گفتگوهای دوزخیان (محاجه ضعفا و مستکبران در دوزخ)

فارسی 2221 نمایش |

عقوبت قیامت

هنگامى که آل فرعون و پیروان او در دوزخ وارد شده استقرار یافتند از جمله عقوبتهاى آنان آن است که با یکدیگر در مقام مخاصمه برمى آیند طبقه پیروان و تابعان به طبقه متنفذان اعتراض خواهند نمود که ما در زندگى به طور تابع و پیرو شما بودیم از هر لحاظ بر ما حکومت و فرمانروایى مى نمودید در این حال که ما محکوم به عقوبت شده ایم آیا مى توانید از ما دفاع نمائید قسمتى از عقوبت را از ما دفع نمائید. مى فرماید: «و إذ یتحاجون فی النار فیقول الضعفاء للذین استکبروا إنا کنا لکم تبعا فهل أنتم مغنون عنا نصیبا من النار؛ به خاطر بیاور هنگامى را که آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مى کنند، "ضعفا" به "مستکبران" مى گویند: ما پیروان شما بودیم، آیا اکنون سهمى از عذاب و نصیبى از آتش دوزخ را به جاى ما پذیرا مى شوید؟» (غافر/ 47)
منظور از "ضعفا" کسانى هستند که علم کافى و استقلال فکرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران کفر حرکت مى کردند که قرآن از آنها به عنوان مستکبران یاد کرده است. بدون شک این پیروان در آنجا مى دانند که رهبران آنها نیز خود گرفتار عذابند، و کمترین توانایى براى دفاع از آنها ندارند اما چرا این پیروان به آنها پناه مى برند و تقاضا مى کنند سهمى از عذابشان را بپذیرند؟! بعضى گفته اند این به خاطر آن است که در این جهان عادت کرده بودند در حوادث سخت به آنها پناه برند، در آنجا نیز ناخودآگاه به سوى این امر کشیده مى شوند. ولى بهتر این است که گفته شود این یک نوع سخریه و ملامت و سرزنش نسبت به آنها است، تا معلوم شود تمام ادعاهاى آنها پوشالى و خالى از حقیقت بوده است.
علامه طباطبایی می گوید: «این سخن از ایشان در حقیقت ظهور (ملکه) تملقى است که در دنیا نسبت به اقویا و بزرگان خود داشتند که در هر شدتى به آنها پناهنده مى شدند، نه به خداى تعالى وگرنه اگر ظهور قهرى آن ملکه نباشد، چگونه چنین درخواستى مى کنند، با اینکه مى دانند که خود اقویا گرفتارترند و در وضعى و روزگارى قرار دارند که هیچ کس به درد هیچ کس نمى خورد، روزى که امر همه به دست خداست، و از اینگونه ظهورها نظائرى در قرآن کریم از مردم دوزخ حکایت شده، مثل اینکه در آنجا همان دروغگویى دنیا را از سر مى گیرند و سوگند دروغ مى خورند، و کارهایى که کرده اند حاشا مى کنند و یکدیگر را تکذیب مى نمایند و از این قبیل اظهارات که همه از باب ظهور ملکات دنیوى است.»
قابل توجه این که از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده در یکى از روزهاى "غدیر" خطبه اى خواند و ضمن دعوت مردم به توحید الهى آنها را به طاعت کسانى که خداوند امر به اطاعت آنها کرده است توجه داد و آیه فوق را یادآور شد، سپس افزود: «ا فتدرون الاستکبار ما هو؟ هو ترک الطاعة لمن امروا بطاعته، و الترفع على من ندبوا الى متابعته، و القرآن ینطق من هذا کثیرا، ان تدبره متدبر زجره، و وعظه!؛ آیا مى دانید استکبار چیست؟ ترک اطاعت کسانى که مامور به اطاعت آنها هستید و خودبرتربینى نسبت به آنها، قرآن از این مقوله سخن بسیار مى گوید، به گونه اى که اگر انسان در آن بیندیشد او را اندرز مى دهد و از خلاف باز مى دارد.» (در حقیقت امام (ع) با این تعبیرات زنده و روشن مى خواهد راه عذر را بر کسانى که وصایاى پیامبر ص را در روز غدیر فراموش کردند و دنبال دگران رفتند هشدار دهد) پرسشى که باقى است، این است که: چرا خدا تمام خاندان فرعون را به سخت ترین عذاب درآورد، در حالى که مجرم اصلى فرعون و سپاه او هستند؟ پاسخ این است که: ضعیفان آنها به فرعون سرسپردند، و به او رضایت دادند، پس در کشیدن عذاب سخت نیز با او شریکند، و توجیه و عذر آوردن آنها دایر بر این که پیروان فرعون بوده اند و مى پنداشته اند که فرعون و مستکبران گناه اعمال آنها را بر گردن مى گیرند، سودى براى آنان ندارد، هرگز ...

ما، همه جهنمی هستیم!

به هر حال مستکبران در پاسخ این سخن سکوت نمى کنند اما جوابى مى گویند که از نهایت ضعف و زبونى آنها حکایت دارد، چنان که قرآن در آیه بعد به آن اشاره کرده مى فرماید: «قال الذین استکبروا إنا کل فیها إن الله قد حکم بین العباد؛ مستکبران مى گویند: ما و شما همگى در این آتش دوزخیم، و سرنوشت مشترکى داریم، خداوند در میان بندگانش به عدالت حکم کرده است.» (غافر/ 48) اگر مى توانستیم مشکلى را از شما حل کنیم از خودمان حل مى کردیم، هیچ کارى از ما در اینجا ساخته نیست، نه دفع عذاب از شما و نه از خودمان، و نه حتى پذیرش بخشى از مجازات شما. حاصلش این است که امروز روز جزا است، نه روز عمل، امروز همه اسباب از تاثیر افتاده اند، آن خیالهایى که ما در دنیا در باره خود مى کردیم و خود را قوى و نیرومند مى پنداشتیم همه بیهوده شد، امروز حال ما و حال شما یکى است، چون مى بینید که هر دو طایفه در آتشیم.
پس اینکه گفتند: "إنا کل فیها إن الله قد حکم بین العباد" مفادش این است که ظهور حکم الهى احکام سایر اسباب و تاثیرهاى آنها را باطل کرد و ما و شما در سرنوشتى برابر قرار گرفتیم، دیگر مانند دنیا ما امتیازاتى از شما نداریم و آن قوت شوکتى که در دنیا ما را از شما ممتاز مى ساخت نمانده، تا در اینجا چیزى از عذاب را از شما برطرف کنیم.قابل توجه اینکه در آیه 21 سوره ابراهیم همین پیشنهاد ضعفا در برابر مستکبران مطرح شده و در آنجا مى خوانیم مستکبران در جواب مى گویند: «لو هدانا الله لهدیناکم سواء علینا أ جزعنا أم صبرنا ما لنا من محیص؛ اگر خدا ما را (به سوى راه رهایى از عذاب) هدایت کرده بود ما نیز شما را هدایت مى کردیم (کار از اینها گذشته است) چه بیتابى کنیم و چه شکیبایى تفاوتى ندارد.» پیدا است که این دو جواب منافاتى با هم ندارد و مکمل یکدیگر است.
این چنین روند آیه نشان مى دهد که کسانى که غیر از خدا براى آنان دعوت مى شود هیچ دعوتى براى آنها در دنیا و آخرت وجود ندارد و تمام آنها خود در آتشند، هم چنان که روند آیه نشان مى دهد. سرانجام سرسپردگى و تسلیم به طاغوت همانا مشارکت با او در دوزخ است، در حالى که سرانجام شورندگان بر او آن است که خداوند ایشان را از مکر طاغوت نگه مى دارد، هم چنان که مؤمن آل فرعون را از گزند مکرى که برایش اندیشیده بودند، نگه داشت.

دست به دامن نگهبانان جهنم

هنگامى که برخى از دوزخیان از میانجیگرى و شفاعت برخى دیگر نومید مى شوند، این درد آنها را وادار مى کند که به خازنان دوزخ متوسل شوند، و آنها فرشتگان غلاظ و شدادند که بر آنان گماشته شده اند و به نظارت بر شکنجه آنها مکلف شده اند. پس اهل دوزخ به این فرشتگان متوسل مى شوند شاید از ایشان نزد پروردگارشان شفاعت برند که یک روز عذاب آتش را از ایشان سبکتر سازند: «و قال الذین فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ و کسانى که در آتشند، به نگاهبانان جهنم گویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز از این عذاب را به ما تخفیف دهد.» (غافر/ 49)
مى پرسیم: چرا خود مستقیما به دعا مبادرت نکردند؟ به نظر مى رسد که در آن روز حق ندارند با پروردگار عزت چنان که در دنیا حق داشتند مستقیما سخن گویند، و این حق فرصتى است نادر که سزاوار است امروز پیش از فوت وقت از آن استفاده کنیم. در دعاى منقول آمده است: «بار الها! به من اجازه دادى که به درگاهت دعا کنم و از تو درخواست کنم، پس اى شنوا! ستایشم را بشنو، و اى مهربان! به دعایم پاسخ گو.» شاید هم اگر دوزخیان از خازنان جهنم التماس دعا مى کنند، به این خاطر است که از استجابت دعاى خود مایوسند. انسان موقعى که بیچاره شد به هر راهى که احتمال تأثیر می دهد متمسک و متوسل می شود (الغریق یتوسل بکل حشیش) و نظر به اینکه آنچه در محشر دست و پا زدند نتیجه نگرفتند حال گفتند که این خزنه جهنم ملائکه عذاب در پیشگاه الهى تقصیر ندارند اگر از خداوند بخواهند شاید تأثیرى داشته باشد چنانچه به ممالک جهنم هم گفتند، «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک؛ فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند.» (زخرف/ 77) که تقاضاى مرگ کردند.
«یخفف عنا یوما من العذاب؛ تا یک روز از عذاب ما بکاهد.» (غافر/ 49) پس از آن که در انتقال عذاب به برخى دیگر از خود، بدین دلیل که آنان سبب استحقاق آن بوده اند، شکست خوردند، کوشیدند براى لختى از زمان مثلا به اندازه یک روز از روزهاى دنیا تخفیفى در عذاب بگیرند. و آیا این تخفیف یک روزه که به دنبال آن دیگر بار عرضه آتش شوند، براى آنها سودى دارد؟ هرگز... ولى از بدى عذاب و سختى درد مى کوشیدند به هر عنوانى از آن رهایى یابند، اما کوشش آنان بیهوده است. و مراد از "یوما من العذاب" یک روز از روزهاى دنیا نیست، بلکه یک روز از روزهاى عالم خودشان است که در نتیجه معنایش این مى شود: از خدا بخواهید پاره اى از عذاب جهنم را بر ما تخفیف دهد.
معلوم می شود اهل جهنم همین طورى که در این دنیا کمال بعد و دورى از حق تعالى را داشتند و قلبشان تاریک و بکلى از نور معرفت تهى گردیده و راه خود را در دنیا بخدا مسدود گردانیده بودند و فقط نظرشان به خلق و پناهنده شده به بشر ضعیفى مثل خود گردیده بودند در آخرت نیز چنینند یا پناهنده به رؤساء که در دنیا محط نظرشان بوده می گردند و وقتى مى بینند آنها نیز مثل خودشان مضطر و مبتلا به عذاب گردیده آن وقت گمان می کنند از دست موکلین عذاب، کارى بر می آید از آنها شفاعت می طلبند دیگر نمی دانند که ملائکه مسخر امر خدا می باشند و عملى انجام نمی دهند حتى دعاء و درخواست مگر به امر حق تعالى این است.

صحبتها و درخواستهای بیهوده جهنمیان

آنها مى دانند که مجازات الهى برطرف شدنى نیست، تنها تقاضایشان این است که یک روز عذاب الهى از آنان برداشته شود یک روز تخفیف بگیرند نفسى تازه کنند، و اندکى بیاسایند، و به همین قانع هستند! پاسخ رد نگهبانان به درخواست آنها چون صاعقه اى فرود آمد که دلهایشان را به درد آورد، نه تنها از آن رو که یگانه پرتو امیدى را که داشتند تبدیل به نومیدى کرد بلکه از آن رو که همراه با سرزنش بود که بر درد جسمانى آنها دردى روانى نیز در افزود. «قالوا أ و لم تک تأتیکم رسلکم بالبینات؛ مى گویند: آیا پیامبرانتان با دلایل روشن نزد شما نیامده بودند؟» (غافر/ 50) پس از بیم دادن و هشدار عذاب مى کشند، و هشدار با روشنى کافى به وسیله پیامبران خدا با پشتیبانى آیات واضح و روشنگر به آنان داده شده است. در پاسخ مى گویند: آرى! «قالوا بلى» پس به عدالت حکم خدا دایر بر عذاب خود اعتراف مى کنند. ولى خازنان دوزخ به آنان مى گویند: پس دعا کنید! «قالوا فادعوا» هر قدر مى خواهید، بیش یا کم، ولى مى دانند که آن دعا بیهوده است. «و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال؛ و دعاى کافران جز آن که تباه شود هیچ نخواهد بود.» (غافر/ 50) هم چنان که گمشده هر چند در رفتن بکوشد به هدف خود نمى رسد، دعاى کافرى که فرصت توبه را در دنیا از دست داده و در آخرت به دعا مى پردازد نیز چنان است. شما خود معترفید که پیامبران الهى با دلایل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نکردید و کافر شدید، بنابراین هر چه دعا کنید سودى ندارد، چرا که خدا دعاى کافران را نمى پذیرد.
جمعى از مفسران در تفسیر جمله اخیر گفته اند منظور این است که شما خودتان دعا کنید زیرا ما بدون اذن پروردگار نمى توانیم دعا کنیم، اشاره به این که وقتى ما چنین اجازه اى نداشته باشیم باید بدانید درهاى نجات به روى شما بسته است، درست است که کافر در قیامت مؤمن مى شود، اما این ایمان چیزى از آثار کفر او نمى کاهد، لذا هم چنان نام کافر بر او مى ماند. ولى تفسیر اول مناسبتر به نظر مى رسد. و معناى اینکه گفتند: «و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال» این است که دعاى کفار در جو و شرایطى است که ضلالت و بى فایدگى از هر سو حکمفرما است، در نتیجه چنین دعایى به هدف اجابت نمى رسد. و این جمله تتمه کلام خازنان دوزخ است، البته این چیزى است که از سیاق استفاده مى شود وگرنه احتمال بعیدى هست که جزو کلام خداى تعالى باشد. و این جمله چه از خازنان دوزخ باشد و چه از خداى متعال، معناى تعلیل را مى دهد و حاصل معنایش این است که خود شما دعا کنید، ولى دعاى شما مستجاب نمى شود، چون کافرید و دعاى کافر مستجاب شدنى نیست. و ارتباط دادن عدم استجابت را به وصف کفر، خود اشعار به علیت کفر دارد. حال خواهى گفت: چرا دعاى کافر مستجاب نمى شود؟ مى گوییم: براى اینکه هر چند خداى سبحان وعده قطعى داده که دعاى هر کس از بندگانش را که او را بخواند مستجاب کند، و فرموده: «أجیب دعوة الداع إذا دعان؛ [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم.» (بقره/ 186) و دعا در صورتى که حقیقتا دعا باشد، به هیچ وجه رد نمى شود. ولیکن آنچه که در متن این وعده به عنوان قید آمده این است که اولا دعا، دعا و طلب حقیقى باشد، نه بازى و شوخى، و ثانیا ارتباط آن حقیقتا به خدا باشد، یعنى دعا کننده تنها از خدا حاجت بخواهد و در این خواستنش از تمامى اسبابهایى که به نظرش سبب هستند منقطع گردد.
کسى که به عذاب آخرت کفر مى ورزد و آن را انکار مى کند، و حقیقت آن را مى پوشاند نمى تواند رفع آن را به طور جدى از خدا بخواهد، چون این خواستنش یا در دنیا است که جدى نبودن آن خیلى روشن است و یا در آخرت است، در آنجا هم هر چند عذاب را به چشم مى بیند، (و با همه ظاهر و باطنش لمس مى کند)، و از شدت آن به ناچار از هر سبب دیگر منقطع شده، تنها متوسل به خداى سبحان مى شود ولیکن آن ملکه انکارى که از دنیا به همراه خود آورده، وبال و طوق لعنتى شده که هرگز از او جدا نمى شود، و آتشى که در آن است جزاى همان انکار است، در نتیجه نمى گذارد رفع چیزى را که منکرش بوده به طور جدى از خدا بخواهد. علاوه بر این، سخن درباره انقطاعش از سببها و توسلش به خداى تعالى، همان سخنى است که در طلب جدى اش گفتیم، همانطور که او نمى تواند به طور جدى دعا کند همچنین نمى تواند به طور جدى از سببهاى دیگر بریده و متوسل به خداى عزیز گردد و چگونه مى تواند چنین توسلى جدى داشته باشد؟ با اینکه در دنیا آن را کسب نکرده بود. دقت بفرمایید.
از اینجا پایه ضعف استدلال بعضى از مفسرین روشن مى شود که به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه دعاى کافر مطلقا مستجاب نیست، چون توجه فرمودید که آیه شریفه نمى خواهد بفرماید دعاى کافر به طور کلى مستجاب نیست بلکه مى خواهد بفرماید: دعاى او در خصوص آنچه که در دنیا منکر آن بوده مستجاب نیست، وگرنه در سایر حوائج چرا مستجاب نباشد؟ با اینکه آیات بسیارى از قرآن کریم این معنا را خاطرنشان مى سازد که خداى سبحان در موارد اضطرار دعاى کفار را هم مستجاب کرده است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 509

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏20 صفحه 122

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏21 صفحه 280

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏12 صفحه 84

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏14 صفحه 344

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏11 صفحه 383

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏11 صفحه 278

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد