شبهه منافات عصمت لوط علیه السلام با عرضه دختران خود به قومی مفسد

فارسی 4308 نمایش |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت لوط (ع) ذکر نموده اند که خداوند در قرآن می فرماید: «و جاءه قومه یهرعون إلیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتی هن أطهر لکم فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی أ لیس منکم رجل رشید؛ و قوم او شتابان [به قصد مزاحمت مهمانان] به سوى او هجوم آوردند، در حالى که پیش از آن [هم] مرتکب زشتى ها مى شدند. [لوط] گفت: اى قوم من! اینان دختران منند آنان براى شما پاکیزه ترند [با آنها ازدواج کنید]، پس از خدا بترسید و مرا در کار مهمانانم رسوا مکنید. آیا در میان شما یک مرد رشید نیست؟» (هود/ 78) و نیز در سوره حجر می فرماید: «قال هؤلاء بناتی إن کنتم فاعلین؛ گفت: اینان دختران منند، [با آنها ازدواج نمایید] اگر کارى مى کنید.» (حجر/ 71)
در این آیات شریفه که اشاره به قصه حضرت لوط (ع) دارد، پس از شرح قصه ورود میهمانان که پیامبران الهى بودند و هجوم قوم مفسد خود به خانه اش، مى فرماید که لوط (ع) براى دفع شر آنها، به قوم مفسد این پیشنهاد را داد که (هـؤلاء بناتى ان کنتم فـعلین) اینان دختران من هستند اگر انجام دهنده اید (به میهمانانم آزار نرسانید). حضرت لوط (ع) به قوم پیشنهاد چه فعلى را داد؟ اگر بگوییم پیشنهاد داد تا با زنای با دختران او شهوات خود را تسکین دهند که این با عصمت ایشان ناسازگار است. و اگر بگوییم امر پیشنهادى ازدواج بوده، چگونه حضرت دختران خود را به نکاح قومى مفسد و فاسق و فاجر درآورد. بنابراین در هر صورت لوط دچار اشتباه شده و این با عصمت ایشان ناسازگار است.

عناصر منطقی شبهه

1- بنابر اعتقاد مسلمانان حضرت لوط (ع) معصوم می باشد.
2- در حالی که طبق آیه 78 سوره هود و آیه 71 سوره حجر وی دختران خود را به قومی مفسد عرضه داشته و دچار اشتباه شده است.
3- این با موضوع عصمت حضرت لوط (ع) سازگاری ندارد.

پاسخ شبهه

فعل پیشنهادى حضرت لوط (ع) به قوم به طور قطع نکاح با دختران خودش بوده و تصمیم ایشان این بود که آنان را از فحشا باز دارد و منظورشان را از راه حلال تأمین کند، از طریقى که گناهى بر آن مترتب نشود، از این رو به آنان پیشنهاد ازدواج با دخترانش را داد و از آنان خواست که از خداوند بترسند و او را نزد میهمان هایش رسوا نکنند، پس ازدواج با ایشان را ترجیح داده و فرمود: ازدواج با این دختران، پاکیزه تر است. و منظورشان این بوده که ازدواج با دختران من عملى پاک است و هیچ شائبه زشتى و پلیدى در آن نیست. و در آیه دیگر جمله (هـؤلاء بناتى) را مقید به (هن اطهر لکم) کرده تا بفهماند منظور لوط (ع) از عرضه کردن دختران خود، این بوده که مردم با آنها ازدواج کنند، نه این که از راه غیر شرعى شهوات خود را تسکین دهند و حاشا بر مقام یک پیغمبر خدا که چنین پیشنهادى بکند، چرا که در زنا هیچ طهارتى وجود ندارد. به هر حال لوط که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد.
رو به آنها کرده گفت: «چرا شما راه انحرافى مى پوئید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى شوید این ها دختران منند (آماده ام آنها را به ازدواجتان در آورم) اگر شما مى خواهید کار صحیحى انجام دهید راه این است (قال هؤلاء بناتی إن کنتم فاعلین).» بدون شک دختران لوط تعداد محدودى بودند، و آن جمعیت افراد زیادى، ولى هدف لوط این بود که به آنها اتمام حجت کند و بگوید من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت مهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم. بعضى نیز گفته اند منظور از هؤلاء بناتی اشاره به دختران شهر است، که به عنوان یک پدر روحانى و معنوى همه را دختر خویش مى خواند (ولى تفسیر اول به معنى آیه نزدیکتر است). ناگفته پیدا است که لوط نمى خواست دختران خود را به ازدواج مشرکان گمراه در آورد بلکه هدفش این بود که بیائید و ایمان بیاورید و بعد هم دختران خودم را به ازدواج شما در مى آورم. برخى از مفسران نیز معتقدند مراد از این که گفت: «این دختران من در اختیار شمایند» شاید اشاره به همه دختران و زنان قوم باشد، چون یک پیغمبر، پدر همه امت خویش است و زنان آن امت دختران او هستند، هم چنان که مردان آن امت پسران او هستند. و لوط (ع) مى خواست به مردم بفهماند که دفع شهوت به وسیله جنس زن و به طریق نکاح، که خود طریقه اى فطرى است، براى شما بهتر و پاک تر است از این که به وسیله مردان و از طریق فحشا صورت بگیرد. مفسدان قوم لوط همان افراد کافرى هستند که به آیین حضرت لوط ایمان نیاوردند.

منظور از دختران لوط

این جمله اى که لوط به هنگام حمله قوم به خانه او به قصد تجاوز به مهمانانش گفت که این دختران من براى شما پاک و حلال است از آنها استفاده کنید و گرد گناه نگردید، در میان مفسران سؤالاتى را بر انگیخته است.
نخست اینکه آیا منظور دختران نسبى و حقیقى لوط بوده اند؟ در حالى که آنها طبق نقل تاریخ دو یا سه نفر بیشتر نبودند، چگونه آنها را به این جمعیت پیشنهاد مى کند؟ یا اینکه منظور همه دختران قوم و شهر بوده است که مطابق معمول بزرگ قبیله از آنها به عنوان دختران خود یاد مى کند. احتمال دوم ضعیف به نظر مى رسد چرا که خلاف ظاهر است و صحیح همان احتمال اول است و این پیشنهاد لوط به خاطر آن بود که مهاجمین عده اى از اهل قریه بودند نه همه آنها، به علاوه او مى خواهد نهایت فداکارى خود را در اینجا نشان دهد که من حتى حاضرم براى مبارزه با گناه و همچنین حفظ حیثیت میهمانانم دختران خودم را به همسرى شما در آورم، شاید آنها با این فداکارى بى نظیر، و جدان خفته شان بیدار شود و به راه حق باز گردند.
دیگر اینکه مگر ازدواج دختر با ایمانى مانند دختران لوط با کفار بى ایمان جائز بود که چنین پیشنهادى را کرد؟! پاسخ این سؤال را از دو راه گفته اند:
یکى اینکه در آئین لوط همانند آغاز اسلام تحریم چنین ازدواجى وجود نداشت، لذا پیامبر (ص) دختر خود زینب را به ازدواج ابى العاص قبل از آنکه اسلام را بپذیرد در آورد، ولى بعد جواز این حکم نسخ شد و مسلمانان مأمور شدند دختران خود را به کافر ندهند.
دیگر اینکه منظور لوط پیشنهاد ازدواج مشروط بود (مشروط به ایمان) یعنى این دختران من است، بیائید ایمان آورید تا آنها را به ازدواج شما در آورم. و از اینجا روشن مى شود که ایراد بر لوط پیامبر که چگونه دختران پاک خود را به جمعى از اوباش پیشنهاد کرد نادرست است زیرا پیشنهاد او مشروط و براى اثبات نهایت علاقه به هدایت آنها بود.

مفهوم کلمه اطهر

باید توجه داشت که کلمه اطهر (پاکیزه تر) مفهومش این نیست که عمل زشت و ننگین آنها پاک بوده، و ازدواج از آن پاکیزه تر، بلکه این تعبیرى است که در زبان عرب و زبانهاى دیگر به هنگام مقایسه گفته مى شود، مثلا به کسى که با سرعت سرسام آورى رانندگى مى کند مى گویند: دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. و یا چشم از غذاى مشکوک پوشیدن بهتر از آن است که انسان جان خود را به خطر بیندازد.
در روایتى نیز مى خوانیم که امام به هنگام شدت تقیه و احساس خطر از ناحیه خلفاى بنى عباسى فرمود «و الله افطر یوما من شهر رمضان احب الى من ان یضرب عنقى؛ یک روز از ماه رمضان را، همانروزى را که خلیفه وقت عید اعلام کرده بود در حالى که عید نبود، افطار کنم (و سپس آن روز را قضا کنم) بهتر از آن است که کشته شوم با اینکه نه کشته شدن خوب است و نه هرگز نرسیدن و مانند آن.» اما این تعبیر گفته مى شود. تعبیر لوط که در پایان سخنش گفت: "آیا در میان شما یک مرد رشید نیست" این حقیقت را بازگو مى کند که حتى وجود یک مرد رشید در میان یک قوم و قبیله براى جلوگیرى از اعمال ننگینشان کافى است یعنى اگر یک انسان عاقل و صاحب رشد فکرى در میان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به میهمانانم نمى آمدید. این تعبیر نقش رجل رشید را در رهبرى جوامع انسانى به خوبى روشن مى سازد. آن قوم گمراه به لوط گفتند ما به دختران تو حق نداریم این تعبیر بیانگر نهایت انحراف این گروه است، یعنى یک جامعه آلوده کارش به جایى مى رسد که حق را باطل و باطل را حق مى بیند ازدواج با دختران پاک و باایمان را اصلا در قلمرو حق خود نمى شمارد، ولى به عکس انحراف جنسى را حق خود مى شمارد. عادت کردن و خو گرفتن به گناه در مراحل نهایى و خطرناکش چنین است که ننگین ترین و زشت ترین اعمال را حق خود مى شمارد و پاکترین تمتع و بهره گیرى جنسى را ناحق مى داند.

پاسخ به شبهه طبق دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی می فرماید: «قوم لوط همواره مرتکب معاصى مى شدند و گناهان و کارهاى زشتى مى کردند پس در ارتکاب فحشاء جسور شده بودند، و در انجام فحشاء هیچ باکى نداشته بلکه معتاد به آن بودند و اگر گناهى پیش مى آمد به هیچ وجه از آن منصرف نمى شدند نه حیاء مانعشان مى شد و نه زشتى عمل، نه موعظه آنها را از آن عمل منزجر مى کرد و نه مذمت، براى اینکه عادت، هر کار زشتى را آسان و هر عمل منکر و بلکه بى شرمانه اى را زیبا مى سازد. و جمله «و من قبل کانوا یعملون السیئات» در بین جمله «و جاءه قومه یهرعون إلیه» و بین جمله «قال یا قوم هؤلاء بناتی...» معترضه است و در معنا دادن به مضمون هر دو طرفش مفید است اما اینکه جمله قبل خود را معنا مى دهد براى این است که وقتى شنونده بشنود که قوم لوط به طرف میهمانان لوط هجوم آوردند به طورى که یکدیگر را هل مى دادند خوب نمى فهمد که این هجوم براى چه بوده ولى وقتى دنبال آن بشنود که قوم لوط معتاد به عمل هاى شنیع و گناهان شرم آور بودند مى فهمد که انگیزه آنان بر این هجوم همان عادت زشتى بوده که فاسقان قوم به گناه و فحشاء داشته و خواسته اند آن عمل زشت را با میهمانان لوط انجام دهند.
اما نافع بودنش در مضمون جمله بعدش براى این است که وقتى شنونده بشنود که لوط از در بیچارگى و ناعلاجى به قوم خود مى گوید که این دختران من در اختیار شمایند و اینها براى شما بهترند، اگر آن جمله معترضه نبود تعجب مى کرد که چرا لوط (ع) نخست به موعظه آنان نپرداخت و ابتداء چنین پیشنهادى را کرد؟ ولى حالا که این جمله معترضه را شنیده سابقه این قوم را دارد و مى فهمد که آن قوم به علت اینکه ملکه فسق و فحشاء در دلهایشان رسوخ کرده بوده دیگر گوش شنوایى برایشان باقى نمانده بود و هیچ زاجرى منزجرشان نمى کرده و هیچ موعظه و نصیحتى به خرجشان نمى رفته و به همین جهت جناب لوط در اولین کلامى که به آنان گفته دختران خود را بر آنان عرضه کرده و سپس گفته است: «فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی؛ از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا نکنید.» «قال یا قوم هؤلاء بناتی هن أطهر لکم» وقتى لوط (ع) دید که قوم، همگى بر سوء قصد علیه میهمانان یک دست شده اند و صرف موعظه و یا خشونت در گفتار آنان را از آنچه مى خواهند منصرف نمى کند تصمیم گرفت آنها را از این راه فحشاء باز بدارد و منظورشان را از راه حلال تامین کند از طریقى که گناهى بر آن مترتب نمى شود و آن مساله ازدواج است، لذا دختران خود را به آنان عرضه کرد و ازدواج با آنان را برایشان ترجیح داد و گفت: ازدواج با این دختران، پاکیزه تر است، و یا این دختران پاکیزه ترند.
مراد از آوردن صیغه اطهر، (أفعل، که مخصوص برترى دادن چیزى بر چیز دیگر است مانند اکبر یعنى کبیرتر و اصغر یعنى صغیرتر) که به معناى پاکیزه تر است، این نبوده که عمل شرم آور لواط هم پاکیزه است ولى ازدواج با زنان پاکیزه تر است بلکه منظور این است که ازدواج با دختران من عملى است پاک و هیچ شائبه زشتى و پلیدى در آن نیست، و خلاصه مراد این است که ازدواج، طهارت خالص است، و استعمال صیغه أفعل در غیر مورد تفضیل شایع است در قرآن نیز استعمال شده آنجا که فرمود: «ما عند الله خیر من اللهو؛ آنچه نزد خدا است از لهو بهتر است.» (جمعه/ 11) با اینکه در لهو هیچ خیرى نیست، و نیز فرموده: «و الصلح خیر؛ صلح بهتر از جنگ است.» (نساء/ 128) که در همه این موارد صیغه أفعل مى فهماند اگر این کار را بکنى کارى کرده اى که یقینا اشکالى در آن نیست و اگر آن کارهاى دیگر را بکنى چنین یقینى برایت حاصل نمى شود یا یقین به نامشروع بودن آن پیدا مى کنى و یا حد اقل در مشروع بودن و پاکیزه بودن آن تردید خواهى داشت.»

مراد از بناتى و أطهر لکم در سخن لوط (ع)

اگر جمله هؤلاء بناتی را مقید کرد به قید هن أطهر لکم براى این بود که بفهماند منظور لوط (ع) از عرضه کردن دختران خود این بوده که مردم با آنها ازدواج کنند نه اینکه از راه زنا شهوات خود را تسکین دهند، و حاشا بر مقام یک پیغمبر خدا که چنین پیشنهادى بکند براى اینکه در زنا هیچ طهارتى وجود ندارد هم چنان که قرآن کریم فرموده: «و لا تقربوا الزنى إنه کان فاحشة و ساء سبیلا؛ به زنا نزدیک نشوید که همواره عملى شنیع و طریقه اى زشت بوده است.» (اسرى/ 32) و نیز فرموده: «و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن؛ به کارهاى زشت نزدیک نشوید چه ظاهر آنها و چه باطن آنها.» (انعام/ 151) و طبق تفسیر آیه زنا در سوره انعام، حکم این آیه از احکامى است که خداى تعالى در تمامى شرایع آسمانى که بر انبیایش نازل کرده آن را تشریع نموده است در نتیجه حرمت زنا در زمان جناب لوط نیز تشریع شده بوده پس جمله «هن أطهر لکم» بهترین شاهد است بر اینکه منظور لوط ازدواج بوده نه زنا.
از اینجا فساد گفتار کسانی که منظور لوط را زناى با دختران خود دانسته اند، روشن مى گردد، آنها می گویند: لوط بدون آوردن کلمه نکاح و یا قیدى که بفهماند منظورش نکاح است گفت: این دختران من در اختیار شما و ما نمى فهمیم این چه پیشنهادى است که لوط کرده اگر خواسته است از یک عمل فحشاء جلوگیرى کند که فحشاء را با فحشایى دیگر جلوگیرى نمى کنند و اگر به راستى خواسته است فحشاء با میهمانان را با فحشاء با دختران خود جلو بگیرد دیگر چه معنا دارد که به مردم بگوید: «فاتقوا الله» از خدا بترسید و اگر مى خواسته رسوایى را فقط از خودش دفع کند باید به همان جمله بعدى که گفت: مرا در جلو میهمانانم رسوا نکنید اکتفاء مى کرد. و چه بسا که گفته باشند! مراد از این که گفت: این دختران من در اختیار شمایند اشاره باشد به همه زنان قوم، چون یک پیغمبر، پدر همه امت خویش است و زنان آن امت دختران اویند، هم چنان که مردان آن امت پسران وى هستند و لوط (ع) منظورش این بوده که به مردم بفهماند دفع شهوت به وسیله جنس زن و به طریق نکاح که خود طریقه اى است فطرى، براى شما بهتر و پاکتر است از اینکه به وسیله مردان و از طریق فحشاء صورت بگیرد.
علامه می فرماید: «این توجیه جنبه دست و پا زدن را دارد و از ناحیه الفاظ آیه هیچ دلیلى بر طبق آن وجود ندارد، و اما اینکه دختران لوط مسلمان و مردم مورد خطاب آن جناب کافر بوده باشند و ازدواج مرد کافر با زن مسلمان جایز نباشد مطلبى است که معلوم نیست در شریعت آن روز که شریعت ابراهیم (ع) بوده، تشریع شده باشد و در نتیجه لوط (ع) موظف به پیروى آن حکم باشد، زیرا این احتمال هست که در شریعت ابراهیم (ع) ازدواج مرد کافر با زن مسلمان جایز بوده باشد، هم چنان که در صدر اسلام نیز جایز بود و حتى شخص رسول خدا (ص) دختر خود را به عقد ابى العاص بن ربیع در آورد، با اینکه قبل از هجرت کافر بود و جواز آن بعد از هجرت نسخ شد و مسلمانان مامور شدند دختران خود را به کفار ندهند.»
علاوه بر این، کلام مردم در جواب لوط که گفتند: «لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق» تو که مى دانى ما رغبتى به دختران تو نداریم با احتمالى که این مفسرین داده اند که منظورش از بنات، جنس زنان قوم باشد نمى سازد زیرا وقتى صحیح است لوط جنس زنان را دختران خود بنامد که مردم قبیله نبوت او را پذیرفته باشند و به دنبال آن قبول داشته باشند که او پدر زن و مرد امت است، و اما قوم لوط که آن جناب را به عنوان یک پیامبر نمى شناختند و به وى ایمان نیاورده بودند، مگر آنکه صاحبان این توجیه خواسته باشند بگویند لوط از باب تهکم، (توقع بیجا) زنان قبیله را دختران خود شمرده که اگر چنین بگویند، مى گوییم تهکم، قرینه مى خواهد و حال آنکه در کلام هیچ قرینه اى بر آن نیست. ممکن است کسى از ناحیه آن مفسرین به اشکال بگیرد و بگوید: تعبیر به کلمه بنات با اینکه آن جناب بیش از دو دختر نداشته خود دلیل و قرینه است بر اینکه مرادش زنان امت است نه دو دختر خودش چون لفظ جمع برده که بر فرد صادق نیست.
در جواب باید گفت: بر این هم که آن جناب دو دختر داشته از الفاظ آیه هیچ دلیلى نیست نه در کلام خداى تعالى و نه در تاریخى که مورد اعتماد باشد بلکه در تورات موجود آمده که لوط تنها دو دختر داشته ولى گفته تورات مورد اعتماد نیست.
جمله «فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی» بیانگر خواسته لوط (ع) است و جمله «و لا تخزون فی ضیفی» عطفى است تفسیرى براى جمله «فاتقوا الله» چون آن حضرت اگر از آنها خواست که متعرض میهمانانش نشوند به خاطر هواى نفسش و عصبیت جاهلیت نبود بلکه به خاطر این بود که مى خواست مردم از خدا بترسند، که اگر مى ترسیدند نه متعرض میهمانان او مى شدند و نه متعرض هیچ کس دیگر، چون در این نهى از منکر، هیچ فرقى میان میهمانان او و دیگران نبود و او سالها بوده که آن مردم را از این گناه شنیع نهى مى کرده و بر نهى خود اصرار مى ورزیده. و اگر این بار نهى خود را وابسته بر معناى ضیافت کرده و ضیافت را هم به خودش نسبت داده و نتیجه تعرض آنان را رسوایى خود معرفى کرده و گفته: مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید همه به این امید بوده تا شاید به این وسیله صفت فتوت و کرامت را در آنها به حرکت و به هیجان در آورد، و لذا بعد از این جمله، به طریقه استغاثه و طلب یارى متوسل شد و گفت: «أ لیس منکم رجل رشید» آیا یک مرد رشد یافته در میان شما نیست؟ تا شاید یک نفر داراى رشد انسانى پیدا شود و آن جناب را یارى نماید و او و میهمانان او را از شر آن مردم ظالم نجات دهد.
لیکن آن مردم آن قدر رو به انحراف رفته بودند که درست مصداق کلام خداى تعالى شده بودند که فرموده: «لعمرک إنهم لفی سکرتهم یعمهون؛ به جان خودت سوگند که اینها در مستى خود به حد گیجى رسیده اند.» (حجر/ 72) به همین جهت گفته هاى پیغمبرشان کمترین اثرى در آنان نکرد و از گفتار او منتهى نشدند، بلکه پاسخى دادند که او را از هر گونه پافشارى مایوس کردند.
قوم لوط (ع) به او، که گفتند: تو مى دانى که ما، در دختران تو حقى نداریم. این جمله پاسخ قوم لوط است در برابر دعوتى که آن جناب مى کرد و به آنان مى گفت که بیایید با دختران من ازدواج کنید، و حاصل پاسخ آنان این بوده که ما حق نداریم با دختران توازدواج کنیم و اینکه تو خود این را مى دانى و مى دانى که ما چه مى خواهیم و منظورمان از این هجوم چیست. آنچه در اینجا لازم است مورد توجه قرار گیرد این است که قوم لوط نگفتند: ما حقى در دختران تو نداریم بلکه گفتند: تو از پیش مى دانستى که ما حقى در دختران تو نداریم و بین این دو عبارت فرقى است روشن چون ظاهر عبارت دوم این است که خواسته اند سنت و روش قومى خود را به یاد آن جناب بیاورند و بگویند تو از پیش مى دانستى که ما هرگز متعرض ناموس مردم، آن هم از راه زور و قهر نمى شویم و یا بگویند تو از پیش مى دانستى که ما اصولا با زنان جمع نمى شویم و جمع شدن با پسران را مباح مى دانیم و با پسران دفع شهوت مى کنیم.
لوط (ع) هم همواره آنان را از این سنت زشت منع مى کرده و مى فرموده: «إنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء؛ چه زشت مردمى هستید شما که در دفع شهوت بخ جاى زنان به سراغ مردان مى روید.» (اعراف/ 81) و نیز مى فرموده: «أ تأتون الذکران من العالمین* و تذرون ما خلق لکم ربکم من أزواجکم؛ از میان همه مردم جهان شما بر خلاف همه با مردان جمع مى شوید آیا از این کار شرم نمى کنید و همسرانى که پروردگارتان براى شما آفریده وا مى گذارید؟!» (شعراء/ 165- 166) و یا مى فرموده: «أ إنکم لتأتون الرجال و تقطعون السبیل و تأتون فی نادیکم المنکر؛ شما به سر وقت مردان مى روید و راه ادامه نسل را قطع مى کنید و با کودکان و نونهالان خود عمل زشت انجام مى دهید؟» (عنکبوت/ 29) و بدون تردید وقتى انجام عملى (چه خوب و چه بد) در میان مردمى سنت جاریه شد حق هم براى آنان در آن عمل ثابت مى شود و وقتى ترک عملى سنت جاریه شد حق ارتکاب آن نیز از آن مردم سلب مى شود. و کوتاه سخن اینکه قوم لوط نظر آن جناب را به خاطرات خود او جلب کرده و به یادش آورده اند که از نظر سنت قومى، ایشان حقى به دختران او ندارند زیرا آنها از جنس زنانند، و خود او مى داند که منظورشان از حمله ور شدن به خانه اش چیست.
با توجه به مطالب فوق منظور لوط پیشنهاد ازدواج مشروط بود (مشروط به ایمان) یعنى این دختران من است، بیائید ایمان آورید تا آنها را به ازدواج شما در آورم. و از اینجا روشن مى شود که ایراد بر لوط پیامبر که چگونه دختران پاک خود را به جمعى از اوباش پیشنهاد کرد نادرست است زیرا پیشنهاد او مشروط و براى اثبات نهایت علاقه به هدایت آنها بود و لذا این هیچ تعارضی با عصمت ایشان ندارد.

 

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 183-184

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 505-509

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد