزاد از روایت های آنان الهام گرفت تا افت جسمی و احتضار فیلسوف رابه نمایش درآورد. همچنین شاعری چون "هاینریش هاینه"، با توجه به این شواهد، در شعر تصویری طنز آمیز از کانت مجسم می کند و او را "روبسپیر" فلسفه می نامد. او با بازی با تضاد موجود میان خرده بورژوازی زمان و حرکت بنیادین یک انقلاب فلسفی به این نتیجه می رسد که فیلسوف، سر انجام دچار هراس شده، تا به جایی که خداوندی را که در "نقد عقل محض" معدوم شده بود، با حرکت یک چوبدستی جادویی، دوباره زنده می کند!

محیط خانوادگی و اجتماعی کانت

کانت در یک خانواده مذهبی بزرگ شد و باور مذهبی و پرهیزگاری خانواده تاثیر مهمی بر شکل گیری فکری و فلسفی او نهاد. او فرزند یک زین ساز تنگدست بود. دوران کودکی و جوانی مشقت باری داشت، اما توانست این دشواریها را به یک نیروی محرک فوق العاده مثبت تبدیل کند و از آن نه روحیه خشم و انتقام و یاس بلکه درس رهایی، تحرک و بلوغ فکری بگیرد. همین کوشش سترگ و رهایی بخش نام و زندگی کانت را با دوران روشنگری به سختی پیوند داده است. کانت از والدین خود چون نمونه های شایسته از صفا و پرهیزکاری یاد می کند و درباره مادرش می نویسد: «من هیچگاه مادر خود را از یاد نمی برم. او بود که نخستین بذر نیکی را در من کاشت و پرورش داد. او قلب مرا به روی طبیعت گشود، اندیشه ام را بیدار کرد و گسترش داد. آموزش های وی همواره در زندگانی من تاثیری بسزا و پاینده داشته است.»
به نظر می رسد که که هیچ چیز در زندگی کانت (از جمله ظاهر خود او) هرگز بدون توجه و اتفاقی نبوده است. کانت با جثه کوچک و نحیفش، برای پنهان کرن عیوب ظاهری، از خیاط و سلمانی مدد می جوید.او همواره، آراسته و پیرو مد روز است هر چند آن را بی ثمر و سطحی قلمداد می کند: کلاه سه گوش، کلاه گیس، ردنگوت (کت بلند تشریفاتی)، کفش هایی با سگک نقره ای و شمشیر. او به گزینش رنگ ها توجه دارد. می گوید: «خوب است از گل های پامچال اقتباس کرده و جلیقه ای زرد با یک کت و شلوار قهوه ای بپوشم!»

شخصیت کانت در زندگی روزمره

کانت زندگی را بدون مشارکت فعال در زندگی سیاسی و اجتماعی و فارغ از تب و تاب های بیرونی گذراند. دغدغه اصلی کانت عالم تفکر، شناخت و تامل بود. او زندگی فوق العاده شاق، پرکار و منظمی داشت. درباره نظم و دقت و شیوه زندگی کانت بعنوان مثال میتوان از پیاده روی روزانه و به دقت برنامه ریزی شده او یاد کرد. به طوری که می گویند اوبرای اهالی شهر کونیگزبرگ نقش ساعت داشته است! در این زمینه، خودش اعتراف می کند که در صورت نیاز به حراج اموال به سبب احتیاج مالی، ساعتش تنها می توانست آخرین شیئ ای باشد که به معرض فروش گذاشته می شود. یکی از نزدیکان کانت به نام "فون هیپل" در سال ۱۷۶۰ با اقتباس از این موضوع، نمایشی کمدی با عنوان "مردی با ساعت مچی" به روی صحنه برد. در واقع، هر روز، چه در تابستان چه در زمستان، خدمتکارش "لامپ" (که یک نظامی قدیمی بود)، ساعت ۴ و ۵۵ دقیقه ی صبح، وارد اتاق خواب فیلسوف می شد و فریاد می زد: «وقتش است!» کانت به او سفارش کرده بود که نگذارد ارباب، خواب شب را ادامه دهد و در این زمینه از هر گونه گذشت بپرهیزد. پنج دقیقه بعد، کانت پشت میز کارش نشسته است. سر ساعت ۱۲ و ۴۵ دقیقه، از پشت میز تحریر بلند شده و خطاب به آشپز می گوید: «یک ربع به یک است!» این جمله به مفهوم دستور کشیدن غذا است.
در مورد گردش روزانه هم آدابی ثابت حاکم است و چنان که نقل کرده اند تنها دو عامل توانستند در این روند وقفه ایجاد کنند: یکی مطالعه "امیل" روسو در سال ۱۷۹۲ و دیگری اعلام انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹.کانت هر شب، رأس ساعت ده برای خواب به بستر می رفت.
بی شک، حاصل این نظم بی حد و اندازه در روش زندگی، تداوم کار و اندیشه ای است که چیزی نمی تواند مانعش شود. گویی، کانت از پیش، از ارزش و کیفیت آثارش آگاهی دارد. به طور کلی نباید هرگز آرامش فیلسوف را بر هم زد. زندانیان زندان کونیگزبرگ نیز، که در مجاورت منزل کانت قرار داشت، از زیان این همسایگی بی بهره نماندند: در یکی از روزهای تابستان، فیلسوف، درباره ی آواز خواندن آن ها (البته سرودهای مذهبی برای تزکیه ی نفس)، کنار پنجره های باز، به پلیس شکایت کرد و گفت که آسایشش را سلب می کنند. از آن پس زندانیان را وادار کردند که به وقت خواندن سرود، پنجره ها را ببندند!

گذر عمر، زمان و سلامتی دغدغه های زندگی کانت

اما سبب این یکنواختی و نظم وسواس گونه، علاوه بر نگرانی از دست دادن زمان گران قیمت، اصلی است که او به عنوان یک هنر، دنبال می کند و شعارش "دراز کردن مدت زندگی و نه لذت بردن از آن است". در واقع یکی از دلمشغولی های کانت، پیر شدن، تا حد امکان است. او فهرستی از مسن ترین افراد شهر کونیگزبرگ تهیه کرده و دائما، به خاطر "پیش رفتن" در این فهرست، به خود آفرین می گوید. او که لاغر اندام و از نظر سلامت جسمی، ضعیف است، باور دارد که عمر بلند خود را، به کمک نظم پیگیرش، از چنگال طبیعت بیرون کشیده است. او عمر طولانی را هنر خویش تلقی کرده و می گوید: «حفظ تعادل، با توجه به تمامی خطراتی که زندگی در معرضشان قرار دارد و به رغم ضربه های فراوان موجود، یک شاهکار است!»
به این ترتیب، سلامتی دلمشغولی لحظه به لحظه او است و همواره توجه ویژه ای به اکتشافها ی تازه پزشکی دارد. با این حال او صادقانه به نگرانی و هراس موجود در خویش اعتراف می کند و معتقد است که عامل اصلی آن «قفسه سینه پهن و کم ارتفاعش است که برای قلب و ریه ها جای اندکی برای حرکت می گذارد.» این نگرانی برای سلامتی همراه با حساسیت به نوع پوشاک و راحتی آن، باعث ابداعی غریب در مورد بند جوراب می شود (در آن زمان مردان جوراب های بلند ابریشمی می پوشیدند و به وسیله ی بند جوراب روبان دار، آن ها را محکم می کردند). کانت می هراسید که روبان های بند جوراب در جریان خون خللی ایجاد کنند بنابراین، وسیله ای درست کرد که یکی از شرح حال نویسانش آن را چنین توصیف کرده: «در کپسولی که به یک ساعت جیبی (اما کوچکتر) شباهت داشت، جعبه کوچکی متصل به یک ریسمان کش دار با نیروی کشش متغیر قرار گرفته بود. قلاب هایی، آن را به دو طرف جوراب متصل می کرد!»

آداب مصاحبت

همچنین باید افزود که رفتار کانت، همواره خشک و زاهدانه نبود. بر سر سفره اش اغلب چند میهمان داشت و شواهد، از دقت او در مهمانداری حکایت می کنند و این که از معاشرت لذت می برد. او غذا ها را به خوبی می شناخت، از خوراک خوب تعریف می کرد و حتی، زمانی، تصمیم گرفته بود «نقد هنر آشپزی» را بنویسد. اما برنامه صرف غذا نیز مانند کارهای دیگر زندگی، تابع نظمی ثابت بود. شمار مهمانان، البته همه مرد، میان سه و نه قابل تغییر بود: «این تعداد نباید از تعداد الهه های رحمت کمتر و از شمار الهه های هنرو ادبیات افزون شود!»
کانت بدون بیم از ملال انگیزی، روند صحبت را خود هدایت می کرد. او در این زمینه می نویسد: «موقعیتی بهتر از زمان صرف غذا با دوستان برای لذت از همراهی و فهم متقابل و مستمر وجود ندارد. موقعیتی قابل تکرار.» او بر این باور است که "اگر متمدن کردن انسان با توجه به موقعیتی که در جامعه دارد، در خوب شدنش از منظراخلاقی کاملا موثر نباشد، اما کوشش در خشنود ساختن دیگران، او را برای این امر آماده می کند." به بیان دیگر آداب و رسوم نشستن بر سر یک میز غذاخوری و گفتگو، گرچه تنها نشانگر ظواهر اخلاق و پرهیزکاری است اما نقشی به نسبت اساسی در روند تهذیب اخلاقی دارد. به علاوه کانت فکر می کند که غذا خوردن در تنهایی، موجب سرگشتگی انسان در میان اندیشه هایش می شود و پرکاری مغز ازنیروی معده برای هضم می کاهد. بر عکس به هنگام گردش و راه پیمایی، باید تنها بود چون حرف زدن (که باز کردن دهان را ایجاب می کند) در چنین شرایطی باعث تنفس هوای سرد و در نتیجه روماتیسم می شود. چنان که گفتیم کانت علاقمند به عمر طولانی بود و در نیـل به این هدف، باور داشت که مردان مجرد بیش از بقیه زندگی می کنند. به روایت یکی از شرح حال نویسانش، کانت دو بار تصمیم به ازدواج گرفت اما دست به این کار نزد و گفت: «زمانی که می توانستم به زنی نیاز داشته باشم، نمی توانستم خرجش را بدهم و وقتی که از عهده ی این کار بر می آمدم دیگر احتیاجی به آن نداشتم!»

تدریس خصوصی و حرفه ای

کانت همانند بسیاری از متفکران و نخبگان هم عصرش که زندگی را از راه تدریس خصوصی می گذراندند، چند سالی معلم خصوصی بود. پس از چند سال تدریس، استاد فلسفه دانشگاه شد و از همین رو از نخستین متفکرانی است که آنها را «فیلسوف حرفه ای» می نامند. حرفه کانت همچون فیلسوف و نیز یک فلسفه شناس او را به تعمق در تاریخ فلسفه و اندیشه کشاند و به او این فرصت را داد که نه تنها نسبت به آثار فلاسفه دوران باستان بلکه اندیشمندان هم عصر خود مانند دکارت، اسپینوزا، لاک، هابز، روسو و هیوم شناخت و تحلیل سیستماتیک بیابد. تجزیه و تحلیل آثار هم عصران به کانت فرصت داد که نتایج مهمترین برداشتهای آنها را تکامل دهد و برخی از جنبه های نادرست آنها را نیز به دقت ابطال کند.
کانت به عنوان استاد دانشگاه موضوع های گوناگونی نظیر ریاضی، فیزیک، فلسفه، تئولوژی طبیعی، ستاره شناسی و انسان شناسی را تدریس می کرد و جلسات سخنرانی و بحث او همواره با استقبال زیادی روبرو می شد. هردر فیلسوف آلمانی یکی از کسانی که بارها در جلسات سخنرانی او شرکت جسته بود، در این باره نوشته است: «او شادابی جوانان را داشت و من بر آنم که در کهنسالی نیز آن را حفظ کرده است. سیمای گشاده و سرشار از اندیشه او جایگاه شادی و آرامش بود. از دهانش گفتاری سرشار از اندیشه جریان داشت. شوخ طبعی و لطف سخن و نکته سنجی به فرمانش بودند و درس او، گفتگویی دلپذیر بود. با همان نبوغی که اندیشه لایب نیتس و هیوم را نقد می کرد و قانونهای نیوتن و کپلر را بیان می کرد، به نوشته های روسو و کشف های تازه طبیعت می پرداخت.... او به هیچ موضوع درخور دانستن، بی اعتنا نبود. در برابر روشنگری و شناخت حقیقت، هیچ حزب، هیچ ننگ، هیچ شهرت جویی یا سودجویی، کمترین جاذبه ای نداشت. او به دیگران جرأت می داد و آنان را به اندیشیدن مستقل بر می انگیخت. به هیچ رو بر آن نبود که بر آنان چیره شود. این مرد که من با سپاس و احترام بسیار از او نام می برم ایمانوئل کانت است. مردی که تصویر مهربانش را پیش روی خود دارم.»

منـابـع

محسن حیدریان- امروز سرآمدان اندیشه و ادبیات از دوران باستان تا آغاز قرن بیستم- انتشارات قطره- 1384

فردریک کاپلستون- تاریخ فلسفه از ولف تا کانت- جلد 6- مترجمان اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر- سروش- 1382

اشتفان کرنر- کانت- مترجم عزت الله فولادوند- انتشارات خوارزمی- 1378

کلیــد واژه هــا

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها