غدیریه ابن حجاج بغدادی (وفات)
فارسی 6647 نمایش |ولادت و وفات
ابن الحجاج در جمادی الاخر سال 391 هـ ق در «نیل» دار فانی را وداع گفته است و آن شهرکی است در کنار فرات که بین بغداد و کوفه واقع می شده، جنازه او را به بقعه مبارکه امام کاظم (ع) برده دفن می کنند، وصیت کرده بود که در پائین پای دو امام، او را دفن کرده و بر لوح گورش بنویسند «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید؛ سگ آنان بر در درگاه دست خود را گشوده است.» (کهف/ 18) شریف رضی، در سوک و ماتمش قصیده ای دارد که در ج 2 ص 562 دیوانش دیده می شود، و ابن الجوزی در کتاب «منتظم» ج 7 ص 217 چند بیت آن را یاد کرده است. در کتب تراجم و فرهنگ رجال، هر چه جستجو کردیم، از تاریخ ولادت شاعر سخنی در میان نبود، ولی به تحقیق می توان گفت که در قرن سوم هجری پا به وجود نهاده و روزگاری بس دراز، در حدود صد و سی سال، زنده بوده، و شواهدی قطعی در این زمینه به دست است از جمله:
1- ابن شهر آشوب در معالم العلماء می نویسد که بر «ابن الرومی» قرائت داشته و ابن الرومی در سال 282 در گذشته.
2- قبل از امام اصطخری درگذشته سال 328 متصدی امور حسبیه بوده است چنان که در تاریخ ابن خلکان و مرآة الجنان یافعی و غیر آن دو کتاب یاد شده:
گفته اند: «ابن الحجاج در بغداد عهده دار امور حسبیه شد و مدتی در آن سمت پائید، و می گویند با عزل او ابوسعید اصطخری به عنوان محتسب بر سر کار آمد، و ابن الحجاج درباره عزل از این سمت، ابیاتی سروده که مشهور است.» امام اصطخری، آن چنانکه در شذرات الذهب ج 2 ص 132 یاد شده: در سال 320 به فرمان مقتدر بالله عباسی عهده دار این منصب گشته است.
3- سروده شاعر در هجو ابو عبدالله هارون بن علی بن ابی منصور منجم در گذشته سال 288، که در دیوانش موجود است، و جامع دیوانش گوید: این شعر را در جوانی سروده.
4- قصیده ای درباره ابوالفضل عباس بن حسین، وزیر مکتفی بالله عباسی دارد که در دیوانش موجود است، این وزیر به سال 296 مقتول شده.
ضمنا اشعار فراوانی در اواسط قرن چهارم سروده که ضمن آن از پیری و سالخوردگی خود یاد می کند، از جمله ابیاتی است در ستایش ابومنصور بختیار پسر معزالدوله که در سال 367 مقتول شده:
قلت اقبلی رأیی*** و رأی الشیخ محمود موافق
«گفتم: رأی مرا بپذیر. که رأی پیر، خوش فرجام است و با تدبیر.»
و درباره ابوطاهر «ابن بقیه» درگذشته 366 قصیده ای دارد که حقوق پس افتاده خود را مطالعه کرده ضمنا درخواست می کند که نام فرزندش در دفتر «بادویا» با حقوق کافی ثبت شود، از جمله آن ابیات:
طلبت ما یطلبه***مثلی الشیوخ الفسقه
«من چیزی را مطالبه می کنم که مانند من دیگر پیران فاسق، مطالبه کرده اند.»
شما هیچ شاعر دیگری را نمی یابید که به اندازه ابن الحجاج از پیری و سالخوردگی خود یاد کند، از جمله با ابو محمد یحیی بن فهد می گوید:
أیها الشاعر الجدید الذی *** یعبث بالشاعر النفیس الخلیع
أنت مثل الثوب الجدید *** و شعری مثل قب الغلالة المرقوع
أنا شیخ طبیعتی تنثر البعر ***علی کل شاعر مطبوع
ترجمه: «ای شاعر تازه دوران که با شاعری ممتاز و بی پروا ببازی برخاسته ای. تو بسان جامه نو بافته ای، و شعر من چون طرازی است بر گریبان پیراهن خواب. من پیرم، طبعا بر هر شاعر مطبوعی بگذرم، پشکل نثار او خواهم کرد.»
و نیز، ضمن اشعاری که به ابی محمد ابن فهد مرقوم داشته و از تولد فرزند خود یاد می کند، چنین می گوید:
قولوا لیحیی بن فهد یا من *** جعلت مما یخشی فداه
ألیس قد جاءنی غلام *** یجلب بالحسن من رآه
کالشمس و الشمس فی ضحاها *** و البدر و البدر فی دجاه
یفتننی ریه و یحنو *** فی المهد قلبی علی خصاه
کأننی مع وفور نسلی *** لم أر من قبله سواه
ترجمه؛ «یحیی بن فهد را گوئید: ای کسی که جانم قربانش باد. نه این است که خدایم پسری داد که حسن رخسارش همه را مفتون سازد چون خورشید، آن هم خورشید نیمروز، و چون ماه تابان ولی در شب تاریک. آب و رنگش مرا شیفته ساخته و در گهواره دلم برای خایه هایش غنج می زند. گویا، با اینکه فرزندان بسیاری دارم، قبل از او چنین پسری نداشته ام.»
و در قصیده که 129 بیت دارد، و درباره وزیر ابو نصر گفته، با این مطلع:
یا عاذلی کیف أصنع *** و لیس فی الصبر مطمع
چنین می سراید:
خذها إلیک عروسا *** لها من الحسن برقع
ألأذن لا العین منها *** بحسنها تتمتع
خطیبها فیک شیخ *** مهملج الفکر مصقع
ترجمه؛ «چون عروسیش دربر کش که از تابش حسن، پرده بر رخسار دارد. چشم نه، بلکه گوش از حسن رخسارش تمتع می برد. و آنکه خطبه عقدش را برایت خوانده، پیری است که فکرش باد پیما و بیانش رسا است.»
و نیز، عضدالدوله فنا خسرو، درگذشته سال 372 را با قصیده ای که 41 بیت است، ثنا گفته و در آن از پیری و فرسودگی خود یاد کرده. ضمنا هر محققی که بر این دو بیت دیگرش بگذرد، یقین می کند که شاعر از سالمندان و متولدین قرن سوم است، ملاحظه کنید:
و قائلة تعیش... ***... مظلوما بسیف
فقلت لها أباکی ذاک حزنی *** علی مائة فجعت بها و نیف
«گوینده می گفت: امروز با عزت و شوکت زندگی داری و فردا با ستم از دم شمشیرت می گذرانند. گفتمش: آیا غم و دردم فزون می شود؟ با اینکه صد سال و اندی رنج کشیده ام.»
بعد از این شرحی که در طول عمر شاعر گذشت. ارزشی برای سخن ابن کثیر در ج 11 تاریخش ص 329 نمی ماند که گفته ابن خلکان را تضعیف کرده و می گوید: چگونه ابن الحجاج قبل از ابوسعید اصطخری متصدی امور حسبیه شده با اینکه اصطخری در سال 328 درگذشته و به سال 320 منصب احتساب را متولی گشته؟ چنان که شاگردی او به گفته «معالم العلماء» در محضر ابن الرومی درگذشته 283 بعید نمی نماید، چه این شاگردی در قسمت ادبیات و مقدمات آن بوده و امکان دارد قبل از دوران بلوغ به محضر او رفته باشد، درست مانند شاگردی شریف رضی نزد استادش سیرافی به روزگاری که هنوز ده سال از عمر شریفش نگذشته بود.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 4 صفحه 140، جلد 7 صفحه 169
بستانى- دائرة المعارف- جلد 1 صفحه 439
فرید وجدى- دائرة المعارف- جلد 6 صفحه 12
دائرة المعارف اسلامیه- جلد 1 صفحه 130
خيرالدين الزركلي- الأعلام- جلد 1 صفحه 245
سیدمرتضی میرسجادی- الشیعه و فنون الاسلام- صفحه 106
شیخ عبداللّه مامقانی- تنقیح المقال- جلد 1 صفحه 318
ابن عماد- شذرات الذهب- جلد 4 صفحه 147 حوادث سنة 328 ه
ابن خلکان- وفیات الأعیان- جلد 2 صفحه 168 رقم 192
سید شریف رضی- دیوان الشریف الرضی- جلد 2 صفحه 441
ابنجوزی- المنتظم- جلد 15 صفحه 29 رقم 2971
ابنشهرآشوب- معالم العلماء- صفحه 149
عبدالله بن أسعد اليافعي- مرآة الجنان- جلد 2 صفحه 444
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها