جنگ موته (3)

فارسی 3499 نمایش |

بازگشت لشکر موته به مدینه:
وقتی خالد بن ولید همراه مسلمین گریخت و نزدیک مدینه رسید، مردم در جرف به استقبال آنها رفتند و بر چهره آنها خاک مى پاشیدند و آنها را متهم به فرار و سرزنش مى کردند، و مردم خالد را شوم مى شمردند. مى گفتند، اى فرار کنندگان، آیا در راه خدا گریخته اید؟ ولى پیامبر (ص) مى فرمود: اینها فرارى نیستند و انشاء الله حمله کننده خواهند بود.
گفته شده است که: هیچ لشکرى از مسلمانان به اندازه لشکر مؤته از اهل مدینه سرزنش نشنید. مردم مدینه با آنها در کمال بدى برخورد کردند آنچنان که بعضى از سپاهیان که به خانه خود مراجعه کرده و در زدند، همسرانشان در را نگشودند و مى پرسیدند، آیا با همراهان خود برگشته اى؟ بزرگان صحابه هم که در آن جنگ شرکت داشتند، از شرم در خانه هاى خود نشستند، تا اینکه پیامبر (ص) به سراغ یک یک ایشان فرستادند و پیام دادند که شما حمله کنندگان در راه خدایید.

به عنوان نمونه:
روزی همسر سلمة بن هشام بن مغیره که در سپاه مؤته بود، نزد ام سلمه همسر رسول خدا (ص) رفت. ام سلمه از او پرسید: چرا سلمة بن هشام را نمى بینم؟ آیا بیمار است؟ همسرش گفت: نه به خدا قسم، ولى نمى تواند از خانه بیرون بیاید چون تا بیرون بیاید، مردم به او و یارانش مى گویند: ای گریختگان، آیا شما در راه خدا گریخته اید؟ در نتیجه خانه نشین شده است. ام سلمه این موضوع را به اطلاع پیامبر (ص) رساند و آن حضرت فرمود: چنین نیست، آنها حمله کنندگان در راه خدایند، و باید از خانه بیرون آید! و او از خانه بیرون آمد.

اطلاع یافتن خانواده جعفر از کشته شدن او:
از اسماء بنت عمیس نقل شده است که گفت: در روز کشته شدن جعفربن ابیطالب و یاران او، من صبح حدود چهل کیلو آرد خمیر کرده و خورشتى هم آماده کردم، پسرانم را شستشو دادم و بر ایشان روغن و بوى خوش زدم، ناگاه رسول خدا (ص) به خانه ام آمدند و فرمودند: اى اسماء، پسران جعفر کجایند؟ من پسرها را حضور رسول خدا (ص) آوردم، آنها را به سینه خود چسباند و بویید، سپس چشمانش نمناک شد و گریست. گفتم: اى رسول خدا، مثل اینکه خبرى از جعفر به شما رسیده است؟ فرمود: آرى، امروز کشته شد. من شروع به داد کشیدن و ضجه زدن کردم و زنان دور من جمع شدند. رسول خدا (ص) فرمود: اى اسماء سخن ناسزا نگویى و بر سینه خود نکوبى! پیامبر (ص) از آنجا به خانه دختر خود فاطمه (س) رفت، و فاطمه مى گفت: واى بر من از مصیبت عمویم. پیامبر (ص) فرمود: آرى باید بر کسى همچون جعفر گریه کنندگان بگریند.
از عبدالله بن جعفر نقل شده است که مى گفت: به خاطر دارم که رسول خدا (ص) پیش مادرم آمد و خبر مرگ پدرم را آورد، من به آن حضرت (ص) نگاه مى کردم و ایشان بر سر من و سر برادرم دست مى کشید و از چشمانش اشک سرازیر مى شد و از ریش او مى چکید. سپس عرضه داشت: پروردگارا، جعفر پیشگام براى وصول به بهترین ثواب ها شد، پروردگارا خودت بهترین جانشین براى فرزندان او باش به بهترین نحوى که در مورد یکى از بندگان خود اعمال مى فرمایى. سپس به مادرم فرمود: اى اسماء به تو مژده اى بدهم؟ گفت: آرى پدر و مادرم فداى تو باد. فرمود: خداوند عزوجل براى جعفر دو بال قرار داده است که در بهشت پرواز مى کند. مادرم گفت: پدر و مادرم فداى تو باد این مطلب را به مردم بگوى. پیامبر (ص) برخاست و دست مرا گرفت و در حالى که دست به سرم مى کشید و نوازش مى فرمود، به منبر رفت و مرا بر پله پایین جلوى خود نشاند، و با چهره اى اندوهگین شروع به صحبت کرد و چنین فرمود: مرد با داشتن برادر و پسر عمو احساس افزونى و بیشى مى کند، همانا جعفر کشته شد و خداوند براى او دو بال قرار داده است که در بهشت پرواز مى کند. آنگاه رسول خدا (ص) از منبر فرود آمد و به خانه خود رفت و مرا همراه برد و دستور فرمود خوراکى براى خانواده ما درست کنند. آن حضرت (ص) به سراغ برادرم نیز فرستاد و ما با رسول خدا (ص) غذا خوردیم، غذایى بسیار خوب و فرخنده. سلمى خدمتکار رسول خدا (ص) مقدارى جو را دستاس کرد و پوست آن را جدا کرده و پخت و روغن و فلفل هم بر آن افزود. من و برادرم با پیامبر (ص) غذا خوردیم و سه روز با آن حضرت (ص) بودیم و به هر یک از حجره هاى خود که مى رفت همراه او بودیم، سپس به خانه خود برگشتیم. آیا جعفر ابن ابی طالب به رسول خدا اعتراض کرده است؟: برخی مورخین گفته اند: وقتی پیامبر اکرم (ص) زید ابن حارثه را به عنوان امیر سپاه اعزامی به موته انتخاب فرمود و جعفر ابن ابی طالب را جانشین وی ساخت جعفر به ایشان (ص) اعتراض کرد. پیامبر (ص) به او فرمود: از این موضوع، بگذر زیرا تو نمی دانی چه چیزی بهتر است.

از نظر ما:
این قضیه قطعا ساختگی و کذب است. زیرا اولا جعفر در طول زندگی اش نشان داد که بسی با تقواتر از آن است که به فرمان رسول الله (ص) اعتراض کند. برای اثبات این تقوا کافی است مراجعه ای به تحسین ها و تعریفات رسول الله (ص) نسبت به او داشته باشیم بخصوص هنگامیکه از حبشه بازگشت ثانیا در برخی کتب تاریخی گفته شده است که فرمانده اول جعفر بوده است نه زید برای اطلاع از مویدات این سخن مراجعه شود به کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص) ج19 ص 309 و از طرفی دیگر در نصوص مختلفی اعتراض جعفر ذکر نشده و در برخی نصوص آمده است که جعفر گفت: ما کنت ارهب ان تستعمل علی زیدا یعنی: باکی ندارم زید امیر من باشد. از مجموع این اختلافات بدست می آید که اعتراض جعفر به رسول الله (ص) امری غیر ثابت است بخصوص که احتمال دارد این ادعا ناشی از غلطی چاپی که در کتب قدیم بسیار یافت می شده است باشد. زیرا برخی کتب عبارت: ما کنت ارهب ان تستعمل علی زیدا، را بصورت ما کنت اذهب ان تستعمل علی زیدا، یعنی: من به جنگ نمی روم اگر زید امیر من شود. چاپ کرده اند و این منشاء اشتباه شده است.

غنائم نبرد موته:
از جمله غنایم انگشترى بود که مردى آن را پیش رسول خدا (ص) آورد و گفت: من صاحب این انگشتر را در جنگ مؤته کشتم. و پیامبر (ص) آن را به خود او بخشیدند. عوف بن مالک اشجعى مى گوید: ما با دشمن در جنگ مؤته در حالى برخوردیم که گروهى از قضاعه و دیگر قبایل مسیحى عرب هم همراه ایشان بودند. آنها با ما مشغول جنگ شدند و مردى از رومیان در حالى که سوار بر اسب سرخى بود و شمشیر و لگام اسبش زرین بود، بر مسلمانان شمشیر کشید و حمله آورد، با خود گفتم: این دیگر کیست؟ اتفاقا مردى از نیروهاى امدادى قبیله حمیر در این راه همراه من بود که شمشیر هم نداشت، مردى از قوم گوساله اى کشت و آن حمیرى قطعه اى از پوست گوساله را از او خواست که موافقت کرد و به او داد. او پوست را در آفتاب پهن کرد و اطراف آن را میخ کوفت و چون خشک شد، از آن براى خود سپرى ساخت. همین مرد حمیرى وقتى دید که آن مرد رومى نسبت به مسلمانان چنان مى کند پشت سنگى در راه او کمین کرد و همینکه آن مرد رومى بر او گذشت به او حمله کرده و اسب او را پى کرد، اسب به زانو در آمد و آن مرد فرو افتاد و مرد حمیرى او را کشت. عمارة بن غزیه، از پدرش نقل کرد که گفته است: من در جنگ مؤته حضور داشتم و با مردى مبارزه کردم و او را کشتم. بر کلاهخود آن مرد یاقوتى نصب شده بود که تمام همت من دسترسى به آن بود، و به دست آوردم، و چون به هزیمت رفتیم و گریختیم آن را با خود به مدینه آوردم و به حضور رسول خدا (ص) بردم. رسول خدا (ص) آن را به خودم بخشیدند که در زمان عمر بن خطاب آن را به صد دینار فروختم و با بهاى آن نخلستانى در منطقه بنى خطمه خریدم.

اسامى شهدای موته:
1- جعفر بن ابى طالب 2- زید بن حارثه 3- مسعود بن اسود بن حارثة بن نضله 4- وهب بن سعد بن ابى سرح 5- سراقة بن عمرو بن عطیة بن خنساء 6- حارث بن نعمان 7- عبدالله بن رواحه 8- عبادة بن قیس.

منـابـع

سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 19

محمد بن عمر واقدی- ترجمه مغازی واقدی

شمس شامی- سبل الهدی و الرشاد- جلد 6

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد