مباحث خداشناسی در کلام ماتریدیه

فارسی 2879 نمایش |

درآمد
بحث از خدا یا خداشناسى، در هر دین و مکتبى اهمیت ویژه اى دارد، و اعتقاد به وجود خدا را مى توان در رأس عقاید هر مکتبى قرار داد. از همین روى، این مبحث در کلام و اندیشه ماتریدیان نیز اهمیت فراوان دارد. اما باید توجه داشت که اهمیت تمام مباحث مربوط به خداوند یکسان نیست. برخى مباحث خداشناسى، همچون وجود خدا و براهین اثبات آن، هرچند فى حد نفسه اهمیتى فوق العاده دارند، در میان اکثر مذاهب و فرقه هاى اسلامى وجه مشترک به شمار مى آیند و از این روى، در بحث از کلام ماتریدیه، هرچند مطرح مى شوند، وجه امتیاز نیستند. برخى دیگر از مباحث، همچون بحث صفات ذات و صفات فعل در بحث کنونى ما بیشتر اهمیت دارند؛ زیرا، ماتریدیان در این مبحث کاملا متفاوت با دیگر فرقه هاى اسلامى مى اندیشند. همچنین بحث صفات خبرى، که ماتریدیان درباره آن با برخى فرقه هاى اسلامى هم رأى مى شوند، به این دلیل که این بخش از بحث خداشناسى معرکه آراى میان گروه هاى مختلف مسلمانان بوده است، اهمیتى ویژه دارد.

خداشناسى
در بحث از خداشناسى، نخستین پرسشى که ممکن است ذهن با آن مواجه شود، این است که منظور از خداشناسى چیست. به تعبیر دیگر، هنگامى که بحث از خداشناسى مطرح مى شود، ممکن است فرد، بسته به زمینه ذهنى و فرهنگى خود، تصورات مختلفى در این باره داشته باشد و سطوح مختلفى از خداشناسى به ذهن وى خطور کند. از این روى، لازم است با مطرح ساختن برخى سطوح خداشناسى روشن سازیم که در مکتب ماتریدیه مقصود از خداشناسى چیست. به طور کلى سه سطح عمده از خداشناسى را مى توان مطرح ساخت:

شناخت ذات خدا
آیا بشر یا هر موجود دیگرى، مى تواند ذات خدا و کنه حقیقت آن را بشناسد؟ عموم متکلمان و الهى دانان مسلمان از فرقه هاى مختلف، بر این باورند که هیچ آفریده اى، چه انسان و چه غیر او، نمى تواند ذات خداوند را بشناسد. استدلالى که بر این مدعا اقامه کرده اند این است که علم و شناخت مستلزم نوعى احاطه علمى فاعل شناسا برمتعلق شناسایى است؛ اما از آنجا که خداوند وجود مطلق و نامتناهى است و دیگر موجودات همگى محدود و متناهى اند، چنین شناختى امکان پذیر نیست. در این میان، ماتریدیان هرچند به صورت مستقل به این موضوع نپرداخته اند، از لابه لاى کلمات و نیز از شیوه بحث هایشان به خوبى پیداست که در این باره با دیگر متکلمان مسلمان همرأى و بر این باورند که شناخت ذات الهى و کنه حقیقت آن ناممکن است.

شناخت موجود بودن خدا
مرتبه دیگر خداشناسى، عبارت است از اینکه بدانیم خدا وجود دارد. سخن الهى دانان و متدینان، به ویژه متکلمان مسلمان این است که این نوع شناخت، نه تنها امکان دارد، که پایه و اساس دیگر سطوح خداشناسى است. ماتریدیان در این باب هم صدا با دیگر فرقه هاى اسلامى، خداشناسى به این معنا را امرى واجب و ضرور دانسته و براى وجود خدا براهین پرشمارى اقامه کرده اند.

شناخت اوصاف و افعال الاهى
مرتبه دیگر خداشناسى، شناخت اوصاف و افعال خداوند است. پس از اینکه انسان در مرتبه پیشین به اصل وجود خدا اذعان کرد و گزاره «خدا وجود دارد» را پذیرفت، در صدد شناسایى تفصیلى افعال و اوصاف خداوند بر مى آید. ماتریدیان در این باب، درصدد اثبات و شناخت اوصاف و افعال خداوند برآمده و همچون بسیارى فرقه هاى اسلامى، این سطح از خداشناسى را نیز پذیرفته اند. متفکران اسلامى بر سر اینکه معرفت و شناخت خدا واجب عقلى است یا شرعى، اختلاف نظر دارند. مکتب هاى عقل گرایى همچون معتزله و امامیه (عدلیه)، بر این باورند که معرفت خداوند واجب عقلى است و پیش از اینکه شریعتى در کار باشد، عقل انسان را وا مى دارد تا در احوال خود و جهان اطرافش تأمل کند و به وجود خالق هستى پى ببرد. اما گروه هایى همچون اهل حدیث و اشاعره بر آن اند که لزوم معرفت خداوند تنها از راه شرع فهم مى شود، و بدون شریعت، چیزى بر آدمى واجب نیست. در این میان، ماتریدى که از نظر روش به عدلیه بسیار نزدیک است، به پیروى از ابوحنیفه، لزوم معرفت خدا را واجب عقلى مى داند و معتقد است حتى اگر خداوند پیامبرى نمى فرستاد و دینى به دست مردم نمى رسید، باز هم شناخت خدا از راه عقل بر انسان ها واجب بود.
با این حال، هرچند اکثریت ماتریدیان در این قول از ابومنصور ماتریدی پیروى کرده اند، شمارى از آنان نیز وجوب و لزوم معرفت خدا را شرعى مى دانند. اندیشه ماتریدى تا حدود یک قرن فقط در حوزه سمرقند رایج بود و به دیگر مراکز ماوراءالنهر و حتى در میان حنفیان بخارا راه نیافت و حنفیان بخارا اکثرا از اهل حدیث پیروى مى کردند. ابوالیسر بزدوى، هرچند بر مکتب و مذهب ماتریدى است، براى تقریب دیدگاه هاى حنفیان بخارا با اندیشه هاى ماتریدیان گاهى جانب عالمان بخارا را مى گیرد. وى در این مسئله نیز با بخاراییان همرأى، و معتقد است که لزوم معرفت و ایمان به خداوند شرعى است. بزدوى مى پرسد که آیا شأن عقل الزام و ایجاب است یا خیر. وى معتقد است شأن عقل ایجاب نیست، و از این روى، عقل چیزى را بر انسان واجب نمى سازد. بنابراین انجام هر کارى یا امتناع از هر چیزى تنها با خطابات الهى و از طریق انبیا بر انسان واجب مى شود و مادام که خداوند پیامبرى نفرستد و پیام او به دست افراد نرسد، چیزى بر آنان واجب نیست.
اما ابومنصور و دیگر ماتریدیان که شناخت خداوند و ایمان به او را واجب عقلى مى دانند، معتقدند این نه عقل است که شناخت خدا را واجب مى سازد، بلکه خداوند شناخت خود را از طریق و به سبب عقل واجب مى سازد. بنابراین هرچند شأن عقل الزام و ایجاب نیست و الزام و ایجاب بر دست خداوند است، عقل وسیله و سبب این الزام است. افزون بر این، اثبات واجب هاى شرعى چند مرتبه متأخر از شناخت خداست و نمى توان گفت باید خدا را از طریق شرع شناخت؛ زیرا اولا، انسان باید از طریق عقل و نظر و استدلال به شناخت خدا و توحید و عدل و حکمت و برخى صفات او دست یابد و سپس از همین طریق به امکان و جواز فرستادن پیامبران از سوى خداوند و امکان تکلیف بر آدمیان، و سپس به شناخت پیامبر از طریق تدبر در معجزات او پى ببرد، تا احکام شرع بر او ثابت گردد. همچنین ماتریدیان به آیه: أن أنذر قومک من قبل أن یأتیهم عذاب ألیم (نوح/ 1) استدلال مى کنند که مفاد آن نزول عذاب پیش از آمدن نذیر و بیم دهنده است. بنابراین روشن مى شود که پیش از آمدن نذیر و قبل از ورود شرع نیز شناخت خدا و ایمان به او واجب است. آنان آیاتى همچون: و ما کنا معذبین حتى نبعث رسولا (اسراء/ 15) که به ظاهر بر عدم لزوم شناخت خدا و ایمان به او یا دست کم بر عدم عذاب غیر مؤمنان پیش از ورود شریعت دلالت دارد و مخالفان نیز بدان استناد کرده اند، بر عذاب استیصال حمل مى کنند و معتقدند پیش از بعثت انبیا، خداوند بندگان را به عذاب استیصال مبتلا نخواهد ساخت.
نتیجه این بحث درباره افرادى پدیدار مى شود که پیش از دست یافتن به دعوت انبیا از دنیا بروند و خدا را نیز از طریق عقل خود نشناسند. بنابر دیدگاه ابومنصور ماتریدى و پیروان وى، که شناخت خدا را واجب عقلى مى دانند، چنین افرادى کافر از دنیا مى روند و حکم آنان خلود در جهنم است. از نظر ابومنصور ماتریدى، صبى عاقل نیز که به درجه استدلال رسیده باشد، مشمول این حکم است. اما بنابر دیدگاه آنانى که شناخت خدا را واجب شرعى مى دانند، حکم این افراد خلود در آتش نیست، بلکه آنان در حکم مجانین و اطفال اند.

اثبات وجود خدا
ماتریدیان در این زمینۀ اثبات وجود خدا اهتمام ویژه اى داشته اند. ابومنصور ماتریدى، در این باب، به تدوین کتاب التوحید پرداخته است که حاوى براهین متعددى در اثبات وجود خدا و حاکى از مبارزه و مقابله خستگى ناپذیر در برابر گروه هاى مختلف الحادى همچون دهریان، طبیعت گرایان و ماده پرستان است. از این روى، ابومنصور و به پیروى از وى، ماتریدیان، براهین متعددى را مطرح ساخته اند که از آن میان سه برهان حدوث، امکان و نظم درخور توجه اند.

برهان حدوث
در میان متکلمان مسلمان برهان حدوث اهمیت ویژه اى دارد، این امر درباره ماتریدیان نیز صادق است. عموم ماتریدیان در بحث وجود خدا به برهان حدوث تمسک جسته و حتى بسیارى از آنان به همین برهان بسنده کرده اند. به نظر مى رسد، تمام براهینى که ابومنصور و پیروان وى در این بحث اقامه کرده اند، سرانجام به برهان حدوث بازمى گردد. ابومنصور خود نیز به رغم ارائه براهین متعدد براى اثبات وجود خدا، تأکید دارد که اگر برهان حدوث نمى بود، دیگر دلیلى براى اثبات وجود خدا، وجود نمى داشت. به هر روى، برهان حدوث، آن گونه که در آثار ماتریدیان آمده است، بردو مقدمه بنیان گرفته است، یکى مقدمه جزئى وصغراى قضیه است که برگرفته از دانش حسى است: عالم با تمام اجزاى خود حادث است. مقدمه دوم نیز که کبراى قضیه به شمار مى آید، از این قرار است: هر حادثى نیازمند محدث است. درنتیجه، وجود خداوند به منزله محدث جهان اثبات مى شود.
مقدمه نخست این برهان بر جهان شناسى ماتریدیان مبتنى است. ماتریدیان در تبیین حدوث عالم، یعنى در تبیین و اثبات مقدمه نخست این برهان، کوشیده اند تا ابتدا جهان را به جواهر و اعراض تقسیم کنند، و سپس با توجه به بدیهى بودن حدوث و دگرگونى هاى گوناگون در اعراض، و با توجه به اینکه جوهر هیچ گاه خالى از عرض نیست، به حدوث جواهر برسند و حدوث مجموع عالم به مفهوم ماسوى الله را نتیجه بگیرند. مقدمه دوم را برخى از ماتریدیان بدیهى دانسته و تبیینى براى آن نیاورده اند. اما برخى دیگر، آن را این گونه تبیین کرده اند که وجود امر محدث جایز است، و امر جایزالوجود، ناگزیر جایزالعدم است. از این روى، امرى که وجود و عدمش جایز باشد، وجودش مقتضاى ذاتش نخواهد بود، بلکه مقتضاى غیر است، و به اقتضاى غیر پا به عرصه وجود نهاده است، و لازم است آن غیر نیز امرى واجب الوجود باشد نه جایزالوجود، زیرا اگر او نیز امرى جایزالوجود باشد، نیازمند غیر خواهد بود. بنابراین ناگزیر آن غیر امرى واجب الوجود است که همانا خداوند قادر و خالق است. ماتریدیان در تبیین اینکه چرا وجود امر حادث نمى تواند مقتضاى ذات آن باشد، این گونه استدلال آورده اند که اگر احداث امر حادث از جانب خودش باشد، مستلزم محال و در حقیقت مستلزم دور است؛ زیرا امر حادث پیش از اینکه به وجود آید، معدوم است و معدوم نمى تواند تأثیرى داشته باشد. در نتیجه نمى توان تصور کرد که ایجاد و احداث امر حادث به مقتضاى ذاتش باشد، و بنابراین به مقتضاى غیر خواهد بود. بدین ترتیب این استدلال متوقف بر استحاله دور و تسلسل است که هرچند اکثریت ماتریدیان صریحا به آن نپرداخته اند، از لابه لاى کلمات آنان، مى توان آن را استخراج کرد؛ هرچند برخى از آنان به تفصیل نیز درباره آن سخن گفته اند. به هر روى برخى از ماتریدیان برهان حدوث را مهم و برگرفته از آیاتى همچون أولم ینظروا فى ملکوت السماوات و الأرض (اعراف/ 185و سنریهم آیاتنا فى الافاق و فى أنفسهم حتى یتبین لهم أنه الحق (فصلت/ 53) و نیز پاره اى دیگر از آیات مى دانند.

برهان وجوب و امکان
به رغم اهمیت فراوان برهان حدوث در کلام اسلامى، با راهیابى و شیوع مباحث فلسفى در محافل اسلامى و پیشرفت علم، اشکالاتى بر این برهان وارد آمد. این اشکالات هرچند نتوانست برهان حدوث را از درجه اعتبار ساقط و از ردیف مباحث کلامى خارج سازد، ذهن متکلمان را به برهان هاى دیگر، یا دست کم تقریرهاى متفاوتى از همان برهان معطوف ساخت. در این میان ماتریدیان متقدم، همانند دیگر متکلمان متقدم، تنها به برهان حدوث بسنده کرده و به برهان دیگرى نپرداخته اند. اگر هم کسانى همچون ابومنصور ماتریدى براهین متعددى اقامه کرده اند، در حقیقت مى توان آنها را مصادیقى از برهان حدوث دانست.
اما ماتریدیان متأخر که با اشکالات فلسفى برهان حدوث مواجه شده اند، ضمن دفاع از این برهان و پافشارى بر استفاده از آن، به اقامه براهین دیگرى نیز دست زده اند که برهان وجوب و امکان از آن جمله است. این برهان تقریرهاى متفاوتى دارد. بر اساس تقریر یکى از ماتریدیان متأخر، وجود موجودات ممکن در عالم خارج، دلیل بر وجود واجب و خداوند است، زیرا اگر واجب الوجودى در کار نباشد، «موجود» در موجود ممکن منحصر مى گردد، و لازمه انحصار «وجود» در موجودات ممکن، عدم تحقق هیچ موجودى در عالم خارج است، زیرا شىء ممکن خود نمى تواند به وجود آید، چنان که نمى تواند به طور مستقل و بدون اتکا به واجب، چیز دیگرى را ایجاد کند. در نتیجه، اگر واجب الوجود نباشد، هیچ موجود بالذات یا بالغیرى تحقق نخواهد یافت.
بنابر این تقریر از برهان وجوب و امکان، موجودات ممکن، به لحاظ افراد چه متناهى باشند چه غیر متناهى، صرفا به این جهت که ممکن اند، نیازمند وجود واجب اند، و از این روى، تحقق خارجى موجودات ممکن برهان و دلیلى بر وجود واجب است. به عقیده کمال الدین بیاضى، این برهان از اثبات محال بودن دور یا تسلسل بى نیاز است.

برهان نظم
برهان نظم از جمله براهین کهن و عمده اى است که استفاده از آن در کلام اسلامى سابقه اى به قدر سابقه خود علم کلام دارد، و در آیات قرآن و روایات نبوى نیز اشاراتى به آن وجود دارد. لیکن از لحاظ فلسفى و عقلى در باب علم آور بودن آن ایرادها و اشکالات گوناگونى مطرح شده است. با وجود این، به نظر مى رسد این برهان پرکاربردترین و پرطرفدارترین و پرنفوذ ترین برهان در میان براهین مختلف خداشناسى است و تأثیر ژرف و شگرف آن بر عموم انکار ناپذیر است. به هر روى، برهان نظم نیز بر مقدمه اى که از جهان محسوسات و دانشى حسى برگرفته شده استوار است: هر گاه انسان به جهان پیرامون خود، به ویژه به عالم جانداران و به خصوص خود انسان و کارکرد اعضا و بدن او بنگرد، نظم و تدبیر شگفت آورى را در آنها مى یابد که نمى تواند خود به خود و به وسیله ماده بى شعور پدید آمده باشد، بلکه از وجودى قدرتمند، دانا و حکیم حکایت دارد که مى تواند آن را در جهان پدید آورد. بیشتر ماتریدیان، به ویژه متقدمان آنان، بر برهان حدوث تکیه و تأکید دارند و کمتر به برهان نظم یا دیگر برهان ها پرداخته اند. از این روى، در آثار ماتریدیان متقدم، همچون ابومعین نسفى، نجم الدین عمر نسفى، بزدوى، صابونى، ولامشى اشاره صریحى به برهان نظم وجود ندارد، و تنها تلویحاتى وجود دارد که مى توان آن را بر برهان نظم حمل کرد؛ لیکن ماتریدیان متأخر کمابیش به این برهان پرداخته اند. اما آنچه در آثار آنان مى توان یافت، مطالب پراکنده و نامنظم است و آنان نیز تقریرى نظام مند از این برهان ارائه نکرده و به نتیجه اى که مى توان از آن به دست آورد، به روشنى نپرداخته اند.
کسى که از همه بهتر به این برهان پرداخته و تقریرى بهتر از دیگران به دست داده است، کمال الدین بیاضى، از ماتریدیان قرن یازدهم هجرى است. بیاضى این برهان را به دو صورت تقریر مى کند. بنابر تقریر نخست، «هر یک از اجسام داراى صفتى معین و شکل و صورت مشخص است و از نهایت اتقان و احکام برخوردار است، و این امر بى شک امرى جایز است و امور جایز نیز مرجح لازم دارد، که اگر مرجح آن یک موجود واجب و حکیم باشد، مطلوب ثابت است، و اگر ممکن باشد، ناگزیر باید به امر واجبى ختم شود وگرنه دور یا تسلسل لازم خواهد آمد». بنابراین نظم و اتقان موجود در اجسام امرى ممکن و نیازمند علت است، و این علت در نهایت باید امرى واجب باشد.
تقریر دوم بیاضى از این برهان که در حقیقت این تقریر را مى توان برهان نظم نامید، اندکى روشن تر است و بیشتر به نظم موجود در عالم هستى توجه دارد. بر اساس این تقریر، «کسى که در شگفتى هاى آثار و احوال پدیدآمده در عالم طبیعت که در احکام و اتقان به درجه نهایت مى رسند، مخصوصا در صورت ها و اشکال و تخطیطات مقدارى و اوضاعى که در رحم براى حیوانات به وجود مى آید و صور نوعیه و قوا و نیروهایى که به آنها افاضه مى شود و حکمت ها و مصالحى که در آنها مراعات مى گردد... تأمل ورزد، و اندکى از تفطن و زیرکى برخوردار باشد و تقلید چشم بصیرت او را کور نکرده باشد، ضرورتا در مى یابد که این احوال و آثار شگفت انگیز جهان به نیرویى بسیط یا مرکب و بى شعور نخواهد بود».
نتیجه اى که از این تقریر به دست مى آید این است که نظم موجود در جهان نشان دهنده ناظمى هدفمند و باشعور است، اما اینکه آیا این ناظم هدفمند و با شعور واجب الوجود، و به تعبیرى همان خداى اسلام، است، از این تقریر به دست نمى آید، و این قسمت از برهان را باید به فطرت انسانى وانهاد، چنان که ملاعلى قارى چنین کرده است، یا از برهان هاى دیگرى استمداد جست.

برهان هاى دیگر
برهان هایى که ماتریدیان بر وجود خدا اقامه یا چنان که در این گونه ابواب مرسوم است، به آنها اشاره کرده اند، به این سه محدود نمى شود، و براهین دیگرى نیز وجود دارند، هرچند اکثر آنها را مى توان به برهان حدوث بازگردانید. دراین مقام، فهرستوار به پاره اى ازآنها اشاره مى شود:

الف) برهان شر
در یکى از براهینى که ابومنصور ماتریدى بر وجود خداوند اقامه کرده است، مى توان به استفاده عجیب او از شر اشاره کرد. وجود شر همواره براى متکلمان و فیلسوفان مانعى براى اثبات وجود خدا به شمار مى آمده است. اما ابومنصور ماتریدى، بدون توجه به معضل وجود شر و با مسلم دانستن حقیقت و وجود شرور و قبایح، وجود آنها را دلیلى بر وجود خدا مى داند. به تعبیر وى: «... اگر عالم خود به خود به وجود آمده بود، مى باید هر چیزى، براى خود بهترین و نیکوترین صفات و حالات را پدید مى آورد، و در این صورت، شرور و زشتى ها وجود نمى داشت، در حالى که اینها وجود دارند و وجود اینها دلیلى بر این است که جهان خود به خود به وجود نیامده، بلکه به واسطه غیر از خود پدید آمده است».

ب) برهان تغییر
یکى دیگر از براهینى که ماتریدى به آن اشاره کرده و بیاضى آن را به نقل از ابوحنیفه آورده است، برهان تغییر است. این برهان را شاید بتوان با برهان حرکت در فلسفه یکى دانست. بنابر این برهان، عالم همواره در حال دگرگونى و تغییر احوال است، و تغییر نیز نیازمند مغیرى است که خود تغییر نپذیرد و نیازمند مغیر نباشد. از این روى، تغییر و دگرگونى در عالم هستى دلیلى بر وجود مغیر صانع واجب الوجود است.

ج) برهان حى و میت
ابومنصور ماتریدى در این برهان ابتدا عالم را به دو بخش جاندار و بى جان تقسیم مى کند. در بخش جاندار جهان، هر شىء جاندار و زنده اى از آغاز کار خود جاهل، و از پدیدآوردن مانند خود و نیز اصلاح مفاسد خود عاجز است. پس روشن مى شود که این شىء جاندار، از جانب غیر پدید آمده است، و در صورتى که موجود جاندار از ناحیه غیر پدید آمده باشد و خود از ایجاد خود یا مانند خود عاجز باشد، موجود میت و بى جان به این امر سزاوارتر است. در نتیجه تمام عالم به دست غیر، یعنى خداى قادر دانا، پدید آمده است.

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- کلام ماتریدى- مجله کیهان فرهنگى- شماره 130ـ131.

محمدجواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى- جلد دوم- مقدمه و توضیحات کاظم مدیرشانه چى- آستان قدس رضوى- مشهد- 1372 ش.

محمد سعیدى مهر- آموزش کلام اسلامى- جلد 1- تهران- نشر طه- 1385

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد