ابوالحسن اشعری

فارسی 13502 نمایش |

زندگی نامه

بیشتر مولفان نسب اشعری را به صورت مزبور ثبت کرده، بدین ترتیب وی را از نسل صحابی ابوموسی اشعری، متوفی 42 یا 52 هجری  شناسانده اند، و کوشیده اند به واسطه این انتساب برای وی فضیلت و شرافتی قائل شوند. اما مخالفانش آن را رد کرده و گفته اند که او از این نسبت سودی نمی برد، زیرا از انبیا و صلحا هم فرزندانی کافر و منافق متولد شده اند (ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 371). ابن عساکر، که از حامیان اوست از پیامبر اکرم (ص) روایات عدیده ای در فضیلت و شرافت اهل یمن، خاصه قبیله اشعری، و بالاخص ابوموسی اشعری نقل می کند تا فضیلت و شرافت ابوالحسن اشعری را به ثبوت برساند. از جمله، از ابن عباس نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود: «الله اکبر قدجاء نصرالله و الفتح و جاء اهل الیمن»، قیل یا رسول الله و ما اهل الیمن، قال: «قوم رقیقه قلوبهم لینه طاعتهم و الایمان یمان والفقه یمان والحکمه یمانیه». و از عیاض اشعری نقل می کند، هنگامی که آیه «فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»؛ «به زودى خدا گروهى ديگر را مى‏ آورد كه آنان را دوست مى‏ دارد و آنان نيز او را دوست دارند»، (مائده/54)، نازل شد پیامبر فرمود: «هم قوم هذا» و با دست خود بر پشت ابوموسی اشعری زد. (تبیین کذب المفتری، ص 48 و 49). سبکی، تاج الدین عبدالوهاب بن عبدالکافی نیز این روایت را نقل و از آن استنباط می کند که این عمل پیامبر اشارتی و بشارتی بوده است بر ظهور ابوالحسن اشعری از پشت ابوموسی در بطن نهم (طبقات الشافعیه الکبری، ج 3، ص 363). گفتنی است که با اینکه موافقان اشعری در نسبت وی به ابوموسی اشعری کمترین تردیدی به خود راه نداده اند، و حتی یافعی، عبدالله بن اسعد بن علی ادعای اتفاق کرده، برخی مخالفان در نسبت وی شک و تردید کرده اند. مثلا ابوعلی اهوازی، حسن بن علی بن ابراهیم بن یزداد اهوازی که از مخالفان سرسخت اشعری است او را صحیح النسب نمی داند و از برخی از شیوخ بصره نقل می کند که ابوبشر، جد ابوالحسن، یهودی بوده و به دست بعضی از اشعریان اسلام آورده است، (ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 375). مولف تبصره العوام هم با نوعی احتیاط می نویسد، ابوالحسن اشعری نصرانی بود. می خواست تا دین رسول و اعتقاد بر خلق تباه کند، به میان مسلمانان آمد و گفت مسلمان شدم و بدعت های چند بنهاد. زیادت از آنکه نصاری گویند او را خواهری بود از رهبانیه نصاری، وقتی بشد تا او را ببیند خواهر او را به خود راه نداد، اشعری حیله چند انگیخت و تملق ها نمود، تا او را راه داد، چون بدو رسید خواهر او را لعنت کرد و گفت دین آبا اجداد خود رها کردی و به دین محمد (ص) رفتی، گفت من دین آبا ترک نکردم و غرض من افساد دین محمد بود و بدعت های چند از بهر ایشان نهادم که تا روز قیامت از آن خلاص نیابند. و اشعری همان نصرانی است که در اول بود خواهرش از این سخن خوشدل شد و او را دعا کرد و این حکایت از بعضی مشبهه مغرب شنیدم، والعهده علیهم. (حسنی رازی، سید مرتضی منسوب، تبصره العوام فی مقالات الانام، چاپ دوم، ص 97).

ولادت

به روایت خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، در سال 260 و به روایت مقریزی در سال 266 یا 270، در دوران خلافت احمد بن متوکل، المعتمد علی الله، پانزدهمین خلیفه عباسی، و حکومت حسن بن زید، داعی کبیر، موسس سلسله علویان طبرستان، در شهر بصره که در آن روزگاران از مراکز مهم دینی و فرهنگی کشور پهناور اسلامی به شمار می آمد به دنیا آمد، و در آن شهر بزرگ شد، علم آموخت، شهرت یافت و در نشر آراء خود و رد مخالفانش به مناظره و تالیف و تصنیف پرداخت.

مسافرت
برابر نوشته ابن عساکر او جز بصره و بغداد در جائی نبوده است (تبیین کذب المفتری، ص 411). ظاهرا پس از سال 303، که سال مرگ ابوعلی جبائی، محمد بن عبدالوهاب است، راهی بغداد شده و در این شهر اقامت گزید و مانند گذشته، به تقریر و تحریر عقایدش همت گماشته و پیروانی پیدا کرده است. بنابراین، اگر سال ولادت او را 260 و سال مرگش را 324 بدانیم اقامت وی در بصره چهل و سه سال و در بغداد بیست و یک سال طول کشیده است.

تربیت
پدرش اسماعیل از معاریف عصر و از علمای اهل سنت و جماعت و از اصحاب الحدیث بود. چون مرگش فرا رسید فرزند را به زکریای ساجی، زکریا بن یحیی بن محمد بن عدی ضبی بصری ساجی شافعی، محدث بصره که از ائمه فقه و حدیث عصر به شمار می آمده وصیت کرد و او تحت نظر این محدث بزرگ و فقیه نامی تریبت یافت (تبیین کذب المفتری، ص 35).

زهد
خطیب بغدادی، احمد بن علی بن ثابت روایت می کند، ابوالحسن اشعری از غله مزرعه ای که جدش بلال بن ابی برده وقف اولادش کرده بود اعاشه می کرد و هزینه زندگی سالیانه اش هفده درهم بود (تاریخ بغداد، ص 347). ابن عساکر و دیگر حامیان وی نیز برای نشان دادن زهد و پارسایی و بی اعتنایی وی به مال و منال دنیا، این روایت را به کرات نقل کرده اند. دکتر عبدالرحمن بدوی پس از نقل روایت مزبور از خطیب و ابن عساکر و بعد از مقایسه و محاسبه درهم با دینار در اعصار مختلف می نویسد، درهم در عصر اشعری 95/ 2 گرم نقره بود و از آن نتیجه می گیرد که هزینه زندگی سالیانه اشعری 15/50 گرم نقره بوده است (مذاهب الاسلامیین، بیروت، 1971، ج 1، ص 503) که به راستی بسیار اندک است و حکایت از زهد شدید و بی میلی و بی اعتنایی وی به حطام دنیوی می کند. با وجود این، مخالفانش او را اهل دنیا شناسانده اند؛ مثلا جشمی بیهقی، محسن بن محمد کرامه، متوفی 494، معتزلی نوشته است، «و ذکر القاضی عبدالجبار عن ابی هاشم جبائی ان اکثر کلامه اشعری یدل علی الله لایعتقد و انه کان صاحب دنیا» طبق روایاتی که مخالفینش نقل کرده اند، او مذهب اعتزال را صرفا برای رسیدن به مال و منال و جاه و مقام دنیوی ترک کرده است.

عبادت
ابن عساکر از ابو عمران موسی بن احمد بن علی فقیه خادم اشعری نقل می کند که پدرم می گفت سال ها در بصره امام ابوالحسن اشعری را خدمت کردم و در بغداد نیز با وی معاشر بودم تا از دنیا رفت. «قلم اجد اورع منه ولا اغض طرفا و لم ارشیخا اکثر حیاء منه ف امور الدنیا و لا انشط منه فی امور الاخره». باز از ابو الحسن سروی نقل می کند که اشعری بیست سال نماز صبح را با وضوی عتمه، ثلث اول شب، می گذاشت و از اجتهاد یعنی سخت کوشی اش در عبادت چیزی به کسی نمی گفت (تبیین کذب المفتری، ص 141).

خوش طبعی و میانه روی

مردی خوش طبع و مزاح شناخته شده است. ابن خلکان نوشته است: «و کا فیه دعابه و مزاح کثیر» (وفیات الاعیان و ابناء ابناء الزمان، ج 3، ص 285). شاید بتوان گفت در مقایسه با هم فکرانش از فضیلت اعتزال نیز برخوردار بوده است. شاهد ما کتاب مقالات اوست که عقاید و آراء مخالفان را بدون اظهارنظر و تاحدی با رعایت شرط امانت گزارش داده است. به علاوه، همه اهل قبله را مسلمان شناخته و با انیکه احیانا مخالفان عقیدتی خود را مبتدع و مضل می خواند ولی احدی را تکفیر نکرده است. ابن عساکر از ابوعلی زاهر بن احمد سرخسی نقل می کند، هنگامی که مرگ ابوالحسن اشعری در خانه من در بغداد فرا رسید مرا پیش خود خواند و گفت، بر من گواه باش من احدی از اهل این قبله را تکفیر نمی کنم. زیرا همه به معبود واحدی اشاره می کنند و اختلاف تنها در عبارات است، (تبیین کذب المفتری، ص 149).

تحصیل
از دوران دانش آموزی، نام مربیان، معلمان و استادان وی اطلاع وسیعی و دقیقی به دست نیامد. به احتمال قوی، نخستین مربی و معلم او همان زکریای ساجی است، که گفته شد به حسب وصیت پدر تحت نظر وی تربیت یافت و از وی فقه و حدیث آموخت. بنابر برخی از روایات، جز ساجی مزبور، از ابو خلیفه جمحی، فضل بن حباب بن محمد بصری، قاضی بصره، سهل بن نوح، محمد بن یعقوب مقری یا مقبری و عبدالرحمن بن خلف ضبی بصری نیز حدیث شنیده است. به نظر می آید از این بزرگان اجازه روایت داشته است که در کتاب التفسیر خود از آنان روایاتی نقل کرده است، (سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، 355). کلام اعتزال را، که در آن زمان کلام متداول و رسمی جامعه اسلامی و دارالحکومه ها بود، در شهر بصره از متکلمین معتزلی فرا گرفت. البته بیش از همه نزد ناپدریش ابوعلی جبائی، که از مشایخ معتزله بصره به شمار می آمد، تلمذ کرد، از وی کلام آموخت و به روایتی فقه، ظاهرا فقه حنفی، را نیز از وی فرا گرفت. تلمذ اشعری نزد جبائی به درازا کشید (محی الدین، عبدالقادر، الجواهر المضیه، حیدرآباد، 1332، ج 1، ص 247). بنابر روایتی که ابن عساکر از ابومحمد حسن بن محمد عسکری نقل می کند اشعری چهل سال شاگرد و ملازم جبائی بوده است، که البته مبالغه آمیز و دور از حقیقت است. زیرا، چنانکه گذشت، به احتمال قوی اشعری در سال 260 به دنیا آمده و جبائی در سال 303 مرده است. بنابر این، فاصله تولد اشعری و مرگ جبائی چهل و سه سال است. لذا بعید می نماید اشعری چهل سال شاگرد و ملازم جبائی بوده باشد. ابن عساکر روایت دیگری نقل می کند به این مضمون که اشعری پیامبر (ص) را در خواب دید و آن حضرت امر فرمود تا مذهب اعتزال را ترک کند، او عرض کرد: «کیف ادع مذهبا تصورت مسائله و عرفت ادلته منذ ثلاثین سنه لرویا» یعنی، چگونه به خاطر رویائی مذهبی را ترک کنم که مدت سی سال مسائل آن را تصور کرده و ادله اش را شناخته ام. این روایت با تاریخ تولد اشعری و مرگ جبائی سازگار و درست به نظر می آید. مقریزی، احمد بن علی، به رسم احتیاط، بدون تعیین مدت نوشته است: «و کان ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری قد اخذ عن ابی علی محمد بن عبدالوهاب جبائی و لازمه عده اعوام». عده ای او را در فقه، ظاهرا فقه شافعی، شاگرد ابواسحق مروزی، ابراهیم بن محمد، متوفی 340، فقیه شافعی شناخته اند، از جمله ابن فورک، محمدبن حسن اصفهانی، متوفی 406 در طبقات المتکلمین، ابن الاثیر، عزالدین الجزری، در کتاب اللباب فی تهذیب الانساب، اسنوی، جمال الدین عبدالرحیم، متوفی 772 در طبقات الشافعیه و سبکی در الطبقات الشافعیه الکبری. خطیب نیز در تاریخ بغداد نوشته است،  اشعری روزهای جمعه در شهر بغداد در جامع منصور در حلقه درس ابواسحق مروزی فقیه می نشست. اما شایسته ذکر است که اشعری مسن تر از مروزی است. بنابراین، تلمذ اشعری نزد وی مستبعد می نماید و لذا برخی از اعلام مذکور متوجه این استبعاد شده و سخن خود را تصحیح کرده اند. مثلا سبکی و اسنوی نوشته اند، شیخ ابوالحسن از ابواسحق مروزی فقه فرا می گرفت و ابواسحق از وی کلام می آموخت و لذا شیخ ابوالحسن در حلقه وی می نشست. برخی قفال، محمد بن علی بن اسماعیل شافعی، متوفی 336 یا 335 را هم از استادان فقه شافعی وی قلمداد کرده اند. سبکی از شیخ ابومحمد جوینی پدر امام الحرمین متوفی 434 نقل می کند که، قفال از اشعری علم کلام را اخذ می کرد و اشعری نزد وی فقه می خواند. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، متوفی 774، ابن سریج، ابوالعباس احمد بن عمر بن سریج، متوفی 306، فقیه شافعی و استاد مروزی مزبور را نیز استاد فقه اشعری می شناسد و می نویسد: «و تفقه بابن سریج»، (البدایه و النهایه، مصر، ج 11، ص 187). گفتنی است به روایت سبکی، جنید، ابوالقاسم الخراز یا الزجاج، متوفی 397 یا 298، هم استاد اشعری بوده و از وی تصوف آموخته است.

مرگ

تاریخ مرگ اشعری مورد اختلاف است. برخی سال مرگ وی را 320 و اندی 330، اما اکثر 324 نوشته اند. او در بغداد در خانه زاهر بن احمد سرخسی از دنیا رفت. به روایت ابن خلکان بین کرخ و دروازه بصره و بنا به روایت خطیب در مشرعه الروایا دفن شد. به روایتی هم که معتنی به نیت در احسا مرده است. در حالی که بیشتر مورخان از نحوه مرگ وی سخن نگفته اند، قاضی عبدالجبار معتزلی، که از مخالفان اوست، نوشته است، ابوالقاسم بن سهلویه معتزلی که از طبقه دهم معتزله به شمار آمده است با اشعری در مسئله ای به مناظره پرداخت و او را قطع کرد، در نتیجه اشعری تب کرد و مرد و لذا ابن سهلویه به قاتل الاشعری ملقب شد (شرح الاصول الخمسه، ص 174)، والله اعلم.

مذهب فقهی اشعری

از آنجا که اشعری از رجال برجسته و سرشناس جهان اسلام است اغلب فق های مذاهب مختلف کوشیده اند او را از زمره خود به شمار آورند و در طبقات خود جا دهند. عبدالقادر قرشی حنفی، ابومحمد محیی الدین عبدالقادر بن ابی الوفاء، مولف کتاب الجواهر المیئه فی طبقات الحنفیه، از مسعود بن شیبه نقل می کند و می پذیرد که اشعری پیش از ترک اعتزال حنفی المذهب و معتزلی الکلام بوده و فقه حنفی را از استادش ابوعلی جبائی آموخته است. مقریزی نیز که خود نخست حنفی بوده، بعد شافعی شده، و حتی به ظاهریان تمایلی یافته، روایت مذکور را نقل کرده و ظاهرا پذیرفته است. برخی از مالکیان نیز او را مالکی شناخته اند. ابن عساکر از رافع الحمال، فقیه مالکی، نقل می کند که از شیوخ خود شنیده اشعری مالکی بوده است. بزرگان مذهب شافعی هم او را از ائمه و اعلام شافعیه به شمار آورده و زیب و زینت طبقات خود قرار داده اند. اسنوی نام اشعری را در طبقات الشافعیه خود وارد کرده است. سبکی با تجلیل و تعظیم بسیار نام او را در الطبقات الشافعیه الکبری آورده، تا توانسته در مناقب و فضائلش سخن گفته، مالکی بودنش را جدا نفی کرده و نوشته است، برخی چنین پنداشته اند که شیخ مالکی بوده است، و این صحیح نیست، او شافعی بوده، نزد ابواسحق مروزی فقه آموخته است. استاد ابوبکر بن فورک در طبقات المتکلمین و استاد ابواسحق اسفراینی، بنابر نقل ابومحمد جوینی در شرح الرساله، به این مطلب تصریح کرده اند. مالکی قاضی ابوبکر باقلانی است، که شیخ الاشاعره نام گرفته است. یافعی هم در مراه الجنان خود اشعری را شافعی شناخته و برای تایید قول خود نوشته است، شیخ ابوالحسن شافعی بود و در آغاز کارش در حلقه فقه امام ابواسحق مروزی شافعی می نشست. خلاصه، بسیاری او را شافعی شناخته اند، ولی حنفی بودن وی نیز بی وجه نیست. زیرا به طوری که در گذشته از عبدالقادر قرشی و مقریزی نقل شد، او پیش از ترک کلام اعتزال حنفی بوده و پس از رجوع از اعتزال جائی نقل نشده و به ثبوت نرسیده است که از مذهب حنفی به مذهب دیگری برگشته باشد. شاید هم در فقه مذهب خاصی نداشته و اصلا اختلاف در فروع را به چیزی نمی گرفته، بلکه در فقه به مذاهب مختلف اهل سنت می نگریسته، مذهب را بر مذهب دیگر ترجیح نمی داده و با هیچ یک از مذاهب فقهی مخالفت نمی کرده، بلکه با هر یک به گونه ای برخورد می کرده که او را از خود می پنداشتند و به مذهب خود نسبت می دادند. به روایتی هم، او از مصوبه و قائلان به تصویب مجتهدین در فروع بوده است (ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 115). لذا، چنانکه در ادامه مشاهده خواهد شد، در میان پیروان ذهب مختلف فقهی اهل سنت اعتبار پیدا کرد و عده کثیری از آنها در اصول به وی گرویده و، به اصطلاح، اشعری شدند.

پیروان اشعری در میان مذاهب فقهی

چنانکه اشاره شد کلام اشعری در میان ارباب مذاهب کلامی اهل سنت، از قبیل ماتریدی و کرامی و معتزلی، بیشتر است. ابن عساکر می نویسد، فقهای حنفی و مالکی و شافعی، جز عده کمی، موافق اشعری و منتسب به او هستند. سبکی از ابن عبدالسلام، شیخ الاسلام شافعیه و مولف قواعد الاحکام فی اصطلاح الانام در فقه شافعی، و ابن الحاجب، فقیه بزرگ مالکی و مولف کتاب جامع الامهات فی الفقه المالکیه، و ابوالمحامد حصیری، محمود بن احمد بن عبدالسید بن عثمان بخاری، شیخ کبیر حنفیه و مولف کتاب الوجیز در فقه حنفی، نقل می کند که شافعیان، مالکیان، حنفیان و فضلای حنابله اشعری هستند. سخن ابن عساکر نقل سبکی دور از تحقیق و نوعی مسامحه به کلام ماتریدی که پیش از اشعری پیدا شده و همواره در میان اهل سنت و جماعت، به ویژه حنفیان، پیروانی داشته است، توجه نکرده اند. در خصوص پیروی فضلای حنابله نیز گفتارشان قابل تامل است. اما یافعی متوجه این واقعیت بوده، با دقت و احتیاط سخن گفته و چنین نوشته است: «فلما کثرت توالیفه و نصر مذهب اهل السنه و بسطه تعلق بها اهل السنه من المالکیه و الشافعیه و بعض الحنفیه»، یعنی وقتی که تالیفاتش فزونی یافت و مذهب اهل سنت را یاری کرد و گسترش داد اهل سنت، یعنی مالکیان و شافعیان و برخی از حنفیان، به وی پیوستند، (یافعی، مراه الجنان، ص 302). در این مقام با تحقیق شیخ زاهد کوثری حنفی، که تحقیق جدید و دقیق و قابل اعتمادی است، سخن خود را به پایان می رسانیم، از عهد باقلانی همه مالکیه، سه چهارم شافعیه، یک سوم حنفیه و عده ای از حنابله بر طریقه اشعری هستند و دو سوم حنفیه بر طریقه ماتریدیه اند و در دیار ماوراء النهر، بلاد ترک، افغان، هند و چین زندگی می کنند، (مقدمه تبیین کذب المفتری، ص 16). نظر حنابله به اشعری، ملاحظه شد که، طبق روایات فوق، عده ای از حنابله پیرو اشعری قلمداد شدند. به علاوه، ابن عساکر می نویسد، حنابله، تا پیدایش اختلاف میان آنها و اشاعره، که در زمان ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رخ داد، همواره در برابر مبتدعان با کلام اشعری تکلم می کردند. گذشته از این، اشعری در کتاب الابنه خود از احمد بن حنبل، امام حنبلیان، به بزرگی نام می برد و او را امام فاضل و رئیس کامل می خواند، و صریحا خود را قائل و متمسک به قول وی می نشاساند، (الابانه، ص 5). با وجود این، چنین به نظر می آید که فقهای حنابله به او نظر خوبی نداشته، او را از خود ندانسته و نامش را در طبقات خود نیاورده اند. حتی ذهبی، ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، در تاریخ الاسلام خود، که تاریخ عمومی اسلام است، درباره وی به اختصار سخن گفته و خواننده را به مطالعه کتاب تبیین کذب المفتری ابن عساکر هدایت کرده است، به طوری که گویی از معرفی وی کراهت داشته است. بعلاوه، در آخر ترجمه اشعری این عبارات اعتراض آمیز و نیش دار را آورده است: «اللهم توفنا علی السنه و ادخلنا الجنه، و اجعل انفسنا ممئنه، نحب فیک اولیائک، و نبغض فیک اعدائک، و نستغفر للعصاه من عبادک، و نعمل بمحکم کتابک، و نومن بتشابهه، و نصفک بما و صفت به نفسک»، (سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ص 352). گذشته از این، می دانیم عده ای از حنابله، که از سوی حامیان اشعری حشویه حنابله نام گرفته اند، به مخالفت اشعری برخاسته، مبتدع شناخته، به لعن و تکفیر و تخریب قبرش پرداخته اند (ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 413). ابن عساکر از شیخ ابوالنجم هلال بن حسن بن احمد، فقیه جامع دمشق، داستانی نقل می کند به این مضمون که در بغداد با جماعتی به زیارت قبر احمد بن حنبل رفتیم، به هنگام برگشت از قبر ابوالحسن اشعری گذشتیم، در میان ما مردی از حنابله بود، از ما جدا شد، به طرف قبر اشعری رفت و روی قبر تغوط کرد. من او را به این عمل سرزنش کردم، او گفت اگر می توانستم استخوان هایش را در می آوردم و می سوزاندم. مقصود اینکه، برخلاف احترام شدید اشعری به احمد بن حنبل، امام حنابله، خصومت و عداوت آنها به وی بسیار سخت بوده است.
در قسمت بعدی به مولفات و ذکر طبقات پیروان ابوالحسن، اشعری اشاره خواهد شد.

منـابـع

جهانگیری- مجموعه مقالات- صفحه 102-89

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد