فرقه های خوارج (انشعابات عجارده)

فارسی 5011 نمایش |

انشعابات داخلی عجارده

برای عجارده فرقه ها یا انشعابهای فراوانی برشمرده اند، چونانکه اشعری از پانزده فرقه یاد می کند، بغدادی از هشت فرقه نام می برد و البته ثعالبه را که یکی از این فرقه هاست مشتمل بر شش گروه می داند و درباره میمونیه نیز وعده می دهد که در باب غالیان خارج از دین از آنها بحث کند، اسفراینی از یازده فرقه سخن به میان می آورد و شهرستانی هم درباره هفت فرقه شرح می دهد و البته در بحث از ثعالبه که در دسته بندی او عنوانی مستقل دارد یادآوری می شود که این گروه از عجارده منشعب شده اند. (بنگرید به: الملل والنحل، ج 1، ص 129- 131) به هر روی، صرف نظر از تفاوت دیدگاهها در شمار انشعابهای رخ داده در عجارده و نیز تداخل یا عدم تداخل این انشعابها در همدیگر، انشعابهای مورد اشاره که از آنها به عنوان فرقه های عجارده یاد می شود در زیر یادآوری می شوند.

خازمیه

این فرقه که شهرستانی برخلاف دیگران آن را حازمیه خوانده پیروان خازم یا حازم بن علی معرفی شده اند و به روایت بغدادی و اسفراینی اکثریت عجارده سیستان را از آن خود کرده اند. این گروه، چونانکه نقل شده است، در باب افعال انسان با جبریه هم مسلک بوده و عقیده داشته اند خداوند خالق اعمال بندگان است و جز آنچه او بخواهد تحقق نمی پذیرد. آنان همچنین معتقد به «موافات» بودند و بر اساس این نظریه عقیده داشتند خداوند بندگانی را بدان اعتبار که در فرجام کارشان مومن و مسلمان خواهند بود ولی خود می گیرد و از بندگان هم بدان اعتبار که عاقبت کارشان کفر و ناسپاسی خواهد بود اعلام برائت می کند، هرچند رفتار این بندگان در بیشتر عمرشان چیزی مخالف این رفتارهای فرجامین باشد. همچنین به این گروه نسبت داده اند که از داوری قطعی درباره علی (ع) خودداری می ورزیدند و نه به برائت از آن حضرت تصریح می کردند و نه به بیزاری از دیگران.

میمونیه و شعیبیه

این نام را بر پیروان میمون بن خالد نهاده اند. میمونیه در باب افعال انسان به اختیار و تفویض عقیده داشتند و از این نظر همرأی قدریه و معتزله بودند. همین عقیده سبب شده بود عجارده از آنان بیزاری جویند، چونانکه این خود سبب شده است برخی از صاحبان کتب ملل و نحل این فرقه را در ردیف فرقه های بیرون از شمار مسلمانان قرار دهند.
شعیبیه: این نام را بر پیروان شعیب بن محمد نهاده اند. وی همراه با میمون در شعار عجارده بوده و به سبب گرویدن میمون به قدر و تفویض از او جدا شده است. او عقایدی همسان جبر گرایان داشته و معتقد بوده خداوند خالق افعال بندگان است و بندگان نیز کسب کنندة آن هستند.

حمزیه

این نام طایفه ای دیگر از عجارده است که بر پیروان حمزه بن ادرک یا حمزه بن اکرک یا حمزه بن اترک سجستانی نهاده شده است. این حمزه همان حمزه بن عبدالله خارجی مشهور به حمزه آذرک است که در دوران حکمرانی هارون عباسی (170- 193ق. / 786- 809م) در نواحی سیستان قیام کرد و خلافت بغداد را از خراج سیستان محروم بداشت. نخستین قیامهای وی در سال 179ق. / 795م. آغاز شد و از آن پس توانست نواحی مختلفی از سجستان، کرمان و خراسان را به تصرف در آورد یا هدف تعرضهای خود قرار دهد. پیکارهای پی در پی او با سپاهیان علی بن عیسی کارگزار هارون وی را وادار کرد از خلیفه کمک بخواهد تا آنکه سرانجام در سال 192ق. / 808م. خلیفه بغداد به خراسان آمد، هرچند که او نیز نتوانست حمزه را قانع کند و شورش وی را فرو نشاند. با مرگ هارون، حمزه آهنگ نواحی سند و هندوستان کرد. بعدها میان او و طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین نبردهایی درگرفت و این نبردها ضرباتی را به او وارد ساخت و سرانجام عبدالرحمن نیشابوری او را در نواحی مجاور نیشابور شکست داد.
حمزه با بیهسیه و نیز خازمیه که از فرقه های دیگر خوارج هستند پیکار کرده و ابویحیی یوسف بن بشار قاضی ولایت او بوده و برخی از شعرای خوارج چون طلحه بن فهد و ابوجلندی در شمار یاران او بوده اند. حمزه که زمانی بر اندیشه خازمیه بود و به سان آنان به جبر عقیده داشت بعدها این عقیده را وانهاد و به نظریه قدریه گرایید. به او نسبت داده اند که به مشرک بودن مخالفان خوارج در جامعه مسلمانان معتقد بوده و البته غنایم آنان را حلال نمی دانسته و از همین روی آنها را نابود می کرده است. وی همچنین نسبت به «قعده» خوارج موضعی ملایمتر داشته و از آنان برائت نمی جسته است.

خلیفه و صلتیه و اطرافیه

پیروان مردی به نام خلف خارجی را خلیفه گویند. او نخست از یاران حمزه آذرک بود، اما بعدها با عقیده وی در باب افعال انسان و قدر مخالفت ورزید و به اندیشه اهل سنت یعنی نسبت دادن خیر و شر به خداوند گرایید. خلیفه در یکی از اندیشه های ازارقه یعنی دوزخی بودن اطفال مخالفان با آن فرقه همرأی بوده اند. خوارج مکران و کرمان طرفدار او بوده اند.
صلتیه: این نام را بر پیروان عثمان بن ابی صلت، صبت بن ابی صلت یا صلت بن عثمان نهاده اند. آنچه او را از دیگر طوایف عجارده جدا می کند این است که گفته: چون کسی اسلام آورد او را به ولایت گیریم، اما از اطفال وی برائت جوییم تا به سن تکلیف برسند و آنگاه به اسلام آوردن دعوت شوند.
اطرافیه: این گروه طرفداران غالب بن شاذک بودند که خود از مردمان سجستان بود. اینان درباره استطاعت انسان و مساله در بر اندیشه حمزه بودند، با این تفاوت که مردمان کرانه های سرزمین اسلام را در انجام ندادن جزئیاتی از شریعت که از آنها آگاهی نیافته اند معذور می داشتند، مشوط به اینکه آنچه را عقل بر آنان الزام کرده انجام داده باشند. این گروه که بدین سبب اطرافیه نام گرفتند، همچنین به وجود واجباتی عقلی در موازات آنچه شرع واجب می سازد عقیده داشتند. طایفه ای به نام صمدیه از اصحاب محمد بن رزق، از این گروه دانسته شده اند.

معلومیه و مجهولیه و ثعالبه

این دو نام بر دو طایفه از عجارده نهاده شده است که به استطاعت انسان بر افعال و نفی جبر عقیده داشتند. اما معلومیه افزون بر این معتقد بودند هر کس خدا را به همه نامهایش نشناسد نسبت به او جاهل است، در حالی که مجهولیه می گفتند: هر کس خدا را به برخی از نامهایش نیز بشناسد نسبت به او جاهل نیست و می توان گفت نسبت به خداوند علم دارد.
 ثعالبه: هرچند برخی از منابع فرقه شناختی، ثعالبه را در ردیف طوایف عجارده قرار نداده و از آن به عنوان فرقه ای از فرقه های عمومی خوارج و همتای عجارده و ازارقه و دیگران نام برده اند، اما آنچه آشکارتر می نماید این است که ثعالبه انشعابی از عجارده است و از همین روی نیز بیشتر از این گروه در ذیل طایفه های عجارده بحث کرده اند. به هر روی، ثعالبه نامی برای پیروان ثعلبه بن عامر یا ثعلبه بن مشکان است که خود زمانی از یاران و همفکران عبدالکریم بن عجرد بوده و سپس در مساله حکم به مسلمان بودن یا مسلمان نبودن اطفال با او اختلاف ورزیده و او را تکفیر کرده است. در حالی که در این مساله عبدالکریم بن عجرد برائت از اطفال نابالغ را لازم می دانست، ثعلبه عقیده داشت برائت از آنان لازم نیست و نمی توان به کفر آنان حکم کرد مگر آنکه مخالفتی با حق از سوی آنان پدیدار شود. وی همچنین معتقد بود می توان به بردگان به هنگام نیازمندی زکات داد، چونانکه می توان از آنان به هنگام ثروتمندی زکات ستاند.
ثعالبه که خود از عجارده جدا شده بودند بعدها به چند دسته شدند که عبارتند از:
1- دسته ای که بر امامت ثعلبه ماندند و به امامت هیچ کس دیگر پس از او نگرویدند و به مخالفت و جدایی اخنسیه و معبدیه نیز اعتنایی نکردند.
2- اخنسیه: این گروه پیروان اخنس بن قیس بودند که برخلاف نظریه عمومی ثعالبه عقیده داشت درباره کسانی که در دارالتقیه هستند باید از داوری خودداری ورزید، مگر کسانی که مسلمانی آنان یا کفر انان معلوم شده است، که در چنین صورتی باید با گروه نخست اظهار دوستی کرد و با آنان پیوند داشت واز گروه دوم برائت جست. او همچنین معتقد بود ترور مخالفان درست نیست و با هیچ کس نمی توان به جنگ ابتدا کرد مگر آنکه به اسلام فرا خوانده شود. همچنین بدین گروه نسبت داده شده است که به جواز ازدواج زنان مسلمان با مشرکان از اهل قبله (یعنی همان مرتکبان کبیره در نگاه خوارج) عقیده داشتند.
3- معبدیه: این دسته پیروان معبد بن عبدالرحمن بودند که با اخنس بن قیس در باب تزویج زنان مسلمان با مردان مشرک اختلاف داشت و با نظریه ثعلبه در مورد ستاندن زکات از بردگان و نیز دادن زکات به آنان مخالفت می ورزید.
4- رشیدیه: این گروه که از آن با عنوان عشریه نیز یاد شده طرفداران رشید طوسی هستند. جدایی این گروه از دیگر طوایف ثعالبه را بدان باز گردانده اند که ثعالبه عقیده داشتند در محصول مزارعی که به نهر و قنات آبیاری شوند یک بیستم زکات واجب است، اما زیاد بن عبدالرحمن معتقد بود مقدار این زکات یک دهم است و البته برائت از کسانی هم که پیش از این، مقدار زکات را یک بیستم دانسته اند روا نیست. در این میان رشید طوسی اظهار کرد که اگر برائت از آن کسان واجب نباشد پس ما به شیوه و حکمی که آنان گفته اند (یعنی یک بیستم زکات) عمل می کنیم؛ و این خود سبب افتراق آنان به دو دسته شد.
5- شیبانیه: این دسته پیروان شیبان بن سلمه خارجی بودند. ابن سلمه از معاصران ابومسلم خراسانی است که در قیام وی او را همراهی کرد و به دست سپاهیان نصر بن سیار در سال 130ق. / 747 و 748م. به قتل رسید. وی به دلیل این همراهی از سوی خوارج تکفیر شد، چونانکه به دلیل گرایش به مسلک تشبیه در باب اسماء و صفات اهل سنت نیز او را تکفیر کردند.
شیبان، همچنین، در باب افعال انسان و جبر و اختیار، به نظریه جهم بن صفوان که از جبر طرفداری می کرد و افعال را همه از خداوند می دانست عقیده داشت.
6- مکرمیه: این گروه طرفداران مکرم بن عبدالله عجلی بوده اند که عقیده داشت کسی که نماز را ترک می کند نه بدان اعتبار که گناهی کبیره کرده کافر است، بلکه کفر او به جهل وی نسبت به خداوند باز می گردد.
7- بدعیه: شهرستانی این نام را بر پیروان یحیی بن اصدم می نهد که عقیده داشته است ما درباره خود آنگاه که مسلمانیم به یقین می گوییم که مسلمانیم و بر این باوریم که هر کس بر اعتقاد ما باشد قطعا بهشتی است، و در این باره ان شاء الله نمی گوییم؛ چراکه هر کس بگوید: من ان شاء الله مومن هستم، خود گرفتار شک و تردید است. این نظریه مخالف نظریه ای است که در باب ادعای ایمان و اسلام از سوی اهل سنت نظریه ای عمومی تلقی می شود.

عقاید عجاردة

اگر بیشترین طرفداران عجارده را از طرفداران مکتب خازمیه بدانیم که در سیستان تسلط کامل داشتند و احتمالا حمزة بن آذرک نیز پیرو این گروه بوده است، باید بیشتر به عقاید خازمیه بپردازیم. در کنار آن باید به عقاید ثعالبه نیز توجه کنیم. شاید تندروى خازمیه عجاردى باعث آن گردیده که ناشى اکبر در مسائل الامامة، خازمیه را از فرق ازارقه محسوب کند و در ذیل آن بیاورد. به نظر مى رسد که اکثر خوارج ایران، همچون اهل سنت به قضا و قدر معتقد بوده، استطاعت را در هنگام فعل، مخلوق خداوند مى دانستند، ولى حمزه بن آذرک با این اعتقاد مخالفت کرده، طرفدار اختیار و تفکر معتزله گردید و به آزادى انسان معتقد بود. حمزه فرزندان خردسال مشرکان را همچون آباى آنها اهل جهنم مى دانست، ولى فرزندان مخالفان را نمى کشت. وى خوارج قاعد را مؤمن مى دانست و اجازه کشتن مسلمانان را نمى داد، مگر این که با خوارج بجنگند یا به سلطان ظالم یارى برسانند. کثرت فرق عجارده در آثار ملل و نحل و نبود اعتقادات رسمى عبدالکریم بن عجرد باعث پراکندگى اعتقادى عجارده گردیده است که جمع آنها را در یک مجموعه منسجم غیر ممکن مى سازد.
 

منـابـع

حسن صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- 1384

محمد بن عبدالکریم شهرستانى- الملل و النحل- تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل- دار الفکر- بیروت- بى تا

ابوالحسن اشعرى- مقالات الاسلامیین- تصحیح هلموت ریتر- 1400ق

www. adyan. org

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد