شکستن سد یأجوج و مأجوج

فارسی 11171 نمایش |

قیامت

از وقایعی که پیش از وقوع قیامت واقع می شود و به آن در قرآن کریم اشاره شده واقعه خروج قوم یأجوج و مأجوج و شکستن سد ذوالقرنین است: «قال هذا رحمة من ربى فإذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا* و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فى بعض و نفخ فى الصور فجمعناهم جمعا* و عرضنا جهنم یومئذ للکافرین عرضا؛ پس از آن که ذوالقرنین از ساختن سد فارغ گشت گفت: این از لطف و رحمت خدای من است و آنگاه که وعده خدا فرا رسد (نزدیک قیامت) آن سد را پاره پاره و متلاشی گرداند. البته وعده خداوند راست خواهد بود و روز آن وعده (قیامت) که فرا رسد خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و نفخه صور دمیده شود و همه خلق در صحنه ی قیامت جمع آیند. و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم." سوره ی (کهف/ 98- 100)
در این آیات دو نشانه از نشانه های قیامت یاد شده: یکی شکستن سد یأجوج و مأجوج و هجوم آنان به آدمیان و دیگری دمیدن در شیپور مرگ (نفخ صور).

شکستن سد یأجوج و مأجوج در روایات

روایات فراوانی نیز در شکستن سد به دست یأجوج و مأجوج و حمله آنان به مردم و این که این واقعه از علامات قیامت است وجود دارد. در یکی از روایات، صدوق در کتاب «خصال» از حذیفه ابن اسید روایت کرده است که او گفت: «ما جماعتی بودیم که از شرائط و علامات قیام قیامت بحث و مذاکره می کردیم. رسول خدا (ص) که در غرفه ای نزدیک به ما بود، بر ما اشراف نموده و از بحث ما مطلع شد و سپس فرمود: "لا تقوم الساعة حتی تکون عشر ءایات: الدجال، و الدخان، و طلوع الشمس من مغربها، و دآبة الارض، و یأجوج و مأجوج و...؛ ساعت قیامت فرا نمی رسد مگر آنکه ده آیه از آیات الهیه به ظهور می پیوندد: دجال، و پیدایش دودی در آسمان، و طلوع خورشید از مغرب، و پیدا شدن دابة الارض، و خروج یأجوج و مأجوج..."»
روایات بسیاری در همین مضمون از معصومین رسیده اما آن چه اهمیت دارد بررسی در رابطه با هویت این قوم و روشن ساختن زوایای مربوط به آن است در این رابطه برخی از دیدگاه های علامه طهرانی (ره) مطرح می شود.

1- هویت واقعی طایفه یأجوج و مأجوج

درباره طائفه یأجوج و مأجوج در دو مورد در قرآن کریم آمده است:
اول: در سوره کهف که داستان ذوالقرنین را بیان می کند.
دوم: در سوره أنبیاء: «حتی إذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کل حدب ینسلون* و اقترب الوعد الحق فإذا هی شـخصة أبصـر الذین کفروا یـاویلنا قد کنا فی غفلة من هـذا بل کنا ظـلمین؛ تا وقتی که (راه) یأجوج و مأجوج گشوده شود و آن ها از هر بلندی بتازند. و آن وعده راستین (قیامت) نزدیک می شود و به ناگاه چشمان کسانی که کافر شدند خیره می شود (و می گویند) ای وای بر ما که از این روز غافل بودیم! بلکه ما ستمگر بوده ایم.» (انبیاء/ 96- 97)
در مواضعی از کتب عهد عتیق، نامی از این دو طائفه برده شده است. در تورات به «مأجوج» و «جوج و مأجوج» ذکر شده اند. در إصحاح دهم از سفر تکوین و کتاب حزقیال، إصحاح 38 و 39، و در رؤیای یوحنا در إصحاح 20 مطالبی آمده است که دلالت دارد بر آنکه مأجوج یا جوج و مأجوج یک امت یا امتهائی بوده اند که در شمال آسیا در اراضی معموره ساکن و قاطن بوده اند، و آنان افرادی بودند که اهل جنگ و حرب بوده و به جنگ و فتنه و غارت اشتغال داشته اند.
بنابراین، چنین به نظر می رسد که کلمه ی یأجوج و مأجوج عبری باشد ولیکن اصل این دو کلمه عبری نیست بلکه از لغات خارج به عبری وارد شده است، زیرا این دو کلمه در یونانی به گاگ و ماگاگ تلفظ می شود و در ترجمه سبعینی تورات و سائر لغات اروپائی نیز بدین قسم آمده است.
از مسلمات تاریخ است که ناحیه شمال شرقی آسیا که دشت ها و مرتفعات شمال چین است، محل زندگی طوائف بزرگی از بیابانی های وحشی بوده که پیوسته بر عددشان اضافه می شده و بر نفراتشان افزوده می گشته است. و آنگاه بر کشورهای همسایه خود مثل چینی ها حمله می کردند و چه بسا از چین گذشته و به کشورهای وسط آسیا و کشورهای نزدیک آسیا می رسیدند و از آنجا به شمال اروپا می رفتند. و بعضی از آنان در همان اراضی غارت شده توطن می نمودند مانند اغلب ساکنین اروپای شمالی که آنجا را شهر خود انتخاب نموده و کم کم متمدن شده و به زراعت و صناعت مشغول می شدند، و برخی دیگر پس از غارت مراجعت نموده و سپس حمله و غارت می کردند.
بعضی گفته اند: یأجوج و مأجوج امتی هستند که در جزء شمالی از آسیا ساکن بوده اند، و شهرهای آنان از تبت و چین تا اقیانوس منجمد شمالی ادامه داشته و غربا تا بلاد ترکستان می رسیده است. و این قول از «فاکهة الخلفاء» و «تهذیب الاخلاق» ابن مسکویه و «رسائل اخوان الصفا» نقل شده است. اما از نقطه نظر بحث در تغییرات الفاظ می توان گفت که اصل چینی آن، منگوک یا منچوگ بوده است و سپس به عبرانی و عربی به یأجوج و مأجوج درآمده و در یونانی به گوک و ماگوگ آمده است. و از مشابهت کامل بین ماگوگ و منگوگ می توان حکم کرد که این کلمه از لفظ چینی منگوگ تغییر و تطور یافته است، همچنانکه منغول و مغول از تطورات آن است.
پس یأجوج و مأجوج همانا طائفه مغول هستند که از روزگاران قدیم در شمال شرقی آسیا سکونت داشته و این امت بزرگ گاهی بر چین هجوم می بردند و گاهی از طریق داریال قفقاز به ارمنستان و شمال ایران حمله می آوردند، و گاهی بعد از بنای سد به شمال اروپا حمله ور می شدند و در نزد آن ها به سیت معروفند. و از ایشانند جماعتی که به روم حمله می بردند و در این مرتبه دولت روم ساقط شد و یونانیان آنها را سی تهین می گویند و همین نام در کتیبه داریوش در استخر فارس ذکر شده است. از کتب عهد عتیق استفاده می شود که این امت غارتگر از سکنه دورترین نواحی شمالی بوده اند.

2- سد یأجوج و مأجوج

سؤال دیگر این است که سد یأجوج و مأجوج کجاست؟ در تفسیر «الدرالمنثور» از ابن عباس، در تفسیر آیه ی "حتی إذا بلغ بین السدین" وارد است که مراد دو کوه ارمنستان و آذربایجان است. و در پیدا کردن این سد باید دو جهت را در نظر داشت: یکی آنکه سد در جائی ساخته شده است که کوهها از اطراف آن مانند دیوار بلندی بالا رفته اند؛ یعنی سد در تنگه کوهستانی واقع شده است. دیگر آنکه در ساختمان این سد، قطعات آهن و مس گداخته به کار رفته است. زیرا قرآن کریم این خصوصیات را در مشخصات سد ذکر می کند.
بنابراین، آنچه به بعضی نسبت داده شده که گفته اند این سد ذوالقرنین دیوار چین است صحیح نیست. دیوار چین دیواری است طولانی که بین چین و مغولستان بنا شده است، و بنا کننده آن شین هوانگ تی یکی از خاقان های چین است که آن را برای دفع طائفه مغول و جلوگیری از هجوم آن ها بنا کرده است. طول این دیوار سه هزار کیلومتر و عرضش نه متر و ارتفاعش پانزده متر است و با سنگ ساخته شده است، شین هوانگ تی حاکم چین، ساختن آن را در سنه 264 قبل از میلاد مسیح شروع کرد و در مدت ده سال یا بیست سال خاتمه یافت.
بنابراین، سد ذوالقرنین نمی تواند دیوار چین بوده باشد. زیرا اولا در تاریخ چین نیامده است که این خاقان سفری به مغرب زمین نموده است در حالی که اگر او ذوالقرنین بود که آن دیوار را ساخته بود بایستی طبق آن چه در قرآن آمده سفری به غرب و سفری به شرق می داشت. و ثانیا دیوار چین بین دو کوه قرار ندارد بلکه دیواری است به طول سه هزار کیلومتر که در مسیر آن از کوهها و دشت ها عبور می کند. و ثالثا از سنگ ساخته شده و در ساختمان آن ابدا آهن و مس به کار نرفته است.
بعضی گفته اند که دیوار دربند است و در زبان عربی "باب الابواب" نامیده شده است. بیضاوی در تفسیر خود این نظر را پذیرفته است و می گوید: «انوشیروان او را تعمیر و مرمت کرد ولی اصل بنای آن به دست ذوالقرنین بوده است. باب الابواب دیوار بلند و طویلی است که در ساحل بحر خزر بنا شد، و با سد تنگه داریال در جوار هم قرار دارند.»
این قول نیز صحیح نیست، چون هیچ یک از اوصافی که قرآن مجید درباره سد ذوالقرنین ذکر می کند در آن نیست. و برخی از مورخین معاصر نیز دچار این اشتباه گردیده و دیوار دربند را سد ذوالقرنین پنداشته اند. و از سوی مورخین اسلام ثابت شده است که اصل دیوار دربند در زمان ساسانیان و به دستور انوشیروان ساخته شده است، و معنی ندارد که یوسف یهودی جهانگرد معروف اسرائیلی که قرن ها قبل از انوشیروان می زیسته است از آن دیدن کرده باشد، زیرا مسلم است که این جهانگرد در سفرهای خود از سد ذوالقرنین دیدن کرده و خصوصیات آن را بیان کرده است.
بنابراین سد ذوالقرنین همان سد موجود در تنگه ی کوه های قفقاز است که این کوه ها از بحر خزر تا بحر اسود امتداد دارد و تنگه، داریال نامیده می شود. (داریال تغییر یافته داریول است که به زبان ترکی به معنای تنگه است، و این سد را به لغت محلی دمیرقاپو که به معنای در آهنین است می نامند.) این تنگه واقع است بین تفلیس و بین ولادی کیوکز، و این سد در بین دو کوه بلند واقع است که آن دو کوه از دو طرف امتداد دارند و فقط این تنگه فاصله بین آن سلسله جبال است. تنها راهی که رابطه بین نواحی شمالی و نواحی جنوبی است همین تنگه است. چون آن سلسله جبال به همراه بحر خزر و بحر اسود، خود به خود یک مانع طبیعی هستند که هزاران کیلومتر ادامه داشته و جنوب آسیا را از شمال آن جدا می کنند.
در آن اعصار اقوام شروری از سکنه شمال شرقی آسیا از این تنگه قفقاز وارد قسمت های جنوبی آن از ارمنستان و سپس وارد ایران شده و حتی به آشور و کلده می رفتند و غارت می کردند و در هجوم های خود از هیچ قتل، کشتار و ویرانگری دریغ نمی نمودند. و یک بار در حوالای قرن هفتم قبل از میلاد هجوم آورده و تا به نینوا که پایتخت آشور است رسیدند. و این واقعه تقریبا در قرن سابق بر عهد کورش است.
مورخین یونانی مثل هردوت مسافرت کورش را به شمال ایران برای خاموش نمودن نائره ای که مشتعل بود ذکر کرده اند. و ظاهرا در همین سفر بود که کورش سد را در تنگه داریال در مسیرش به استدعای اهل شمال و تظلم آن ها ساخت و آن را با سنگ و مس و آهن بنا نمود؛ و آن تنها سد محکمی است که در آن آهن به کار رفته است؛ و آن سدی است بین دو کوه که منطبق می شود بر آن گفتار خدای تعالی: «فأعینونی بقوة أجعل بینکم و بینهم ردما* ءاتونی زبر الحدید؛ (ذوالقرنین گفت:) پس مرا به نیروی خویش کمک دهید تا میان شما و آنها سد محکمی بسازم. پاره های آهن برای من بیاورید.» (کهف/ 95- 96)
از شواهدی که این امر را مسلما به کورش منتسب می سازد، یکی نهری است در نزدیکی این سد که سایروس نامیده شده است و سایروس در نزد غربی ها کورش است و دیگر اینکه در آثار باستانی ارمنی ها، این دیوار هاگ گورائی نامیده شده و معنای این لفظ تنگه کورش یا معبر کورش است. و معلوم است که نوشته جات ارمنی ها در این موضوع از نظر قرب ارمنستان به محل تنگه، به منزله شهادت محلی محسوب می گردد.
و همانطور که گفتیم، یوسف یهودی از آن دیدار کرده و پس از او مورخ معروف، پروکوپیس در قرن ششم میلادی آن را دیده و شرحی درباه آن نوشته است.

3- معنای "دک سد ذوالقرنین" در قرآن کریم

معنای دک چیست که در قرآن کریم دک سد ذوالقرنین را از علائم قیامت شمرده است: «فإذا جآء وعد ربی جعله و دکآء؛ ولی چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن (سد) را درهم کوبد.» (کهف/ 98) بازشدن راه یأجوج و مأجوج از هر جانب و سرازیر شدن آنها را به سوی شهرها و بلاد از علائم می شمرد؛ و شکستن سد و سرازیر شدن آن ها، از ملاحم و اخبار غیبیة قرآن است.
«حتی إذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کل حدب ینسلون* و اقترب الوعد الحق فإذا هی شـخصة أبصـر الذین کفروا یـویلنا قد کنا فی غفلة من هـذا بل کنا ظـلمین؛ تا زمانی که یأجوج و مأجوج گشوده می شوند، و آنها از هر مکان مرتفع کوه و تپه ای با سرعت سرازیر می شوند و وعده حق پروردگار نزدیک می گردد. پس در آن هنگام چشمان کفار از شدت خوف و وحشت به بالا گرائیده می شود؛ و می گویند: ای وای بر ما! ما از بروز چنین حادثه ای در غفلت بودیم، و حقا ما از ستمکاران بوده ایم.» (انبیاء/ 97- 98)
علامه طباطبائی فرماید: «اهل تفسیر و تاریخ در اطراف داستان ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج با دقت، نظر نموده و سخن را در بحث در اطراف و جوانب آن به سرحد إشباع رسانیده اند، و اکثریت آنان بر آنند که یأجوج و مأجوج امت بسیار بزرگی هستند که در شمال آسیا زندگی دارند؛ و بسیاری از آنان متحد الکلمه برآنند که آنچه را که قرآن کریم از خروجشان در آخرالزمان خبر داده است، همان حملة تاتار در نصف اول از قرن هفتم هجری بر مغرب آسیا است که در این حمله از هیچ نوع قتل و غارت و از ریشه کندن نسل و خراب کردن شهرها خودداری ننموده و در این جهت به قدری افراط کردند که تا آن زمان بی سابقه بوده است.
در هجوم خود در مرحله ی اول چین را تسخیر کردند و از آنجا به ترکستان حمله بردند، و به ایران و عراق و شام و قفقاز تا آسیای صغیر روانه شدند؛ و هر شهر و قریه و هر حصن و قلعه ای که در برابر آن ها مقاومت کرد، مانند سمرقند، بخارا، خوارزم، مرو، نیشابور، ری و غیرها، را به کلی خراب و با خاک یکسان نمودند. شهرهائی بود که صبحگاه صدها هزار نفر از نفوس بشری در آنجا زندگی می کردند، و در یک روز چنان کشتند و خراب کردند که شبانگاه در آنجا یک نفر نبود که در آتش بدمد، و نه از بناها و ساختمان ها یک سنگ روی سنگ دیگری باقی مانده بود. پس از این به شهرهای خود مراجعت کردند، و سپس بر روس هجوم آوردند، و اهالی بولونیا (لهستان) و مجارستان را هلاک کردند، و بر روم حمله بردند و آنان را مجبور به پرداختن خراج و مالیات نمودند؛ اینها فجایعی بود که شرح و تفصیلش به طول می انجامد.»
لیکن مورخین و مفسرین، بحث در امر سد را مهمل گذارده اند که چگونه آن ها از سد خارج شدند، و در این ابحاث خود مشکله ی سد را حل نکرده اند؛ چون در قرآن که آمده است: «فما اسطـاعوا أن یظهروه و ما استطـاعوا له و نقبا* قال هـذا رحمة من ربی فإذا جآء وعد ربی جعله و دکآء و کان وعد ربی حقا* و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض؛ یأجوج و مأجوج نمی توانند از این سد بالا آیند و از فراز آن حمله کنند و نیز نمی توانند آن را سوراخ نموده و از نقب آن وارد شوند. ذوالقرنین گفت: این رحمتی است از جانب پروردگار من. اما چون وعده پروردگار من در رسد، این سد را خرد و با خاک یکسان خواهد ساخت؛ و در آن هنگام که سد شکست و این دو طائفه خارج شدند، ما بعضی را مانند موج بر روی بعضی دیگر خواهیم ریخت.» (کهف/ 97- 99)
از این آیات همان طور که در تفاسیر آمده استفاده می شود که این امت مفسد فی الارض در پشت سد محبوس شده اند، و هیچ راهی برای خروج به سائر نقاط زمین تا وقتی که سد باقی است ندارند؛ ولی چون وعده خدا برسد، خداوند آن سد را منهدم نموده و یا سوراخ و شکافی در آن ایجاد می کند و بدینوسیله این قوم از زندان خارج و به روی مردم برای فساد و شر گسیل خواهند شد.
بنابر آنچه ذکر شد بر عهده باحثین و مورخین است که بیان کنند که این قوم مغول که از شمال چین به سوی ایران و عراق و شام و قفقاز و آسیای صغیر آمده اند، کجاست آن سدی که دارای چنان اوصافی است که از روی آن عبور کردند؟ و چگونه آن را خرد کردند تا توانستند از آن بگذرند و شهرها را واژگون و زیر و زبر کنند؟ اگر مراد از یأجوج و مأجوج، قوم مغول و تاتار هستند این اشکال باقی است؛ و اگر تاتار و غیر تاتار از امت های مهاجم نبوده اند، پس این سدی که مشید به آهن است و در پشت آن از هزاران سال پیش، این امت مفسد زندانی هستند که نتوانند هجوم آورده و بشر را دستخوش هلاک و تبار سازند کجاست؟
ما امروز می دانیم که تمام نقاط زمین به واسطه ی خطوط زمینی و هوائی و دریائی به هم پیوسته است و هیچ سد و مانع طبیعی چون کوهها و دریاها یا مانع صناعی چون سدها و دیوارهای بلند قلعه ها و خندق ها نمی تواند امتی را از امت دیگر جدا سازد؛ پس معنای منسد بودن و جدا بودن قومی چون یأجوج و مأجوج از دنیا به واسطه تنگه ای که مسدود به سدی شده باشد چه خواهد بود؟
و آنچه را که برای دفع این اشکال می دانیم (والله أعلم) آن است که قول خدا که می فرماید دکآء، از دک است به معنای ذلت؛ چنانچه در «لسان العرب» آمده است: و جبل دک یعنی ذلیل. و مراد از اینکه ما سد را دکاء قرار می دهیم آن است که آن را ذلیل یعنی غیر مقاوم می نمائیم به طوری که دیگر به آن اعتنائی نمی شود، و از جهت اتساع راه ها و طرق ارتباط و تنوع وسائل حرکت بری و بحری و جوی از آن استفاده ای نمی شود.
پس در حقیقت وعده ی خدا به دکاء قرار دادن سد، وعده خدا به ترقی مجتمع بشری و نزدیک شدن امت ها و ملت هاست به طوری که سدی نمی تواند بین آنان حائل شود و دیواری آنان را از یکدگر پنهان دارد و مانع انتقالشان از هر ناحیه از نواحی دنیا به غیرش بوده باشد. و این نیز یکی از ملاحم قرآن است.
و مؤید این معنی آنکه در آیه ی دیگر «حتی إذا فتحت یأجوج و مأجوج» یعنی زمانی که یأجوج و مأجوج گشوده شوند از هجوم یأجوج و مأجوج یاد کرده و ذکری از سد در آن هنگام به میان نیاورده است. و از برای دک معنای دیگری هست و آن دفن کردن در زیر خاک است. در «صحاح اللغة» آمده است: «دککت الرکی؛ یعنی چاه را به خاک انباشتم.» و معنای دیگری نیز دارد و آن این است که کوه به صورت تلی از گل و لای در آید. در «صحاح» گفته است: «تدکدکت الجبال أی صارت روابی من طین، واحدتها دکآء - تدکدکت الجبال» یعنی کوهها بصورت تلهائی از گل و لای در آمد، و مفردش دکاء است.
بنابراین ممکن است که این سد ذوالقرنین از جمله بناهای قدیمی باشد که در اثر سالها و قرن ها به واسطه وزش بادها و طوفانهای شدید در زیر زمین مدفون شده، و یا به علت تغییر محل دریاها یا گشادی بعضی از آنها بنابر آنچه ابحاث ژئولوژی امروز ثابت کرده است در زیر آنها غرق شده باشد. و با این بیان اشکال سد به کلی مرتفع خواهد شد؛ لیکن وجه اول از دو وجه اخیر که بیان شد بهتر است.

منـابـع

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 4 صفحه 87- 102

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 285

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد