بعث و برانگیخته شدن دوباره

فارسی 2784 نمایش |

بت پرستان مى گویند: هنگام که بدن و اعضاء و جوارح ما و همچنین استخوانهاى بدن ما پوسیده و نابود شده چگونه تصور مى رود بار دیگر زنده و برانگیخته شویم و زندگى خود را تازه شروع نمائیم و نیز غرض اصلى از این سخنان رفع مسئولیت از خود و از اندیشه و اعمال جوارحى خودشان مى باشد؛ و آنان را روز قیامت در حالى که به رو در افتاده اند، کور و لال و کر محشور مى کنیم، جایگاهشان دوزخ است، هرگاه [شعله] آتشش فرو نشیند، شعله اى دیگر بر آنان مى افزاییم. این کیفر آنان است، به سبب اینکه به آیات ما کافر شدند و گفتند: آیا ما وقتى استخوان [جدا از هم و ریز ریز] و پوسیده شدیم، با آفرینش جدید برانگیخته خواهیم شد؟ آیا ندانستند خدایى که آسمان ها و زمین را آفرید، مى تواند مانند آنان را [پس از پوسیده شدن] بیافریند؟ براى آنان مدتى معین قرار داده که هیچ تردیدى در آن نیست، ولى [این] ستمکاران جز انکار [قیامت و تکذیب محشور شدن در آن] را نخواستند.
«و نحشرهم یوم القیامة على وجوههم عمیا و بکما و صما مأوئهم جهنم کلما خبت زدناهم سعیرا* ذالک جزاؤهم بأنهم کفروا بایاتنا و قالوا أ ءذا کنا عظاما و رفاتا أ ءنا لمبعوثون خلقا جدیدا* أ و لم یروا أن الله الذى خلق السماوات و الأرض قادر على أن یخلق مثلهم و جعل لهم أجلا لا ریب فیه فأبى الظلمون إلا کفورا؛ روز قيامت آنها را كور و لال و كر به روى چهره ‏شان درافتاده برخواهيم انگيخت جايگاهشان دوزخ است هر بار كه آتش آن فرو نشيند شراره ‏اى [تازه] برايشان مى ‏افزاييم. جزاى آنها اين است چرا كه آيات ما را انكار كردند و گفتند آيا وقتى ما استخوان و خاك شديم [باز] در آفرينشى جديد برانگيخته خواهيم شد. آيا ندانستند كه خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده تواناست كه مانند آنان را بيافريند و [همان خداست كه] برايشان زمانى مقرر فرموده كه در آن هيچ شكى نيست و[لى] ستمگران جز انكار [چيزى را] نپذيرفتند.» (اسراء/ 97- 99)

انسان مبعوث در قیامت عین انسان دنیایى است نه مانند او
"کفور" به معناى جحود و هر دو به معناى انکار از در لجبازى است، و این آیه احتجاجى است از خداى سبحان بر مساله قیامت و زنده شدن بعد از مرگ، علیه کسانى که آن را بعید مى شمردند، چون زنده شدن بدن بعد از متلاشى گشتن را محال پنداشته مى گفتند: «أ إذا کنا عظاما و رفاتا أ إنا لمبعوثون خلقا جدیدا؛ آیا بعد از آنکه به صورت اسکلتى در آمدیم، و آن اسکلت هم متلاشى و پوسیده شد دوباره با خلقت جدیدى مبعوث مى شویم؟» خداى تعالى در پاسخشان مى فرماید خلقت بدن در نخستین بار دلیل بر این است که چنین چیزى ممکن است، و وقتى ممکن شد دیگر فرقى میان بار اول و بار دوم نیست، و خلاصه همین که خود شما در این دنیا هستید و بدنى زنده دارید دلیل بر این است که چنین خلقتى محال نیست، و وقتى محال نشد دیگر چه فرقى میان این بار و بار دیگر است.
در اینجا ممکن است به ذهن برسد که خداوند خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى دانسته نه عین آن پس یک فرد بشر در قیامت مثل آن فردى است که در دنیا بوده، نه خود او، در جواب مى گوییم تشبیه و مانند بودن تنها در بدن است که مورد انکار منکرین بود، نه جان آدمى که حافظ وحدت و شخصیت انسان هم در این دنیا و هم در آخرت است، و بدان جهت انسان آخرتى عین انسان دنیوى است، نه مانند آن، آرى ملاک یکى بودن حسین فرزند تقى در دنیا و آخرت همان نفس انسانى او است که آن هم نزد خداى سبحان محفوظ است و با مردن معدوم و باطل نمى گردد، و وقتى آن نفس به بدن جدید در آخرت تعلق گرفت باز این بدن همان بدن حسین در دنیا خواهد شد هم چنان که در خود دنیا هم چند بار بدنش با همه اجزایش عوض شد و او هم چنان حسین پسر تقى بود.
خواهى پرسید که چه دلیل قرآنى بر این معنا دارید؟ در جواب مى گوییم آیه شریفه «و قالوا أ إذا ضللنا فی الأرض أ إنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون* قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم؛ و گفتند آيا وقتى در [دل] زمين گم شديم آيا [باز] ما در خلقت جديدى خواهيم بود [نه] بلكه آنها به لقاى پروردگارشان [و حضور او] كافرند. بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى ‏ستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى‏ شويد.» (سجده/ 10- 11) که در پاسخ کسانى که گفتند آیا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن دوباره به خلقت جدیدى خلق مى شویم؟ فرموده که: شما بعد از مرگ نه متفرق مى شوید و نه نابود مى گردید، بلکه آن ملک الموتى که موکل بر شما است شما را به تمام و کمال مى گیرد و حفظ مى کند، و اما آنکه در قبر مى پوسد و تار و پودش متلاشى مى گردد آن بدن خاکى شما است که تجدید بناى آن براى خدا آسان است، همانطور که بار اول بنا نمود.
این آیه دلیل بر این بود که حقیقت آدمى همان نفس او است که آن هم نزد خدا محفوظ است، و اما دلیل بر اینکه انسان مبعوث در قیامت عین انسان در دنیا است نه شخص دیگرى مانند آن، همه آیات قیامت است که آن را بازگشت انسان به سوى خدا مى داند، و زنده شدنش را زنده شدن آن انسان و حساب و مجازات و پاداشش را حساب و مجازات و پاداش همان انسان مى داند. پس، از آنچه گفته شد معلوم گردید که جمله "یخلق مثلهم" نمى خواهد بفرماید انسان مخلوق در آخرت شخصى نظیر انسان دنیا است، بلکه مقصود همان معنایى است که گفته شد و اگر مانند بودن این بدن و آن بدن را به میان آورد، و نتیجه اش آن شد که پاى مماثله به میان آید بدین جهت بود که خواست جواب درست مقابل متن اشکال باشد، چون اشکال ایشان که گفتند: «آیا وقتى اسکلت و سپس خاک شدیم دوباره به خلقت جدیدى مبعوث مى شویم؟» همه مربوط به شؤون بدن مرده بود نه مربوط به حقیقت انسان، و وقتى از حقیقت انسان یعنى نفس آدمى قطع نظر شود مماثله صحیح است، یعنى بدن آخرتى نظیر و مثل بدن دنیایى است هر چند که با در نظر گرفتن نفس، عین همند. بعضى از مفسرین گفته اند که: مراد از کلمه "مثلهم" خود آنان است، نه مانند ایشان، هم چنان که ما نیز به یکدیگر مى گوییم: "مثل تو کسى چنین کارى نمى کند" یعنى تو هم چنین کارى نمى کنى. و لیکن این توجیه بى اشکال نیست و جاى مناقشه در آن هست.
ظاهر این است که در عبارت مذکور مراد از مثل، همان مثل است نه عین و عنایت در این تعبیر به این است که بفهماند کسى که مثل تو است یعنى صفات تو را دارد و روح تو را و خصائص تو را دارد اینکار را نمى کند پس تو هم که مثل او هستى نباید چنین کار را بکنى پس در این تعبیر کنایى فعل نفى شده اما با نفى سببش که همان صفت باشد و این جور کنایه آوردن مؤکدتر است از اینکه صریحا بگوید تو این کار را مکن. و جمله "و جعل لهم أجلا لا ریب فیه" (اسراء/ 99) ظهور در این دارد که مراد از اجل، همان مرگ است، زیرا کلمه مزبور دو قسم استعمال دارد یکى مدت زندگى از حین ولادت تا مرگ و یکى هم سرآمد زندگى که مقارن با مرگ است، به هر معنا که باشد مرگ را شامل است و اگر در این جمله مرگ را یادآورى مى نماید به منظور عبرت گرفتن کفار است تا شاید از جرأت و جسارت بر خدا و تکذیب آیات او دست بردارند و بدانند که خداى تعالى مى تواند ایشان را دوباره زنده نموده انتقام کردار زشتشان را بگیرد.
بنابراین، جمله «و جعل لهم أجلا لا ریب فیه» ناظر به جمله «ذلک جزاؤهم بأنهم کفروا بآیاتنا» مى باشد که در صدر آیه قرار داشت و آیه آن معنایى را مى دهد که آیه «و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون؛ کسانى كه آيات ما را تكذيب كردند به تدريج از جايى كه نمى‏ دانند گريبانشان را خواهيم گرفت.» (اعراف/ 182) «أ و لم ینظروا فی ملکوت السماوات و الأرض و أن عسى أن یکون قد اقترب أجلهم فبأی حدیث بعده یؤمنون؛ يا در ملكوت آسمانها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده است ننگريسته ‏اند و اينكه شايد هنگام مرگشان نزديك شده باشد پس به كدام سخن بعد از قرآن ايمان مى ‏آورند.» (اعراف/ 185) در مقام افاده آن است.
بعضى از مفسرین احتمال داده اند که مراد از اجل، روز قیامت باشد، ولیکن این معنا با سیاق آیه سازگار نیست براى اینکه قبل از این جمله داستان انکار معاد را از ایشان نقل مى کرد، و علیه آن احتجاج مى کرد که خدا قادر است دوباره زنده شان کند، و در چنین زمینه اى مناسب نیست قیامت را مسلم و "لا ریب فیه" بگیرد. و نظیر این کلام گفتار بعضى دیگر است که جمله "و جعل لهم أجلا لا ریب فیه" را یک احتجاج دیگرى براى اثبات معاد دانسته اند. و به هر حال چه مراد از اجل روز مرگ باشد و چه روز قیامت خیلى مهم نیست چون نتیجه اى ندارد فقط خواستیم بگوئیم این احتجاج خالى از تکلف نیست.
این گروه بت پرستان مگر مشاهده ننموده اند صحنه جهان پهناور آفرینش را که ساحت کبریائى کرات آسمان و زمین پهناور را از جمله بت پرستان را آفریده همچنین قدرت دارد که خاک هر یک از اعضاء و جوارح آنان را بار دیگر به هیئت سابق و به صورت هر یک از جوارح آنان در آورد و بیافریند. و آیه مبنى بر احتجاج و اثبات امکان برانگیختن بشر است بار دیگر پس از مرگ در پاسخ استبعاد آنان که گفته اند در صورتى که اعضاء و جوارح ما و همچنین استخوانهاى بدن ما پوسیده و نابود گشته و به صورت خاک در آمده چگونه تصور می رود بار دیگر خاک به هیئت سابق اعضاء بدن دنیوى ما درآید. و آیه در پاسخ آنان احتجاج نموده به این که ایجاد بدن و اعضاء و جوارح اولین بار براى انسانها شاهد حتمى است که ساحت پروردگار میتواند مثل و مانند آنها را بار دیگر بیافریند و براى برانگیختن صحنه قیامت آماده فرماید نتیجه آنکه بدن در آخرت به لحاظ اینکه خاک اعضاء بدن انسان که بار دیگر به هیئت همان اعضاء آفریده شده مثل و مانند بدن دنیوى است. همچنانکه آهن که ذوب و گداخته شود بار دیگر بهمان قالب ریخته شود مثل و مانند آن خواهد بود ولى نظر به این که وجود انسان مرکب از روح و اعضاء بدن است و قوام و شخصیت انسان بروح است و تحت نظارت ملک الموت محفوظ بوده و در آستانه قیامت که خاک اعضاء و جوارح بصورت سابق آنها بار دیگر آفریده شده روح به آن تعلق و احاطه خواهد یافت آنگاه عین انسان است که در دنیا میزیسته است نه مثل و مانند آن انسان است.
همچنانکه در دنیا با تحولات پى در پى که بر اعضاء عارض می شود شخصیت انسان در همه ادوار زندگى کودکى و جوانى و پیرى باقى و محفوظ است و از نظر اینکه بت پرستان شخصیت انسان را همان اعضاء و جوارح پنداشته درباره خلقت دوباره آن استبعاد نموده اند. و آیه فقط به لحاظ گفتار آنان احتجاج نموده که آفریدگار می تواند خاک بدن آنان را بار دیگر به هیئت همان اعضاء بدن در دنیا بیافریند وگرنه آنچه را که کبریائى در آستانه قیامت بیافریند و روح بر بدن خود احاطه بیابد عین همان شخصیت انسان است که در دنیا میزیسته است. آفریدگارى که بشر را آفریده و براى هر یک اجل و مدت مشخص براى پایان زندگى او مقرر فرموده که تغییرناپذیر است و هر یک از افراد بشر نیز پس از سپرى شدن دوره زندگى وى در آستانه مرگ خواهد در آمد. اشاره به این که بشر درباره حیات و زندگى خود و همچنین درباره مدت زندگى در دنیا و پایان حیات خود قدرت و اختیارى نداشته و به کار نبرده و پیوسته در حیطه تدبیر آفریدگار همه عوالم را خواه ناخواه پشت سر خواهد گذارد و شاهد به طور حتم است که بشر پس از اینکه در آستانه مرگ در آید روح او که حقیقت و شخصیت انسان است و حیات او ذاتى و فنا ناپذیر است به عالم دیگر به نام برزخ انتقال خواهد یافت. در حالی که علاقه تدبیر او از بدن و جوارح خود گسیخته شده وجود او مستقل خواهد بود و بدن و اعضاء و جوارح او که به منزله نیروى عامل براى روح بوده محکوم نظام طبع و تحولات آن خواهد گردید و نیز براى همه افراد بشر از اولین و آخرین زندگى و حیات بار دیگر در عالم قیامت به طور ابد و کاملتر مقرر فرموده است.
روح بشر نیروى ناپیدا و مجرد و حیات حقیقى است آغاز از صفر شروع به حرکت می نماید و نیرو و قدرت زیاده بر تصورى در کمون به ودیعت دارد و در اثر استفاده و به کار بردن نیروها و عوامل ظاهرى خود مانند شنوائى و بینائى و نیز از به کار بردن نیروهاى باطنى مانند نیروى خیال و حافظه از این روزنه ها به صحنه جهان و به گوشه و کنار آن توجه نموده استفاده و بهره ها خواهد داشت. و از حرکت جوارحى به نام افعال اختیارى می تواند به سوى مقصدى که در نظر گرفته روانه شده و نتیجه و فایده آن را و نقص خود را در اثر یافتن آن فائده رفع نموده به کمال برسد و آن را جایگزین نقص خود نماید.
1- فعل اختیارى که قوام آن به حرکت است بر حسب تحلیل دو سنخ حرکت از آن به وجود می آید. حرکت اعضاء و جوارح که به طور تدریج است و هر جزئى از حرکت به پایان می رسد جزء دیگر به وجود خواهد آمد مانند حرکت و انتقال از مکان به مکان دیگر که به طور تدریج است و قوام آن به زوال جزئى و وجود جزء دیگر خواهد بود.
2- حرکت ذاتى و روانى است که روح در اثر تدبیر و ایجاب و قهر اعضاء و نیروهاى خود را به کار مى بندد به منظور آنچه را که فاقد بوده بیابد و بدان حقیقت نائل آید و ادراک کند حرکت اعضاء در فعل اختیارى به تدبیر و فرمان روح تحقق می یابد و بر اساس تبدل اجزاء حرکت به طور تدریج صورت می گیرد ولى روح از فعل اختیارى خود رو به رشد نهاده و نیروى ادراک آن افزایش می یابد بالاخره جوارح در انجام فعل اختیارى خود نیرو صرف می نماید ولى روح از عمل اختیارى خود نیرو کسب می نماید و بر نیروى معنوى خود می افزاید و از تکرار عمل و کسب نیرو از قوه بفعل و از ضعف و حال به مرتبه ملکه و به صفت نائل می شود به منظور اینکه همان عمل اختیارى را بدون تروى و تفکر بتواند انجام دهد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏13 صفحه 290

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 10 صفحه 158

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد