نعمتهای جسمانی بهشت با همسران

فارسی 3911 نمایش |

آغاز پیدایش وابسته به ازدواج است و مهمترین خوشیهای انسان در مؤانست با زن است و از میان تمام خوشیهای این دنیا، برای نعمت اخروی همسر نام برده شده است: «فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن إنس قبلهم و لا جان* فبأی الاء ربکما تکذبان* کأنهن الیاقوت و المرجان؛ در آن بهشت ها زنانی هستند که فقط به همسرانشان عشق می ورزند، و پیش از آنان دست انس و جنی به آنان نرسیده است. پس کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟ گویی آن زنان بهشتی یاقوت و مرجانند.» (الرحمن/ 56- 58)
بنابراین آنها دوشیزه اند، و دست نخورده، و پاک از هر نظر. از ابوذر نقل شده است که همسر بهشتی به شوهرش می گوید: سوگند به عزت پروردگارم که در بهشت چیزی را بهتر از تو نمی یابم، سپاس مخصوص خداوندی است که مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد. طرف (بر وزن حرف) به معنی پلک چشمها است، و از آنجا که به هنگام نگاه کردن پلکها به حرکت در می آید کنایه از نگاه کردن است، بنابراین تعبیر به قاصرات الطرف اشاره به زنانی است که نگاهی کوتاه دارند، یعنی فقط به همسرانشان عشق می ورزند، و این یکی از بزرگترین امتیازات همسر است که جز به همسرش نیندیشد و به غیر او علاقه نداشته باشد. در المنجد آمده است: «الطمث مصدر و به معنی ناپاکی و فساد است»، و خون حیض را به سبب فساد آن طمث می نامند، و چون بکر بودن رمز پاکی و عفت در نزد زن است، شکسته شدن مهر بکارت و بیرون آمدن خون از او دلیل فساد و پایان پذیرفتن بکارت او به شمار می رود، و در این شک نیست که هر مردی به زن باکره برای همسری بیش از آن تمایل دارد که به زنی غیر باکره، و حوریان هر جنت برای صاحب آن آفریده شده اند و هیچ یک از آفریدگان پیش از همسران موعود ایشان با آنان نزدیکی نکرده و طاهر بر جای مانده اند.
شعبی و کلبی گویند: آنها از زنان و بانوان دنیوی هستند که از روزی که در آن عالم خلق شده اند آفریده ای با آنها آمیزش نکرده و به آنها دست نزده یعنی در آن عالمی که به وجود آمده اند نه آدمی با آن آمیزش کرده و نه جنی. زجاج گوید: و این آیه دلالت می کند بر اینکه جنی هم آمیزش می کند چنان چه آدمی مجامعت و آمیزش می کند. و ضمرة بن حبیب گوید: و در آن دلالت است بر اینکه برای جن و پری هم ثواب و همسرانی است از حور، پس حورهای انسی برای آدمیان، و حورهای جنی هم برای جنیان. بلخی گوید: مقصود این است که آنچه خدا به مؤمنین آدمیان می بخشد، از حوریه هایی که قبلا انسانی با آن آمیزش نکرده و دست بر آنها نزده می بخشد به مؤمنین جنیان از حوریه هایی که هیچ جنی قبلا با آنها تماس نگرفته است. پس اینکه خدا گفت: "و لا جان" شاید بدان سبب باشد که بهشت به مؤمنان از جن و انس هر دو اختصاص دارد، و بدین گونه تأکید شده است که هیچ یک از آن دو گروه پیش از همسر آینده و موعود وی با او نزدیکی نکرده و از این روی طاهر و پاک است، و از این روی تأکید کرده است که شیطان پیوسته نسبت به زن وسوسه می کند و از طریق خیال به تحریک شهوات او می پردازد، و مخصوصا در هنگام بلوغ این وسوسه شدت بیشتری پیدا می کند، تا آن زمان که بکارت وی به صورتی یا به صورت دیگر شکسته شود، و به همین سبب در قرآن امر به پناه بردن به خدا از شر شیطان آمده است.
پیش از تأکید خداوند متعال به پاکی (مادی) آنان با نبودن طمث، بیانی از پاکیزگی معنوی آنان بدین گونه آمده است که میدان دید و نظر (چشمی و روانی) آنان کوتاه و محدود و منحصر به همسرانشان است و به مردان دیگر توجهی ندارند، و ابوذر گفته است: «آن زن حوری به جفت خود می گوید سوگند به عزت پروردگارم که من در بهشت هیچ کس را بهتر از تو نمی بینم، پس خدا را سپاسگزارم که مرا جفت تو و تو را جفت من قرار داد.» و حال زنان پاک و عفیف و مردان پاکیزه چنان است که از ترس مقام پروردگار خویش چشمان خود را متوجه به آنچه خدا بر ایشان حرام کرده است نمی سازند، و به همان گونه که امنیت خاطر در آخرت پاداش ترس ایشان در دنیا، و آرامش و آسایش تکیه دادن به پشتیهای حریر جزای رنج و تعبی است که در آن تحمل کرده اند، این حوریان نیز پاداش پاکیزه ماندن آنان در دنیا است که چشمان خود را از آنچه خدا بر ایشان حرام کرده بود فرو می بستند تا به دعوت او پاسخ مثبت دهند و ملتزم به رسالت او باشند: «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم إن الله خبیر بما یصنعون؛ به مؤمنان بگو که چشمهای خود را فرو بندند و فرجهای خود را پاس دارند، چه این برای آنان پاکیزه تر است و خدا از آنچه می کنند آگاه و باخبر است.» (نور/ 30) و شاید از ارتباط میان محدودیت نظر و طمث به آن هدایت شویم که نظر حرام گاه به زنان پایان می پذیرد، که از آن در روایات متعدد سخن به میان آمده است.
از جمله آنها است گفته عیسی نبی الله (ع): «به آنچه از آن شما نیست، نظر تیز می اندازید و بدانید که تا آن هنگام که از چشم خود پاسداری کنید، فرج شما زنا نخواهد کرد، پس اگر قدرت آن داری که به جامه زنی نگاه نکنی که بر تو حلال است، چنین کن.» و باشد که از این چنان برداشت کنیم که دو جنت خدا تنها جایگاه مردانی نیست که از خدای خود ترس داشته اند، بلکه جایگاه زنان مؤمن و عفیف نیز هست که ترس از خدا مانع نظر کردن حرام ایشان بوده است، و آنان از زنان پاک و پاکیزه محسوب می شوند، و پروردگار ما در روز قیامت آنان را سروران زنان آفریده خود قرار می دهد که زیبایی فراوان دارند، و این همه به پاداش تقوا و طهارت ایشان است که آنان را همچون یاقوت و مرجان ساخته، و این مقامی است که هر زن بدون شک خواستار رسیدن به آن است. در تفسیر نورالثقلین به نقل از کتاب من لایحضره الفقیه از امام صادق (ع) آمده است که: «زنان نیکوی زیبا از اهل دنیا، زیباتر از حورالعینند.» عبدالله مسعود روایت کرد از رسول (ص) که گفت زنان بهشت یکی از ایشان هفتاد حله ملون دارد در زیر آن هفتاد حله مغز را در استخوانشان بتوان دید. برای آن که خدای تعالی می گوید: «کأنهن الیاقوت و المرجان» و یاقوت جوهری است که اگر چه کثافتی دارد چون رشته در او کنند از برون او بتوان دید.
معنی گفته خدا: «لم یطمثهن إنس قبلهم و لاجان» آن است که ایشان پیوسته به حالت بکارت باز می گرداند و چنان است که چون همانندان ایشان از پرهیزگاران با آنان نزدیکی می کنند، آنان را بکر می یابند و چنان است که گویی هیچ کس پیش از آن با ایشان همخوابه نشده بوده است، یا شاید مقصود از طمث نزدیکی و طمث حاصل از حرام بوده باشد که آنان از این به دورند و از لحاظ مادی و معنوی به آن کشیده نشده اند، و از همسرانی به شمار می روند که خدا به پرهیزگاران وعده داده است: «و أزواج مطهرة؛ و جفتهای طاهر و پاک شده.» (آل عمران/ 15) به همان گونه که آیه مشتمل بر حوران قاصرات الطرف است که خدا آنان را مخصوصا برای پرهیزگاران می آفریند، ولی ممکن است معنی آن چنین باشد.
آنان نظر خود را از جز همسرانشان کوتاه کرده و بریده اند، و این که نبودن طمث به صورت مطلق است، پس آنان در بهشت بکرند و هیچ کس پیش از ایشان با آنان نزدیکی نکرده است. با مراجعه به آغاز آیه، و مقابله کردن آنها با آیات پیشین 48 و 50 و 52، به این نتیجه می رسیم که خطاب کردن به صورت تثنیه «ذواتا، فیهما» به دو جنت آمده، ولی در این جا اشاره به صورت جمع «فیهن» است که می تواند یا از جهت پیوستگی به «فرش» باشد که نزدیک است، و مؤمنان با همسرانشان بر آنها می نشینند که خداوند درباره آن گفته است: «متکئین علی سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عین؛ تکیه کنندگان بر تختهایی به صف چیده شده که حورالعین را به همسری ایشان درآورده ایم.» (طور/ 20) و نیز گفت: «هم و أزواجهم فی ظلال علی الأرائک متکؤن* لهم فیها فاکهة و لهم ما یدعون؛ آنان و جفتهاشان (همسرانشان) در سایه هایی بر اریکه ها تکیه کرده اند آنان را است میوه و هر چه بخواهند.» (یس/ 56- 57) و این عطف کردن شبیه است به اتصال آیه 58 و آیه 56 الرحمن. و یا ممکن است معنی چنین باشد: در دو جنت یاد شده (که اساس است) جنتهای فراوانی وجود دارد که هر یک برای خود دارای کاخها و حوریان مخصوص است، و بعضی از مفسران گفته اند که: این پیوسته به آیه پیشین "فبأی آلاء ربکما تکذبان" است به این اعتبار که حوری جزئی از آن آلاء بوده باشد، و این که رحمت خدا از هر سو بر انسان احاطه دارد، و تا آخرت امتداد پیدا می کند و در آن جا (در بهشت) برای مؤمنان چنان گسترش می یابد که به هیچ وجه قابل مقایسه با دنیا نیست، چه در بهشت تجلی اعظم نام الرحمن صورت پذیر می شود که نعمتهای ممتاز از لحاظ کمیت و نوع و تنوع در آن وجود دارد، و اگر در دنیا چنان بود که نعمت خدا به نیکوکار و بدکار هر دو می رسید، در این جا تنها اختصاص به مؤمنان دارد، از آن جهت که آخرت سرای جدایی مؤمن و جز مؤمن از یکدیگر است.
"فبأی آلاء ربکما تکذبان" آری، ای گروه جن و انس! شما گاه آیات خدا را تکذیب می کنید، و به نعمتهای او کفران می ورزید، ولی آنها پیوسته به شما می رسد، و بسا هست که خدا بر مقدار آن می افزاید تا تکذیب کننده بر گناه خود بیفزاید، و بهره ای برای وی در آخرت بر جای نماند، و نه نصیبی از رحمت خدا، و رحمت خدا از آنچه گرد می آورند بهتر است: «و لولا أن یکون الناس أمة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون* و لبیوتهم أبوابا و سررا علیها یتکؤن* و زخرفا و إن کل ذلک لما متاع الحیاة الدنیا و الآخرة عند ربک للمتقین؛ و اگر نه آن بودی که (ما خواستیم که) مؤمن و کافر (در زندگی این جهان) چون هم باشند، چنان می کردیم که کسانی که به رحمان کفر می ورزند، خانه هایی با سقفهای سیمین داشته باشد و نردبانهایی که بر آنها بالا روند، و برای خانه هاشان درها قرار می دادیم و تختهایی که بر آنها تکیه کنند و زیورهای زرین، که این همه چیزی جز متاع و بهره زندگی دنیا نیست، و آخرت در نزد پروردگار تو مخصوص پرهیزگاران است.» (زخرف/33- 35)
مگر متاع دنیا چه ارزشی دارد که آدمی به آن فریفته شود، و چنان تصور کند که هر چه خدا بر مقدار آن بیفزاید به خیر و صلاح او است، و آن را وسیله ای برای ادامه دادن به کفر خود قرار دهد و تکذیب به خدای رحمان عز و جل که هر چه زودتر سبب ناکام شدن او از بزرگترین رحمت در آخرت، از چشمه ها و نهرها و میوه ها و فرش استبرق و حورالعین، خواهد شد، و برای چه باید برای رحمت خدا بر او در دنیا از این نعمت بزرگ آخرت چشم بپوشد و به سبب تکذیب در معرض غضب خدا قرار گیرد؟! بدان سبب که ما، چنان که باید و شاید، از حقیقت نعیم آخرت آگاهی نداریم.
خداوند متعال، از طریق تشبیه، اشاره ای تقریبی به آن می کند چه در بهشت چیزهایی است که نه چشمی آنها را دیده، و نه گوشی خبر آنها را شنیده، و نه بر قلب هیچ بشری خطور کرده است، و در اخبار آمده است که اگر خدا با مردمان درباره بهشت چنان سخن گوید که هست، باور نخواهند کرد، و شاید به این معنی بتوانیم از طریق این آیه شریفه توجه پیدا کنیم: «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین جزاء بما کانوا یعملون؛ پس هیچ کس نمی داند که چه چیزهایی مایه روشنی چشم، به پاداش آنچه می کرده اند، برای ایشان پنهان شده و محفوظ مانده است.» (سجده/ 17) چه ظاهر آنها اصلا امکان علم پیدا کردن را نفی می کند. و برای نزدیک شدن به این اندیشه، بهتر است به تصور قاصرات الطرف توجه کنیم: آیا آنان شبیه زنان دنیا هستند؟ و زیبایی ایشان تا چه اندازه است؟ گاه به این گونه پرسشها پاسخ می دهیم، ولی با چه دلیل، و بنابر چه مقیاس؟! شاید عقلها و بلکه خیالهای ما بتواند آخرین حد جمال را جمال زیباترین زن در جهان تصور کند، ولی آیا می توانیم زیبایی و جمالی را تصور کنیم که یک میلیون بار از این بیشتر باشد؟! هرگز نمی توانیم... و به همین سبب پروردگارمان در سخن گفتن از قاصرات الطرف به تشبیه چنین می گوید: "کأنهن الیاقوت و المرجان" به سرخی و صفا و درخشندگی یاقوت و به سفیدی و زیبایی شاخ مرجان که هنگامی که این دو رنگ (یعنی سفید و سرخ شفاف) به هم آمیزند زیباترین رنگ را به آنها می دهند. یاقوت سنگی است معدنی و معمولا سرخ رنگ، و مرجان حیوانی است دریایی شبیه شاخه های درخت که گاه به رنگ سفید و گاه قرمز یا رنگهای دیگر است، و در اینجا ظاهرا منظور نوع سفید آن است. حسن و قتاده گویند: آن حوریه بر صفاء یاقوت و سفیدی مرجان و مرواریدند. و حسن گوید: مرجان مرواریدهای ریز بسیار سفیدند. و در حدیث ابن مسعود آمده که زنان بهشتی مچ ساق پایشان از زیر هفتاد حله حریر دیده می شود چنانچه ریسمان از پشت یاقوت دیده می شود.
گفته شده است که از لحاظ صفا و پاکی همچون یاقوتند، و بسا هست که از آیه معنی دیگری دستگیر ما شود، پس به همان گونه که یاقوت همچون هر سنگ دیگر نیست که به آسانی در دسترس هر کس قرار گیرد، بلکه برای دست یافتن به آن کوشش و تلاش فراوان لازم است، و نیز بدان سبب که دست هر کس به مرجان نمی رسد و برای یافتن آن باید تحمل مشقت کند و در ژرفای دریاها غوطه ور شود، برای رسیدن به بهشت نیز باید بهایی پرداخته شود که در اختیار همه کس قرار ندارد، و خداوند متعال گفته است: «أم حسبتم أن تدخلوا الجنة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله؛ آیا گمان کردید که به بهشت درخواهید آمد، در صورتی که هنوز خبر کسانی که پیش از شما بوده اند به شما نرسیده است که با چه پریشانی و رنجوری روبرو بودند و چگونه بر خود لرزیدند که رسول و کسانی که با او بودند گفتند: یاری خدا چه وقت خواهد رسید؟» (بقره/ 214)
شاید سپاسگزاری از نعمتهای مادی و معنوی خدا از مهمترین کلیدهای بهشت باشد، چه شکر نعمتها به آنها برکت می بخشد و آنها را افزایش می دهد، و این تنها به دنیا اختصاص ندارد، بلکه در آخرت نیز چنین است، از آن روی که امتدادی از دنیا است، و تعیین کننده حد نعمتهای خدا در آن دنیا نیز همین سپاسگزاری است. "فبأی آلاء ربکما تکذبان" بنده می بایستی، از طریق عذابی که در آخرت به او خواهد رسید، از حجم تکذیب خود به نعمتهای خدا آگاه شود، و نیز از حسرت و ندامتی که برای او، بر اثر زیان دیدن بزرگ ابدی با از دست دادن نعیم بهشت و پاداش آن فراهم آمده است اطلاع حاصل کند.
در کتاب کافی از حضرت باقر (ع) در ذیل حدیثی فرماید: «اطیب و الذ؛ همه نعمتها آنکه برای هر مؤمنی هفتاد حوراء و چهار زن از آدمیین است که ساعتی با حوراء خلوت نماید و ساعتی با آن زنان و ساعتی بر سریر خود تکیه نماید، ناگاه مشاهده کند که نور او را فرا گرفته، به خدام خود گوید: این چه نوری است که درخشیده است شاید این نور از لحظات نور پروردگار است که لمعان نموده؟ خدام گوید: قدوس قدوس جل جلاله، نه از نور پروردگار است، بلکه این نور حوراء از زنان تو که هنوز داخل بر تو نشده و اکنون از خیمه خود بیرون آمده و مشرف بر تو شده. چون نظر نمود که تو بر سریر خود تکیه کرده ای تبسم نموده از روی شوق و محبت به تو و این نوری که تو را فرا گرفت، از ضیاء و روشنی دندانهای او باشد که بر تو تابیده، پس ولی خدا به خدام گوید اذن دهید او را که داخل شود بر من. به مجرد اذن ولی خدا، مبادرت نمایند هزار خادم و هزار خادمه برای آنکه بشارت دهند به آن حورا که ولی خدا اذن داده که تو داخل شوی، پس آن حوراء داخل شود و حال آنکه پوشیده باشد هفتاد حله بافته شده از طلا و نقره مکلل به در و یاقوت و زبر جد به الوان مختلفه رنگ شده باشد از مشک و عنبر که می بیند مؤمن مغز ساق او را از وراء هفتاد حله... تا آخر حدیث که فرماید ولی خدا با آن حورا معانقه نماید مدت طویلی که هیچ یک از دیگری ملول نشوند.»

منـابـع

میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 18 صفحه 276

ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانی- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد ‏9 صفحه 333

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 306

عبد العلي بن جمعه حويزي شيرازي- نورالثقلین- جلد 5 صفحه 198

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏24 صفحه 112

حسین بن احمد الحسینی الشاه عبدالعظیمی- اثنا عشری- جلد 12 صفحه 431

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 169

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 365

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد