نحوه رسیدن یوسف علیه السلام به ریاست و فرمانروایی

فارسی 2942 نمایش |

از زندان تا وزارت و صدارت

خداوند می فرماید: «و قال الملک ائتونى به استخلصه لنفسى فلما کلمه قال انک الیوم لدینا مکین امین؛ پادشاه گفت: او [یوسف] را نزد من آورید تا وى را مخصوص خود گردانم. هنگامى که (یوسف نزد وى آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پى برد؛ و) گفت: تو امروز نزد ما جایگاهى والا دارى و مورد اعتماد هستى.» (یوسف/ 54)
بعد از آنکه شاه خواسته یوسف را اجراء نمود و آن زنان را خواست و زلیخا و زنان دیگر که در آیات قبل گفته شد نزد پادشاه به خطاى خویشتن و پاکدامنى حضرت یوسف (ع) اقرار کردند و این نیز برمقام و منزلت وى افزود، پادشاه به اطرافیان خویشتن گفت: «یوسف را براى من بیاورد تا او را براى مشورت هاى خویشتن برگزینم و براى پیشرفت کشورم از فکر و علم و بینش او بهره مند شوم.»
هنگامى که فرستادگان شاه رفتند یوسف را از زندان آوردند شاه براى درک میزان علم و عقل یوسف (ع) با آن حضرت سخن گفت. چون پادشاه به وسیله مکالمه با او دریافت که آن بزرگوار از هرنظر براى فرمانروایى و سیاستمدارى و اداره مملکت شایستگى دارد، به یوسف گفت: «تو از امروز نزد ما داراى مقام فرمانفرمایى امین خواهى بود.» (مؤلف) سپس شاه به یوسف گفت: «اى یوسف درباره تعبیر خواب من سخنانى از تو نقل کرده اند که من دوست دارم آنها را از تو بشنوم.»
حضرت یوسف وصف آنچه را که پادشاه در خواب دیده و مشاهده کرده بود شرح داد، و پادشاه همچنان غرق تعجب و دهشت گردید. بعدا یوسف به وى فرمود برتو لازم است که در این سال ها کشت و زرع و کشاورزى را فوق العاده توسعه دهى و انبارهاى فراوانى براى ذخیره نمودن ارزاق و خوراکى ها بسازى. بعدا مردم از هرطرف رو به سوى تو خواهند آورد و تو بدین وسیله صاحب گنج و ثروت هایى خواهى شد که کسى نشده باشد، پادشاه گفت: «کیست که این کارها را براى من انجام دهد؟» که آیه بعد پاسخ آن از قول یوسف (ع) ذکر مى شود.
توجه و اعتماد شاه به یوسف به چند جهت بود:
1- چون در تعبیر خواب او تمام خوابگذاران عاجز و یوسف حل مشکل نمود لاجرم طبعا مایل به او شد.
2- ثبات و صبر یوسف او را جذب نمود. زیرا پس از اذن در خروج از زندان، سبقت ننمود، بلکه توقف و طلب تفحص نمود تا برائت او از جمیع تهمت ها حاصل آید.
3- تحقیق برائت او از تهمت به شهادت خصم به طهارت و نزاهت.
4- در مدت دو سال در محبس نهایت جدیت را در طاعت و عبادات بدون هیچ قصورى، لاجرم این امور سبب حسن ملک گردید.

پذیرش مسئولیت در شرایط بحرانى

خداوند می فرماید: «قال اجعلنى على خزائن الارض إنى حفیظ علیم؛ (یوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگهدارنده و آگاهم.» (یوسف/ 55)
بعد از آنکه شاه فرمان مکانت و امانت یوسف را به طور مطلق صادر کرد یوسف از او درخواست نمود که او را به وزارت مالیه و خزانه دارى منصوب کند و امور مالى کشور را به وى محول نماید. و اگر این درخواست را کرد به این منظور بود که امور مالى کشور و ارزاق را به مباشرت خود اداره کند و ارزاق را جمع آورى نموده (براى سال هاى بعد که قهرا سال هاى قحطى خواهد بود و مردم دچار گرانى و گرسنگى خواهند شد) ذخیره نماید و خودش با دست خویش آن ذخیره ها را در بین مردم تقسیم کند و از حیف و میل جلوگیرى نماید، وى درخواست خود را چنین تعلیل مى فرماید: «من حفیظ و علیم هستم» این دو صفت از صفاتى است که متصدى آن مقامى که وى درخواستش را کرده بود لازم دارد و بدون آن دو نمى تواند چنین مقامى را تصدى کند. از سیاق آیه استفاده مى شود و نیز از آیات بعدش که پیشنهاد یوسف پذیرفته شد و دست به کار آنچه مى خواست گردید.

فراز و نشیب ها در رسیدن به حکومت

خداوند می فرماید: «و کذلک مکنا لیوسف فى الارض یتبوأ منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء و لانضیع اجر المحسنین؛ و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم که هرجا مى خواست در آن منزل مى گزید (و تصرف مى کرد) ما رحمت خود را به هرکس بخواهیم (و شایسته بدانیم) مى بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کنیم.» (یوسف/ 56)
«و کذلک» اشاره است به داستان حیرت آور یوسف (ع) که چگونه خداوند بنده شایسته خود را از انزواى چاه، ذلت و خوارى بردگى و زندان به اوج عزت و جلال و قدرت رساند و بدین سان خداوند مکر و حیله و حسد «برادران یوسف (ع) و نیز زلیخا و سایر زنان را» وسیله اى براى عزت و مقام یوسف (ع) قرار داد. بنابراین خداوند ضمن خنثى کردن توطئه برادران یوسف و زلیخا و زنان مصرى، على رغم میل آنها یوسف را به مقامى رساند که براى هیچ کس قابل تصور نبود (و هیچ دستى غیر دست خدا نمى توانست یوسف را بدین سان دست گیرى نماید)، این چنین خداوند از بندگان خوب خود حمایت مى کند و مى فرماید «و کذلک مکنا لیوسف فى الارض».
نقل این سرنوشت روشن ترین پیامش این است که هرانسانى که الگوى خود را یوسف قرار دهد و مانند او حرکت نماید به یقین خداوند او را به عزت و سعادت لازم خواهد رساند، پس براى رسیدن به مقام و منزلت و سایر زینت هاى دنیوى و درجات معنوى تنها راه همان است که خداوند به وسیله انبیاء نشان مى دهد که همانا راه تقوى و پرهیزگارى و عبودیت است نه راهى که شیطان نشان مى دهد. «مکنا» از کلمه «تمکین» به معناى قدرت دادن است و در کل معناى آیه این مى شود که، «ما این چنین زحمت زندان را (که از او سلب آزادى اراده کرده بود) از او برداشتیم.» و در نتیجه او صاحب مشیتى مطلق و اراده اى نافذ گردید که مى توانست در هر بقعه اى و قطعه اى از زمین که بخواهد منزل بگزیند. و جمله «نصیب برحمتنا من نشاء» به معناى این است که خداوند وقتى بخواهد رحمت خود را به شخصى برساند، کسى در خواستن او معارضه ندارد و اگر سببى از اسباب مى توانست مشیت خدا را در مورد احدى باطل سازد هر آینه درباره یوسف این کار را مى کرد.
زیرا در خصوص وى تمامى اسباب وجود داشت مع ذلک نتوانستند او را خوار نمایند بلکه بر خلاف جریان اسباب خداوند او را بلند و عزیز کرد. آرى، حکم تنها از آن خداست، و اینکه فرمود «و لانضیع اجر المحسنین» اشاره است به اینکه، این تمکین و قدرت، اجرى بوده که خداوند به یوسف داده (که یک فرد از افراد نیکور و بشر است) و وعده جمیلى است که به هرنیکوکارى مى دهد تا بدانند خدا اجرشان را ضایع نمى کند.

پاداشى برتر از مقام و مکنت دنیا

خداوند می فرماید: «و لأجر الاخرة خیر للذین امنوا و کانوا یتقون؛ (اما) پاداش آخرت براى کسانى که ایمان آورده و پرهیزگارى داشتند بهتر است.» (یوسف/ 57)
هر آینه اجر آخرت بهتر از این نوع نعم دنیوى است که مختص است آن اجر آخرتى براى کسانى که ایمان آورند و از معاصى الهیه پرهیز مى کردند. (و لاجر الاخرة خیر) زیرا نعم الهیه هرچه باشد ولو مانند سلطنت داود و سلیمان، خالى از سه عیب نیست: اولا: مشوب به الام و اسقام است، ثانیا: منوط و مربوط به زحمت هاى زیاد است و ثالثا: فانى و زوال پذیر است. اما اجر آخرت خالى از این سه عیب است، به علاوه قابل مقایسه با نعم دنیوى نیست، لکن اجر آخرت مخصوص است (للذین آمنوا) و غیر اهل ایمان هرکه باشد محروم از اجر است، اگر مقصر است که مخلد در عذاب مى شود و اگر قاصر باشد اگر چه عذاب ندارد لکن لیاقت اجر هم ندارد، و جمله (و کانوا یتقون) مى فرماید مؤمن غیر متقى که فساق از اهل ایمان باشند آنها هم لیاقت بهشت ندارند و محروم از اجر هستند، در عین حال فساق از مؤمنین اگر باایمان از دنیا روند مشمول عفو و مغفرت و شفاعت مى شوند و پس از پاک شدن مشمول اجر مى گردند.

منـابـع

محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 8 صفحه 138

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 413

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏12 صفحه 229- 230

عزیزالدین نسفی- تفسیر کشف الحقایق- جلد 2 صفحه 29- 31

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 ص 257-269، 273- 274، جلد 12 ص 230

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد