اوصاف قیامت (دیوار حائل)

فارسی 2207 نمایش |

کفر و ایمان

در صحنه قیامت که اهل ایمان و منافقان و کفار و اولین و آخرین از بشر حضور مى یابند و محشور مى شوند حجاب و پرده اى در آن میان آویخته شده که سبب امتیاز مردم اهل محشر مى شود و حجاب حقیقى است که همه مردم را از یکدیگر جدا و امتیاز ذاتى آنان را آشکار می نماید و همه آنها در دو سوى حجاب و فاصله قرار خواهند گرفت: «فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب* ینادونهم أ لم نکن معکم قالوا بلى و لاکنکم فتنتم أنفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الأمانى حتى جاء أمر الله و غرکم بالله الغرور؛ آن گاه میان آنها دیوارى زده شود که آن را درى است که اندرون آن رحمت است و بیرونش روى به عذاب دارد. منافقان آنها را ندا دهند: آیا ما با شما نبودیم؟ مى گویند: چرا، ولى شما خود را در فتنه و گرفتارى افکندید و به انتظار نشستید و تردید کردید و آرزوها شما را فریفت، تا فرمان خدا [و مرگتان] فرا رسید و فریبکار، شما را درباره خدا فریفت.» (حدید/ 13- 14)
یگانه سبب امتیاز بشر همانا نور ایمان و تقوى و نیز ظلمت کفر و شرک یعنى صفا و نورانیت و درخشندگى ایمان و سعادت و قرب رحمت پروردگار. و دیگر ظلمت و تیرگى شقاوت و حرمان از رحمت و محرومیت از فضل است که سراسر مردم را دو دسته نموده و در دو صف مخالف یکدیگر قرار مى دهد یک صف در قطب رحمت و فضل که اختصاص به اهل ایمان دارد منافقان و بیگانگان در قطب مخالف و غضب قرار گرفته اند در سمت راست اهل یمین و قدرت با چهره هاى درخشان و سیرتهاى همچون خورشید تابان و قلوب باصفا و نورانى. و در سوى دیگر تیره بختان با چهره هاى تیره و سیرتهاى ظلمانى و چه حجاب و پرده و فاصله اى ثابت تر و استوارتر از چهره و رخسار تابان ایمان و یا از صورت تیره و سیرت پلید کفر و شرک و محرومیت که سلسله بشر را در دو سو قرار مى دهد و سبب این گونه امتیاز ذاتى و تباین جوهر وجودى هر یک می شود.

بیان حال منافقان در دنیا و آخرت

"سور شهر" به معناى دیوار دور شهر است که در قدیم دور هر شهرى مى کشیدند، و ارتباط شهر را با خارج قطع مى نمودند. و ضمیر "هم" در جمله ی "فضرب بینهم بسور"، به مؤمنین و منافقین هر دو برمى گردد، و معناى جمله این است که: بین مؤمنین و منافقین دیوارى کشیده مى شود که این دو طایفه را از هم جدا مى کند، و مانع ارتباط آن دو با یکدیگر مى شود. و در اینکه این دیوار چیست؟ بعضى از مفسرین گفته اند: اعراف است.
این احتمال بعیدى نیست هم چنان که در تفسیر آیه ی شریفه ی «و بینهما حجاب و على الأعراف رجال؛ ميان آن دو [گروه] حايلى است و بر اعراف مردانى هستند.» (اعراف/ 46) این احتمال رفته. و بعضى دیگر منظور از آن دیوار را غیر اعراف دانسته اند. و معناى اینکه فرمود: "له باب" این است که: دیوار مذکور درى دارد، و این، در حقیقت تشبیهى است از حالى که منافقین در دنیا داشتند، چون منافقین در دنیا با مؤمنین اتصال و ارتباط داشتند (و مانند کفار یکسره رابطه خود را با مؤمنین قطع نکرده بودند)، و با اینکه با مؤمنین ارتباط داشتند، در عین حال با حجابى خود را از مؤمنین پنهان کرده بودند، (یعنى واقعیت خود را پنهان کرده بودند، و مؤمنین حتى احتمال هم نمى دادند که این افراد ظاهر الصلاح گرگانى در لباس میش بوده باشند) و علاوه بر این که در و دیوار مذکور وضع دنیایى منافقین را ممثل مى کند، این فایده را هم دارد که منافقین از آن در، وضع مؤمنین را مى بینند، و بیشتر حسرت مى خورند، و سر انگشت ندامت مى گزند. از اینکه فرمود: باطن دیوار در آن رحمت و ظاهر دیوار از ناحیه دیوار عذاب است، چنین برمى آید که دیوار محیط به مؤمنین است، و مؤمنین در داخل دیوار، و منافقین در خارج آن قرار دارند.
اینکه دیوار مذکور داخلش که به طرف مؤمنین است طورى است که مشتمل بر رحمت است، و ظاهرش که به طرف منافقین است مشتمل بر عذاب است، با وضعى که ایمان در دنیا دارد مناسب است، چون ایمان هم در دنیا نظیر همان دیوار آخرت، براى اهل اخلاص از مؤمنین نعمت و رحمت بود، و از داشتن آن شادى و مسرت مى کردند و لذت مى بردند، و همین ایمان براى اهل نفاق عذاب بود، از پذیرفتنش شانه خالى مى کردند، و اصلا از آن ناراحت و متنفر بودند.

استمداد منافقان از مؤمنان

پس از آن که در آخرت میان این دو گروه چنان دیوارى بکشند، منافقان و دورویان مؤمنان را ندا دهند (و بانگ کنند) و ندا با گفتار تفاوت دارد، زیرا گفتار یعنى گفتگو از نزدیک، اما نداء گفتگو از فاصله اى دور، یا از پشت پرده و به بانگى بلند باشد که ندا دهنده بخواهد سخن خود را به طرف دیگر بشنواند. "ینادونهم أ لم نکن معکم ..."، این آیه مطلبى استینافى را به عنوان پاسخ از سؤالى تقدیرى بیان مى کند، گویا شخصى بعد از شنیدن آیه قبلى پرسیده: منافقین و منافقات بعد از آنکه با آن دیوار برخورد مى کنند، و آن عذاب را از پشت دیوار مشاهده مى نمایند چه تدبیرى مى اندیشند و چه مى کنند؟ در پاسخ فرموده: "ینادونهم؛ فریاد بر مى آورند". و معناى آیه این است که: منافقین و منافقات، مؤمنین و مؤمنات را بانگ مى زنند که مگر ما در دنیا با شما نبودیم؟ و منظورشان از این سخن این است که: در دنیا در ظاهر دین با مؤمنین و مؤمنات بودند، (آنان نماز مى خواندند و اینان نیز مى خواندند، و هر کار دیگرى که مؤمنین مى کردند اینان نیز مى کردند، با این تفاوت که مؤمنین و مؤمنات هر چه مى کردند براى رضاى خدا و تقرب بدو مى کردند، و اینان هر چه مى کردند به این انگیزه مى کردند که با زبان شکار، سخن گفته باشند، تا زودتر شکار را در دام خود بیفکنند).
این آیه شریفه به طورى که ملاحظه مى فرمایید این معنا را افاده مى کند که زنان و مردان منافق در روز قیامت از زنان و مردان مؤمن کمک مى طلبند، تا شاید به کمک آنان از ظلمتى که در آنند نجات یابند، و دست آویز و بهانه شان این است که آخر ما در دنیا با شما بودیم، و سپس مى فهماند که مردان و زنان مؤمن در پاسخشان مى گویند: درست است که با ما بودید، ولى دلهایتان مطابق با ظاهر حالتان نبود، چون شما دلهاى خود را گمراه و مفتون کرده بودید و همواره در انتظار بلا و گرفتارى براى مسلمانان بودید، و در دینى که اظهارش مى داشتید شک و تردید داشتید، آرزوهاى خام و شیطان، شما را فریب داد، و این صفات خبیثه همه آفات قلب است، پس دلهاى شما سالم نبود، و در امروز که روز قیامت است تنها کسانى سود مى برند که از دنیا با قلبى سالم آمده باشند، هم چنان که قرآن کریم فرمود: «یوم لا ینفع مال و لا بنون* إلا من أتى الله بقلب سلیم؛ روزى که مال و فرزندان سودى ندهد، مگر کسى را که با دلى سالم نزد خدا آمده باشد.» (شعراء/ 88- 89)
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید. سپس مى افزایند: "شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید" از جمله:
1- شما خود را به واسطه پیمودن طریق کفر فریب دادید و هلاک کردید «و لکنکم فتنتم أنفسکم» (حدید/ 14)
2- پیوسته در انتظار مرگ پیامبر (ص) و نابودى مسلمین و برچیده شدن اساس اسلام بودید. «و تربصتم» به علاوه در انجام هر کار مثبت و هر حرکت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى نمودید.
3- پیوسته در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر (ص) و قرآن شک و تردید داشتید. «و ارتبتم»
4- همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بودید آرزوهایى که هرگز دست از سر شما برنداشت تا فرمان خدا دائر بر مرگتان فرا رسید. «و غرتکم الأمانی حتى جاء أمر الله» (حدید/ 14) آرى این آرزوها لحظه اى مجال تفکر صحیح به شما نداد، غرق رؤیاها و پندارها بودید، و در عالمى از وهم و خیال زندگى مى کردید، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5- از همه اینها گذشته شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر خداوند فریب داد. «و غرکم بالله الغرور» (حدید/ 14) او با وسوسه ها شما را مغرور کرد، گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، گاهى شما را به لطف و رحمت الهى مغرور مى کرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى برد! این عوامل پنجگانه دست به دست هم دادند و خط شما را به کلى از ما جدا کردند.
" فتنتم" از ماده "فتنه" به معانى مختلفى آمده است آزمایش و امتحان، فریب دادن، بلا و عذاب، ضلالت و گمراهى و شرک و بت پرستى و در اینجا بیشتر دو معنى آخر یعنى گمراهى و شرک مناسب است. "تربصتم" از ماده "تربص" در اصل به معنى انتظار کشیدن است، خواه انتظار بلا و مصیبت باشد، یا فراوانى و نعمت، و در اینجا بیشتر مناسب انتظار مرگ پیامبر (ص) و برچیده شدن اسلام، یا انتظار کشیدن به معنى تعلل ورزیدن در توبه از گناه و انجام هر گونه کار خیر است. "و ارتبتم" از ماده "ریب" به هرگونه شک و تردید که بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود اطلاق مى گردد، و در اینجا بیشتر مناسب با شک در قیامت و یا حقانیت قرآن است.
گرچه مفهوم الفاظى که در آیه به کار رفته گسترده است ولى ممکن است به ترتیب بیانگر مساله "شرک"، و انتظار "پایان عمر اسلام و پیامبر" (ص) و سپس شک در "معاد" و بعد از آن آلودگیهاى عملى از طریق فریب أمانى و شیطان باشد، بنابراین جمله هاى سه گانه نخست ناظر به اصول سه گانه دین است و دو جمله اخیر ناظر به فروع دین. سرانجام مؤمنان در یک نتیجه گیرى منافقان را مخاطب ساخته، مى گویند: امروز از شما غرامتى پذیرفته نمى شود که در برابر آن از عذاب الهى رهایى یابید. «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة» و نه از کافران «و لا من الذین کفروا» و به این ترتیب کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند. و سپس مى افزایند: جایگاهتان آتش است. «مأواکم النار» و مولى و سرپرستتان همان دوزخ. «هی مولاکم» و چه بد جایگاهى است؟! «و بئس المصیر» (حدید/ 15)
این آیه تتمه گفتار مردان و زنان با ایمان است، که در خطاب به منافقین و منافقات مى گویند، و در این خطاب خود کفار را هم اضافه مى کنند، چون منافقین هم در واقع کافرند، و تنها فرقى که کفار با ایشان دارند این است که کفر خود را علنى و اظهار مى کنند، و مؤمنین در این خطاب مى گویند امروز هر کسى در گرو عمل خویش است، هم چنان که در قرآن کریم فرموده بود: «کل نفس بما کسبت رهینة؛ هر کسى در گرو دستاورد خویش است.» (مدثر/ 38) اینجا مثل دنیا نیست که بتوانید با دادن رشوه جرم خود را بخرید، امروز از کسى فدیه و عوض نمى گیرند، و شما نمى توانید از این راه خود را از عذاب خلاص کنید، چون راه نجات یافتن از هر گرفتارى یا دادن عوض است، که انسان بدهد و خود را از گرو آن عذاب درآورد، و یا پارتى و یارى یاوران است که شما هیچ یک را ندارید، اولى را با جمله «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة» نفى کردند، و دومى را با جمله «مأواکم النار»

نفی یاری منافقان

«مأواکم النار هی مولاکم و بئس المصیر؛ جايگاهتان آتش است آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.» (حدید/ 15) در این جمله به طور کلى هر نوع ناصرى که بتواند منافقین و کفار را یارى دهد و از آتش برهاند نفى کرده، مگر یک یاور را، آن هم خود آتش است، که مى فرماید: "هی مولاکم؛ تنها آتش یاور شما است"، چون جمله مذکور انحصار را مى رساند، و منظور از "مولى" همان ناصر است، و جمله مذکور نوعى طعنه زدن است، (مثل اینکه به جنایت کارى بگویند: راه نجات و تنها یاورت چوبه دار است). ممکن هم هست کلمه "مولى" در اینجا به معناى متصدى امر باشد، چون کفار در دنیا براى برآوردن حوایج زندگیشان از خوردنى و نوشیدنى و جامه و همسر و مسکن غیر خدا را مى خواندند، و حقیقت غیر خدا همان آتش است، پس همانطور که مولاى ایشان در دنیا غیر خدا بود، در آخرت هم مولایشان آتش خواهد بود، چون همین آتش است که حوائج آنان را بر مى آورد، طعامى از زقوم، و شرابى از حمیم، و جامه اى بریده از آتش، و همسرانى از شیطانها، و مسکنى در درون دوزخ برایشان فراهم مى کند، و خداى سبحان در جاهاى دیگر کلامش، در آیاتى بسیار از آن خبر داده.
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مى شوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مى طلبند، ولى در آنجا هیچ یک از این دو براى منافقان و کافران وجود ندارد. اصولا در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد معمول است از کار مى افتد، و پیوندها بریده مى شود، چنان که در آیه 166 بقره مى خوانیم: «و تقطعت بهم الأسباب؛ ميانشان پيوندها بريده گردد.»
«یوم لا بیع فیه و لا خلة؛ در آن روز نه دادوستدى هست و نه رابطه دوستى.» (بقره/ 254) «و لا یؤخذ منها عدل؛ نه عوضى گرفته مى شود.» (بقره/ 48) «یوم لا یغنی مولى عن مولى شیئا؛ و نه کسى به فریاد دوستش مى رسد.» (دخان/ 41) «یوم لا یغنی عنهم کیدهم شیئا؛ نه نقشه ها و مکرها به جایى مى رسد.» (طور/ 45)
«فلا أنساب بینهم یومئذ؛ و نه رابطه خویشاوندى به درد مى خورد.» (مؤمنون/ 101) و خلاصه «کل نفس بما کسبت رهینة؛ همه در گرو اعمال خویش و گرفتار اعمال خود هستند.» (مدثر/ 38)
به این ترتیب قرآن روشن مى کند که تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه بیگانگان مطلق، و آنها که پیوندهاى خود را به کلى از خدا و اولیاء الله بریده اند.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 394

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 139 و 275

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 ص 267، جلد ‏15 ص 50

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 76 و 333

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 16 صفحه 177

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد