فرقه های نخستین در زیدیه

فارسی 5381 نمایش |

مقدمه
زید بن على (ع) بین سال هاى 75 تا 80 ق. در مدینه به دنیا آمد و نزد پدر و برادرش امام باقر (ع) در مدینه علم آموخت و در ادامه به عراق سفر نمود و با علماى آنجا به مذاکره علمى پرداخت. زید چهار فرزند ذکور داشت: یحیى، عیسى، حسین ذوالدمعه و محمد. حدود ده رساله و چند کتاب به زید بن على (ع) منسوب است که مهمترین آنها مجموعه فقهى و حدیثى (یا مسند زید بن على)، است. کتاب دیگر منسوب به وى غریب القرآن است. زیدیه اعتقادات خود را برگرفته از افکار زید مى دانند و مهمترین افکارى را که به زید نسبت مى دهند، عبارتند از: وجوب خروج امام و جواز امامت مفضول با وجود افضل و بنابراین صحت خلافت شیخین. عده اى به دلیل نزدیکى افکار زیدیه و معتزله، زید را داراى افکار معتزلى دانسته اند. اما این ادعا بدون مستند است. درمسأله امربه معروف زیدیه ومعتزله با هم اختلاف دارند و درباره اصل منزلة بین المنزلتین نیز که مورد تأکید واصل بود، زید چیزى نگفته است. اکثر قریب به اتفاق علماى امامیه به زید بن على (ع) نگاه مثبت دارند و به روایات وارده در ذم وى وقعى ننهاده اند. زید نزد اندیشمندان اهل سنت و از جمله اصحاب حدیث نیز مورد احترام است.

قیام های زیدیان
بعد از شهادت زید بن على (ع)، یحیى فرزند زید به خراسان بزرگ رفت و در جوزجان با لشکر امویان پیکارنمود و در رمضان سال 126 هجرى به شهادت رسید. بعد از شهادت یحیى، نفس زکیه ادعاى مهدویت نمود. در سال 132 هجرى عباسیان با حمایت ابومسلم خراسانى حکومت را از امویان گرفتند. در سال 145 هجرى نفس زکیه در مدینه علیه منصور عباسى قیام نمود و به شهادت رسید. ابراهیم بن عبدالله برادر نفس زکیه در سال 145 هجرى در بصره قیام نمود و سپس راهى کوفه شد و در راه کوفه پس از درگیرى با لشکر عباسیان، به شهادت رسید. شهید فخ در سال 169 هجرى در مدینه قیام نمود و در ذى القعده همان سال به مکه رفت. وى در منطقه فخ با عباسیان درگیر شد و در هشتم ذى الحجه همان سال در سن 26 سالگى با یارانش به شهادت رسید. ابن طباطبا در سال 199 هجرى در زمان جنگ قدرت میان مأمون و امین عباسى در کوفه قیام نمود. وى در همان سال به طور ناگهانى درگذشت و احتمالا توسط ابوالسرایا فرمانده عباسى که با وى هم پیمان بود، مسموم شده بود.

فرق اولیه
در دوران نخستین شکل گیرى زیدیه و همزمان با قیام هاى علویان زیدى مذهب، برخى متکلمان و عقل گرایان زیدى مذهب به طرح مباحث کلامى پیرامون امامت از دیدگاه زیدیه پرداخته و نظرات خاصى را پیرامون خلفاى راشدین مطرح ساختند. از این گروه ها نظرات خاصى پیرامون توحید و مباحث مربوط به آن، همچون عدل الهى، حسن و قبح، صفات الهى و... در کتب ملل و نحل یافت نمى شود. شاید دلیل آن عدم اهمیت این مسائل نزد اندیشمندان زیدیه در قرن دوم است. زیرا زیدیه در قرن دوم بیشتر به خلافت و حکومت صالحان از اهل بیت نبى نظر داشته و کمتر به مباحث دیگر مى پرداختند. ملل و نحل نویسان در تعداد فرقه هاى نخستین زیدیه اختلاف داشته، ولى غالبا از سه گروه یاد مى کنند: جارودیه، صالحیه یا بتریه و سلیمانیه یا جریریه.
ناشى اکبر (م293) در مسائل الامامه به نکته زیبایى اشاره مى کند و مى نویسد: «زیدیه در اصل دو فرقه هستند. فرقه اى که قائلند پیامبر به امامت على و حسن و حسین نص زده و سپس نص قطع گردید و فرقه اى که قائل به نص نیست، ولى بر امت واجب مى داند که على را به خاطر فضلش بر دیگر صحابه، به امامت انتخاب کند. کسانى که قائل به نص بودند، عبارتند از: ابوالجارود، فضیل رسان، ابوخالد واسطى و منصور بن ابى الاسود». (مسائل الامامه، ص42.) بنابراین باید جارودیه را در طیف نص گرا قرار داده و بتریه و سلیمانیه را قائلین به عدم نص بدانیم. شاید به همین دلیل است که احمد محمود صبحى در فى علم الکلام، قسم الزیدیه این دو فرقه را از فرقه هایى که به اهل سنت تمایل دارند، دانسته است. (فى علم الکلام، ج3، ص80) نوبختى در فرق الشیعه از جارودیه با عنوان سرحوبیه یاد کرده است و از فرقه عجلیه پیروان هارون بن سعید عجلى، حسینیه یا حصینیه به عنوان فرقه هاى دیگر زیدیه نیز نام برده است که نمى توان آنها را فرقه اى مجزا دانست. اصل همان است که مسائل الامامه بیان کرده است.

جارودیه
جارودیه اصحاب ابوالجارود زیاد بن منذر همدانى مى باشند که در اواخر قرن اول به دنیا آمد و در محضر امام باقر (ع) علم آموخت. کتاب تفسیرى به امام باقر (ع) منسوب است که راوى آن ابوالجارود است. وى اندیشه تقیه امام باقر (ع) را نپذیرفت و به سوى زید بن على متمایل گشت و از طرفداران قیام اهل بیت گردید. گویند که امام باقر (ع) نیز او را سرحوب (شیطان کور ساکن دریا) لقب داد. ولى آیت الله خویى به شدت منکر این تسمیه است. دقیقا مشخص نیست که ابوالجارود در چه سالى از دنیا رفته است. برخى او را یکى از مقتولان قیام زید در سال 122 هـ. دانسته اند، ولى شواهدى بر خلاف آن وجود دارد و نشان مى دهد، او تا نیمه دوم قرن دوم زنده بوده است. برخى او را متوفاى 150 هـ. مى دانند. ابوالجارود مورد طعن رجال اهل سنت قرار گرفته، ولى برخى علماى شیعه همچون ابن قولویه و شیخ مفید نقل روایات او را جایز دانسته اند. ابن غضائرى درباره وى مى فرماید: «حدیث ابى جارود در احادیث اصحاب ما بیشتر از احادیث زیدیه از او است. اصحاب ما از نقل روایات محمدبن سنان از او کراهت دارند، ولى روایات محمدبن ابى بکر ارجنى از وى بلااشکال است». (معجم رجال الحدیث، ج7، ص321ـ 326) روایات وى در تفسیر فرات، تفسیر على بن ابراهیم قمى، کامل الزیارات ابن قولویه و اصول کافى کلینى آمده است.
ابى جارود معتقد بود که پیامبر (ص) به حضرت امیر و امام حسن و امام حسین (ع) نص زده، ولى این نص به وصف است نه به تسمیه و سپس نص قطع شده است، ولى امامت از اولاد فاطمه (س) خارج نمى شود و هر کس از اولاد فاطمه مردم را به سوى خود فراخواند، او امام مفترض الطاعة است. او ابوبکر و عمر را کافر دانسته و از آنها تبرى مى جست و مى گفت: حلال چیزى است که آل محمد آن را حلال بدانند و حرام چیزى است که آنها حرام کنند. (مسائل الامامة، ص43.) او معتقد بود که اهل بیت علوم خود را به طریق الهام به دست آورده و هر آنچه را که مردم به آنها محتاجند نزد آنان یافت مى شود. (سعدبن عبدالله اشعرى، المقالات والفرق، صص19 و 71ـ73)
به تصریح اکثر ملل و نحل نویسان قدیمى مثل ناشى اکبر (م293)، نوبختى (م300 هـ.)، سعد بن عبدالله اشعرى (م299 هـ.) و ابوالحسن اشعرى (م324) ابوخالد واسطى راوى کتب زید بن على طرفدار عقاید ابوالجارود بود و بنابر نقل یحیى بن حمزه (م614ق)، زیدیه در حقیقت جارودى اند و بعد از زید بن على در میان امامان و پیروانشان کسى که جارودى نباشد نمى شناسند. بنابراین زیدیه امروز عین همان تفکرات جارودیه با کمى اصلاحات بالاخص در باب کفر شیخین و علم امام در طول تاریخ است. اما احمد محمود صبحى درفى علم الکلام قائل است که جارودیه در عصور گذشته از بین رفته و کسى را در لاحقین منتسب به این فرقه نمى شناسیم. گویا از دل جارودیه فرق متعددى بیرون آمده است. ابوالحسن اشعرى در مقالات الاسلامیین مى نویسد: «عده اى از جارودى ها قائلند که محمدبن عبدالله بن حسن، نفس زکیه، مهدى است. او نمرده و خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، برخى دیگر از آنها معتقدند که محمد بن قاسم که در طالقان قیام کرد، زنده است و او مهدى امت است که درآینده خروج خواهد کرد و دسته سوم قائلند که یحیى بن عمر که در کوفه قیام کرد، او مهدى است و غایب، که خروج کرده و جهان را از عدل و داد پرخواهد نمود».

صالحیه یا بتریه
پیروان حسن بن صالح بن حى، کثیر النواء و هارون بن سعید عجلى هستند که قائل بودند حضرت امیر (ع) افضل صحابه است و اولى به امامت، اما بیعت ابوبکر و عمر نیز خطا نبود. زیرا خود حضرت امیر (ع) به بیعت آنها رضایت داد و چون او رضایت به این خلافت داده، لذا ما هم راضى هستیم و تولى آنها را مى پذیریم. ناشى اکبر قائل است که چون این افراد به طعن عثمان در شش سال آخر خلافتش پرداختند و از عثمان تبرى جستند به بتریه معروف گشتند. (مسائل الامامه، ص44.) اما احمد بن یحیى بن مرتضى، از امامان زیدیه مى گوید: «چون این افراد جهر به بسم الله را ترک گفتند بتریه نامیده شدند». (مقدمه البحر الزخار لمذاهب علماء الامصار، ص40.) در نگاه صالحیه هر یک از اولاد امام حسن یا امام حسین که قیام به سیف کند، امام است و علم امام مثل بقیه افراد است و علوم در نزد اهل بیت نیست و آنان در این زمینه مثل بقیه باید تلاش کنند و کسب علم نمایند. (مسائل الامامه، ص44.) حسن بن صالح نزد اندیشمندان اهل سنت مدح شده و روایاتى از او در کتب خود نقل کرده اند. (خویى، معجم رجال الحدیث، ج4، صص361ـ363. شماره 2873.) شیخ طوسى درباره وى مى گوید: «حسن بن صالح اصلى دارد که ما از طریق ابن محبوب از آن نقل مى کنیم». (خویى، معجم رجال الحدیث، ج4، صص361ـ363. شماره 2873.)
گویا معتزله بغداد اندیشه این طیف را پسندیده و به این تفکر نزدیک شدند و اگرچه على را افضل صحابه دانستند، ولى خلافت شیخین را نیز صحیح دانستند و به قول ابن ابى الحدید در اول شرح نهج البلاغه: «الحمدلله الذى... و قدم المفضول على الافضل لمصلحة اقتضاها التکلیف».
کشى در رجال خود در بیان فرقه بتریه مى نویسد: «بتریه اصحاب کثیر النواء، حسن بن صالح، سالم بن أبى حفصه و حکم بن عتیبه و سلمة بن کهیل و ابوالمقدام ثابت حداد مى باشند که به ولایت على (ع) مردم را فرا خوانده، ولى آن را با ولایت ابى بکر و عمر جمع کرده و خلافت آنها را تأیید مى کنند. این افراد از عثمان و طلحه و زبیر و عایشه تبرى جسته و با رویکرد امر به معروف و نهى از منکر قائلند که هر فردى از نسل على (ع) خروج کند، او امام است...». (شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال، ص232ـ233، شماره 422.)
وى همچنین درباره لقب این افراد به بتریه مى نویسد: «این افراد نزد امام باقر گفتند: ما تولى ابوبکر و عمر را پذیرفته و از دشمنان آنان تبرى مى جوییم. در این هنگام زید بن على به آنها گفت: آیا شما از فاطمه نیز تبرى مى جوئید؟ امر ما را قطع کردید، خداوند شما را نابود کند (بترتم أمرنا، بترکم الله). از این زمان این افراد به بتریه نامیده شدند». (همان، ص236)

سلیمانیه یا جریریه
پیروان سلیمان بن جریر رقى که قائل بودند على (ع) افضل صحابه بوده و اولى به خلافت است و چون پیامبر آن چنان واضح و روشن که به قبله و نماز تصریح کرد، به خلافت حضرت امیر (ع) تصریح ننمود، هرچند دوست داشت که على، خلیفه او باشد. بنابراین خطاى صحابه، خطاى اجتهادى بوده و گناهکار نمى باشند. این طایفه از عثمان تبرى جسته و محاربان على را کافر مى دانستند. این گروه به استناد حدیث ثقلین امامت را فقط حق اولاد فاطمه دانسته و از امامت آنها طرفدارى مى کردند. (ناشى اکبر، مسائل الامامه، صص44ـ 45.) ابوالحسن اشعرى و شهرستانى از دیدگاه سلیمان بن جریر تحلیل دیگرى دارند و قائلند که وى قائل بود که امامت به شورى است و امامت مفضول با وجود افضل جایز است و امامت به عقد دو نفر از بزرگان مسلمین صورت مى گیرد. وى منکر تقیه و بداء بود و عده اى از معتزله بغداد مثل جعفربن مبشر و جعفر بن حرب دیدگاه وى را پذیرفته و مى گفتند: امامت از مصالح دین است بنابراین لازم نیست امام افضل أمت باشد. (ملل و نحل، ج1، صص141ـ142؛ مقالات الاسلامیین، ص68.) درباره سلیمان بن جریر رقى هیچ توثیق و قدحى در کتب رجالى شیعه و سنى نیامده است. با بررسى سیر أعلام النبلاء، تهذیب التهذیب، تهذیب الکمال، کمال التهذیب از رجالیون اهل سنت و قاموس الرجال و معجم رجال حدیث از بزرگان شیعه نامى از وى نیافتیم، ولى با توجه به اعتقادات وى نسبت به شورى، انکار تقیه و بداء مورد تأیید شیعه نخواهد بود. در رجال کشى آمده است که بین سلیمان بن جریر و هشام بن حکم در سال 179 هجرى در حضور یحیى برمکى وزیر هارون الرشید، مناظره اى در باب امامت درگرفت که باعث حبس امام موسى کاظم (ع) و فرار و اختفاء هشام بن حکم گردید. (طوسى، اختیار معرفة الرجال، ص 256ـ263، شماره 477.)

خلاصه مطالب
1. فرق اولیه زیدیه عبارتند از: جارودیه، صالحیه (بتریه) و سلیمانیه (جریریه). جارودیه در مورد سه امام اول شیعه قائل به نص اند و صالحیه و بتریه اعتقادى به نص ندارند.
2. جارودیه پیروان ابوالجارود زیاد بن منذر همدانى اند. وى معتقد بود که پیامبر (ص) در مورد سه امام اول نص به وصف نموده و پس از آن هر کس از اولاد فاطمه (س) که مردم را به سوى خود فرا خواند، امام است. او ابوبکر و عمر را کافر مى دانست و معتقد بود که اهل بیت علوم خود را از طریق الهام به دست مى آورند.
3. صالحیه پیروان حسن بن صالح هستند که قائل بودند حضرت امیر (ع) افضل صحابه است و اولى به امامت، اما بیعت ابوبکر و عمر نیز خطا نبود، زیرا خود حضرت امیر (ع) به بیعت آنها رضایت داد.
4. سلیمانیه یا جریریه پیروان سلیمان بن جریر هستند که معتقدند على (ع) افضل صحابه و اولى به خلافت بود و پیامبر (ص) دوست داشت که وى خلیفه باشد، اما چون به صورت آشکار به خلافت وى تصریح ننمود، خطاى صحابه اجتهادى بود و گنهکار نمى باشند. سلیمانیه از عثمان تبرى جسته و محاربان امام على (ع) را کافر مى دانند و پس از ایشان امامت را فقط حق اولاد فاطمه (س) مى دانند.

منـابـع

مهدى فرمانیان و سیدعلى موسوى نژاد- درسنامه زیدیه تاریخ و عقاید- نشر ادیان

www. adyan. org

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد