سرگذشت زندگی حضرت حبقوق علیه السلام

فارسی 9415 نمایش |

سرگذشت زندگی حضرت حبقوق (ع)

حبقوق (عبری: חֲבַקּוּק به معنی در آغوش می گیرد) از پیامبران بنی اسرائیل است که حدود ۷۰۰ قبل از میلاد زندگی می کرده و در زمان پادشاهی کورش بزرگ به ایران مهاجرت و در تویسرکان ساکن شده و در همین شهر مرده است. در تویسرکان آرامگاهی برای او برپا شده است. در بیشتر منابع فارسی امروز این نام را به اشتباه حیقوق نوشته اند. نقل شده است که حبقوق (ع) هنگامی که طفلی بیش نبوده از دنیا رفت و سپس با دعای مادرش، خداوند به وی عمر دوباره بخشید. بدین سان که مادرش طفل را در بغل کشید و در بستر خوابانید و به نماز ایستاد و پیش از آنکه نمازش تمام شود، کودک زنده شد، که بر همین اساس نام او را حبقوق گذاشتند. حضرت حبقوق (ع) حدود 650 تا 700 سال قبل از میلاد مسیح (ع) در اواخر سلطنت «یوشیاهو» و در عصر دانیال نبی (ع) و الیاس (نبی) می زیست و دانیال نبی (ع) را ملاقات کرد. حضرت حبقوق نبی (ع) مدیر و نگهبان معبد سلیمان در بیت المقدس بود که در 607 سال قبل از میلاد، همزمان با سلطنت «یهویاهیم» و بعد از اشعیاء نبی (ع) به پیامبری مبعوث شد. کتاب حضرت حبقوق (ع) به نام «سفر سی و پنجم از اسفار عتیق» در ادبیات عبرانی به نگارش درآمده است. در بحارالانوار جلد 10 صفحه 303 آمده است: «امام رضا (ع) به هنگام بحث با «راس جالوت» از علمای دین یهود در حضور مأمون، از حبقوق (ع) نام بردند.»
حدود سال ۵۹۰ قبل از میلاد، هنگامی که بیت المقدس توسط بخت النصر پادشاه کلده (بابل) به تصرف درآمده بود، ضمن تخریب معبد سلیمان توسط کلدانیان (856 قبل از میلاد) حبقوق (ع) به همراه عده زیادی از یهودیان از جمله دانیال نبی (ع) به اسارت سپاهیان بخت النصر درآمدند و به بابل انتقال داده شدند، تا اینکه در سال 538 قبل از میلاد که کورش هخامنشی بابل را فتح کرد، در فرمانی، دستور آزادی تمامی اسرا و زندانیان بنی اسرائیل را صادر و آنها را به مهاجرت به بیت المقدس تشویق کرد. لیکن حضرت حبقوق (ع) پس از آزادی به اتفاق عده ای از پیروان خود، به ایران مهاجرت کرد و در تویسرکان آن روزگار سکونت گزید و پس از رحلت نیز در همین مکان به خاک سپرده شد. آرامگاه حیقوق نبی در تویسرکان طی قرون متمادی چندین بار بازسازی شده است. این آرامگاه یکی از قدیمی ترین آثار تاریخی ایران محسوب می شود. آرامگاه حبقوق نبی (ع) از بناهای تاریخی ایران مربوط به دوره سلجوقیان است.
هم اکنون تندیس حبقوق (ع) از سنگ مرمر و همچنین تصاویری از وی در مجموعه موزه واتیکان ایتالیا موجود است.

سرگذشت زندگی حضرت حبقوق در لغت نامه دهخدا

در لغتنامه دهخدا آمده حبقوق نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل است و او ظاهرا به زمانی که بنی اسرائیل در اسارت کلدانیان بودند (یعنی 600 سال پیش از میلاد) میزیست. صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: حبقوق (کسی که به آغوش کشید) یکی از دوازده پیغمبر غیر اولوالعزم است، و از زمان و مکان تولد وی اطلاعی نداریم و آنچه از تقالید یهود درباره مولد و منشاء و موت آن جناب مستفاد می شود معتنی به نیستند. بعضی از نقادین، کتاب نبوت او را در دوره سلطنت یهویاقیم در حدود 607 قبل از مسیح می دانستند هر چند ممکن است که چندین سال قبل از این تاریخ نوشته شده باشد. کتاب نبوت آن جناب که سفر سی و پنجم اسفار عتیق است محتوی سه باب است که تخمینا ششصد سال قبل از مسیح نگارش یافته و اکثر آن درباره کلدانیان است که چگونه یهودیه را فتح خواهند نمود و از آن پس مملکت بابل انهدام یافته سپس زمان نجات قوم خدا و مومنین خواهد بود.
در این نبوت وضع انشا و عبارات به طوری عالی است که مافوق ندارد، باری آن حضرت در ابتدای کتاب خود شروع نموده می گوید: «وحی که حبقوق نبی آن را دید»، بعد از آن صرف نظر از مطلب مذکور کرده مشغول التماس و استغاثه درباره آن بلایائی که بر شهر و قومش وارد خواهد آمد می گردد چنانکه می فرماید: «چرا بی انصافی را به من نشان می دهی و بر ستم نظر می نمائی و غضب و ظلم پیش رای من می باشد. منازعه پدید می آید و مخاصمت سر خود را بلند می کند.» (حبقوق 1:3) و به واسطه الهام الهی تهدیدات خوفناکی را که بعد از جنگ کلدانیان وارد خواهد آمد تصریح می فرماید که امت تلخ و تندخو یعنی کلدانیان را برمی انگیزانم در وسعت جهان. تا به جائی که میگ وید که اسب های ایشان از پلنگها چالاکتر و از گرگان شب تیزروترند و آن حضرت گناهان قوم را توصیف کرده شدت و رسوائی و اجحاف حقوق خدائی را بیان می فرماید و هم مذکور می دارد که کبریائی ایشان به عدم قناعت مقرون است و شهوت را دوست داشته، حیا را به کنار گذاشته و طمع به طوری بر ایشان غلبه کرد که ایشان را به جبرو غصب اموال واداشته به حدی در کفر خود غلو کرده اند که غفلت ورزیده اند که خدائی در آسمان است و وی را بر زمین شریعت و امری است.
باب سوم که خلاصه اقوال حبقوق است، قصیده فصیح و بلیغی است که هیچ یک از نوشته های شعرای عبرانیان چه از حیث فصاحت و چه از حیث تصورات بی مانند، بمثل اقوال آنجناب نیست. و عبارتی که در آخر کتاب می گوید یعنی «برای سالار مغنیان بر ذوات الاوتار»، قصد از نوائی است که قصیده مذکوره باید بدان طور تلاوت شود -انتهی. او یکی از دوازده پیغمبر کوچک یهود است که میان سنه 650 و 627 ق.م. می زیست، و گویند که اوست که دانیال را در حفرةالاسود دیدار کرده و به وی غذا داد.

کتاب حبقوق نبی

حبقوق نبی ای بود که بیشتر نگران اعلام قدوسیت یهوه بود تا رستن قوم اسرائیل از داوری خدا. کتاب حبقوق اندک زمانی پیش از تبعید بابل نوشته شد. حبقوق در این کتاب مردم را به ترک گناه و توبه دعوت مى کند و از مجازات آنها و حمله بابلیها خبر مى دهد. او با وجود مشکلات زیاد، هیچ گاه از خدا دست برنمى دارد و در سرودى نشان مى دهد که در هر حال اعتمادش به خداست. مقصود نبی این بود تا نشان دهد که علی رغم حضور شرارت در دنیا, خدا بر اوضاع مسلط می باشد. حبقوق نبی این کتاب را احتمالا بین سالهای ٦٠٥ و ٥٨٦ ق. م نوشته است. در کتابش سؤالی مطرح می کند مبنی بر اینکه چرا قوم یهود تا این حد پلید و گناهکار شده اند. او از آنان می خواهد که توبه کنند و از شرارت خود دست بردارند و الا خداوند دشمن شمالی آنان، بابلی ها را می فرستد تا سرزمین یهودا را با خاک یکسان کنند. در ضمن حبقوق اضافه می کند که خداوند به موقع خود بابلی ها را نیز که بدتر از یهودیان هستند نابود خواهد کرد. حبقوق همچنین یادآور می شود که در زحمات و مشکلات باید به خاطر داشت که خداوند امین و وفادار است و باید به او اعتماد داشت. حبقوق در کتابش سؤالاتی مطرح می کند و منتظر می ماند تا خداوند به آنها پاسخ گوید.
در آخرین فصل کتاب، حبقوق دعای خود را به صورت سرودی ارائه می دهد. کلمات این سرود حاکی از ایمان حبقوق است به خدایی که با قدرت خویش عالم هستی را اداره می کند و بر آن تسلط کامل دارد. با وجود مشکلات و ناکامی های زندگی، ایمان حبقوق محکم پابرجاست و او را از شادی خداوند سرشار می سازد: «هر چند درخت انجیر شکوفه ندهد و درخت انگور میوه نیاورد، هر چند محصول زیتون از بین برود و زمینها بایر بمانند، هر چند گله ها در صحرا بمیرند و آغلها از حیوانات خالی شوند، اما من شاد و خوشحال خواهم بود،. زیرا خداوند نجات دهنده من است این است پیغامی که خداوند در رؤیا به حبقوق نبی نشان داد.

شکایت حبقوق

ای خداوند، تا به کی از تو کمک بطلبم تا مرا اجابت فرمایی؟ هر چه فریاد برمی آورم بی فایده است، زیرا تو ما را از ظلم نجات نمی دهی. تا به کی باید ناظر این بی عدالتی ای که اطراف مرا گرفته است باشم؟ چرا کاری نمی کنی؟ به هر جا که نگاه می کنم خرابی و ظلم می بینم، همه جا را جنگ و دشمنی فرا گرفته است. قانون اجرا نمی شود و دادگاهها، عدالت را به جا نمی آورند. شروران، درستکاران را در تنگنا گذاشته اند و عدالت مفهوم خود را از دست داده است.

پاسخ خداوند به قوم یهود
به قومهای اطراف خود نگاه کنید و تعجب نمایید! شما از آنچه می خواهم انجام دهم حیران خواهید شد! زیرا در روزگار شما کاری می کنم که حتی وقتی خبرش را به شما دهند، باور نکنید! من بابلی های ظالم و ستمگر را به قدرت می رسانم و آنها به سراسر جهان تاخته همه جا را به تصرف خود درخواهند آورد. آنها به سنگدلی معروفند، هر چه بخواهند می کنند، و کسی را یارای مقاومت در برابر آنها نیست.
مردمانی هستند درنده خو، درنده تر از گرگهای گرسنه. اسبهایشان از پلنگ سریعترند. سواران آنها از سرزمین دوردست می تازند و همچون عقاب بر سر صید خود فرود می آیند. با خشونت به پیش می تازند و مثل ریگ بیابان اسیر می گیرند. پادشاهان و بزرگان را تمسخر می کنند و قلعه ها را به هیچ می شمارند. در پشت دیوار قلعه ها خاک انباشته می کنند و آنها را تصرف می نمایند! مثل باد یورش می برند و می گذرند. ولی گناهشان بزرگ است، زیرا قدرت خود را خدا ی خود می دانند

شکایت دوم حبقوق
ای خداوند، خدای من! ای قدوس من که از ازل هستی! تو نخواهی گذاشت که ما نابود شویم. ای خدایی که صخره ما هستی، تو به بابلی ها قدرت بخشیدی تا ما را مجازات کنند. درست است که ما گناهکاریم، ولی آنها از ما گناهکارترند. چشمان تو پاکتر از آن است که بر گناه بنگرد، و تو عادلتر از آن هستی که بی انصافی را تحمل کنی. پس چرا هنگامی که شروران مردمی را که از خودشان بی گناهترند می بلعند، خاموش می مانی؟ و چرا مردم را مانند ماهیان و جانوران دریا که مدافعی ندارند به قلاب بابلی ها می اندازی؟ آنها با تور خود مردم را به دام می اندازند و از صید آنها شادی می کنند. سپس رفته، تورهای خود را پرستش می نمایند و برای آنها قربانی می کنند، زیرا خوراک و ثروت خود را مدیون این تورها می دانند. آیا تو می گذاری آنها دایم به کشتار خود ادامه دهند و مردم را بی رحمانه نابود کنند؟ اکنون از برج دیده بانی خود بالا می روم و منتظر می مانم تا ببینم خداوند به شکایت من چه جواب می دهد.

جواب خداوند

خداوند به من فرمود خطی درشت و خوانا بر تخته سنگی بنویس تا هرکس بتواند با یک نگاه آن را بخواند. اگر چه آنچه به تو نشان می دهم در حال حاضر اتفاق نمی افتد، ولی مطمئن باش که سرانجام در وقت معین به وقوع خواهد پیوست. هر چند تا وقوع آن، مدت زیادی طول بکشد، ولی منتظر آن باش، زیرا وقوع آن حتمی و بدون تأخیر خواهد بود. این را بدان که بدکاران نابود خواهند شد زیرا به خود متکی هستند، اما درستکاران زنده خواهند ماند زیرا به خدا ایمان دارند به درستی که ثروت، خیانتکار است و این بابلی های متکبر را به دام خواهد انداخت. آنها با حرص و ولع، مانند مرگ، قومها را یکی پس از دیگری به کام خود می کشند و اسیر می سازند و هرگز سیر نمی شوند. اما درستکار به وسیله امانتش زنده خواهد ماند.
زمانی خواهد آمد که همه این اسیر شدگان آنها را تمسخر کرده، خواهند گفت ثروت مردم را به زور از چنگشان درآورده اید، اینک به سزای ستمگریها و غارتگریهای خود می رسید. ای کسانی که بر دیگران ظلم کرده اید، طلبکارانتان ناگهان برخاسته، بر سرتان خواهند ریخت و شما را که درمانده شده اید غارت خواهند کرد. بسیاری از قومها را غارت کردید و حال، بقیه قومها شما را غارت خواهند کرد، زیرا خون مردم را ریختید و سرزمینها و شهرها را با مردمش نابود کردید. وای بر شما که از راههای نادرست ثروت اندوخته اید تا زندگی امن و راحتی داشته باشید. وای بر شما که قومها را نابود کرده اید، زیرا ننگ و نابودی برای خود به بار آورده اید. حتی سنگهای دیوار و تیرهای سقف خانه تان بر ضد شما فریاد برمی آورند!
وای بر شما که شهرها را با پولی که از راه آدمکشی و غارت به دست آورده اید، می سازید؛ زیرا دارایی خدا نشناسان دود شده، به هوا می رود و دسترنج آنها نابود می گردد. خداوند قادر متعال چنین مقرر کرده است. همانگونه که آبها دریا را پر می سازند، زمانی خواهد رسید که درک و شناخت عظمت خداوند، جهان را پر خواهد ساخت. وای بر شما که همسایگان خود را در زیر ضربه هایتان مانند آدمهای مست، بیحال و گیج می کنید و در آن حال از رسوایی آنها لذت می برید. به زودی شکوه و جلال خود شما به ننگ و رسوایی تبدیل خواهد شد و شما پیاله داوری خداوند را خواهید نوشید و گیج شده، به زمین خواهید افتاد. جنگلهای لبنان را از بین بردید، اکنون خود شما نابود خواهید شد! حیوانات آنجا را به وحشت انداخته کشتید، پس حال، برای تمام آدمکشی ها و ظلم و ستمی که در سرزمینها و شهرها کردید، وحشتزده کشته خواهید شد.
از پرستش بتهایی که به دست انسان ساخته شده اند چه فایده ای بردید؟ آیا آنها توانستند چیزی به شما یاد دهند؟ چقدر نادان بودید که به ساخته دست خودتان توکل کردید! وای بر آنانی که از بتهای چوبین و بی جان خود می خواهند که به پا خیزند و ایشان را نجات دهند! و از سنگهای بی زبان انتظار دارند که سخن بگویند و ایشان را راهنمایی کنند! بیرون بتها با طلا و نقره پوشانیده شده است، ولی در درونشان نفسی نیست.خداوند در خانه مقدس خویش است؛ پس تمام جهان در حضور او خاموش باشد.

دعای پیروزی حبقوق نبی در ترجمه تفسیری کتاب مقدس
در ترجمه تفسیری کتاب مقدس دعای حبقوق نبی را اینگونه بیان نموده است: ای خداوند، خبری را که به من دادی شنیدم و برای کارهایی که به زودی انجام خواهی داد با ترس و احترام تو را پرستش می کنم. دوباره مثل سالهای گذشته قدرت خود را به ما نشان ده تا نجات یابیم و در حین غضب خود، رحمت را به یاد آور. خدا را می بینم که از کوه سینا می آید. جلالش آسمانها را دربر گرفته و زمین از حمد و سپاس او پر است!
درخشش او مانند طلوع خورشید است و از دستهای او که قدرتش در آنها نهفته است، نور می تابد. او مرض را پیشاپیش خود می فرستد و به مرگ فرمان می دهد که به دنبال او بیاید. وقتی او می ایستد زمین تکان می خورد و هنگامی که نگاه می کند، قومها می لرزند. کوههای ازلی خرد می شوند و تپه های ابدی با خاک یکسان می گردند. قدرت او بی زوال است. مردمان کوشان و مدیان را می بینم که دچار ترس و اضطراب شده اند.
خداوندا، آیا تو بر رودخانه ها و دریا خشمگین بودی که بر اسبان و عرابه هایت سوار شدی؟ نه، تو برای پیروزی قومت این کار را کردی. تو کمان را به دست گرفته، تیرها را آماده کردی و صاعقه را فرستاده زمین را شکافتی. کوهها تو را دیدند و به لرزه افتادند و سیلابها جاری شدند. آبهای عمیق طغیان کردند و امواجشان بالا آمدند. از نور تیرهایت و از برق نیزه های درخشانت خورشید و ماه ایستادند. با غضب جهان را پیمودی و قومها را زیر پای خود لگدمال کردی. تو برای نجات قـوم برگزیده خود برخاستی و رهبر شروران را نابود کردی، پیروانش را از بین بردی. آنها مثل گردباد بیرون آمده، خیال کردند اسرائیل به آسانی به چنگشان می افتد، ولی تو با سلاحهای خودشان آنها را نابود کردی. با اسبان خود از دریا عبور کردی و آبهای نیرومند را زیر پا نهادی. وقتی اینها را می شنوم، می ترسم و لبهایم می لرزند. بدنم بی حس و زانوانم سست می گردند. انتظار روزی را می کشم که خدا قومی را که بر ما هجوم می آورد مجازات کند.هر چند درخت انجیر شکوفه ندهد و درخت انگور میوه نیاورد، هر چند محصول زیتون از بین برود و زمینها بایر بمانند، هر چند گله ها در صحرا بمیرند و آغلها از حیوانات خالی شوند، اما من شاد و خوشحال خواهم بود، زیرا خداوند نجات دهنده من است. او به من قوت می دهد تا مانند آهو بدوم و از صخره های بلند، بالا بروم.

 

منـابـع

خلاصه ای از کتاب های عهدعتیق

حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ

عبدالرحیم سلیمانى اردستانى- مقاله درآمدى بر شناخت کتاب مقدس- مجله هفت آسمان- شماره 2

کلیــد واژه هــا

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها