بیماری پیامبر که در آن فوت کرد (1)

فارسی 4292 نمایش |

اولین نشانه های بیماری پیامبر (ص):
نخستین نشانه هائى که از بیماری و مرگ بر پیامبر (ص) آشکار شد، نزول سوره إذا جاء نصر الله و الفتح بود. که از پایان عمر او خبر مى داد.

رعایت حقوق همسران حتی در آخرین لحظات زندگی:
نقل شده است که پیامبر (ص) را در مدت بیمارى ایشان درون جامه اى (تشک یا لحاف) به خانه هاى همسرانش مى بردند و در همان حال بیمارى، وقت خود را میان آنها تقسیم مى کرد. پیامبر (ص) وقت خود را میان همسرانش تقسیم مى فرمود و عرضه مى داشت: پروردگارا این آن چیزى است که من مالک آنم (از عهده آن بر مى آیم) و تو بدانچه که اختیارى من نیست، یعنى محبتهاى قلبى، شایسته تر و سزاوارتر به گذشتى.

سخنان حضرت به اطرافیان:
شیخ طوسی (ره) در امالی به اسنادش از عبدالله بن مسعود نقل نموده است که گفت: یک ماه قبل از وفات پیامبر خبر وخامت حال او به ما رسید، هنگامی که زمان وفاتش نزدیک شد، ما را در خانه و اتاقش جمع کرد و نگاهی به ما انداخت، چشمانش پر از اشک شد و سپس فرمود: خوش آمدید، خداوند شما را زنده بدارد، خداوند شما را حفظ کند، خداوند شما را نصرت دهد، خداوند شما را هدایت نماید خداوند شما تو را موفق نماید خداوند شما را صحت و سلامت ببخشد خداوند شما را نگاهدارد، خداوند مقام شما را بلند نماید، شما را به تقوی وصیت می کنم که خداوند نیز شما را به همان توصیه نموده است. من به سوی شما آمدم که برای شما هشدار دهنده ای آشکار باشم تا در بین بندگان و بلادش بر خداوند طغیان ننمایید چرا که خداوند به من و شما در قرآن می گوید: «تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین»، «سراى آخرت را از آن کسانى قرار دادم که در زمین خواهان بلندى جویى و فساد نمى شوند و عاقبت نیک از آن پرهیزگاران است» و نیز فرمود: «ألیس فی جهنم مثوی للمتکبرین»، «آیا جهنم جایگاه متکبران نیست؟» گفتم: یا رسول الله یا نبی الله، چه زمان فراق تو فرامی رسد و هنگام مرگ تو می آید؟ فرمود: اجل من نزدیک است و به زودی از دنیا می روم و به سوی خداوند و به سدرة النتهی و جنة المأوی و عرش اعلی و جام طهور وعده داده شده و زندگانی شاد و خرم خواهم رفت، گفتم: چه کسی تو را غسل می دهد؟ حضرت فرمود: برادرم علی (ع) اگر او نبود، هر کسی که بعد از او به من نزدیکترین مردم است و اگر او نبود بعدی تا به آخر.
در ارشاد نیز آمده است آن چه بیش از همه از علی (ع) و فضائل مخصوص به او و بزرگی مقام و مرتبه او خبر می دهد جریاناتی است که پس از حجة الوداع برای رسول الله (ص) اتفاق افتاد و امور بی سابقه ای که به خواست خداوند واقع شده اند. رسول الله به محض این که فهمید زمان مرگش نزدیک شده پیوسته برای مسلمانان مطالبی را بیان می کرد و ایشان را از فساد و اختلاف پس از خود بیم می داد و دستور می فرمود تا برای همیشه به سنت او توجه کنند و موافق با آن رفتار نمایند و متفقا بدان توجه داشته باشند و آنان را به پیروی از بازماندگان خود و اطاعت از آنان فرامی خواند و مردم را به یاری و پشتیبانی از آن ها و این که در امور دین از ایشان کمک بگیرند دعوت می نمود و از مخالفت ایشان آنها را نهی می فرمود.
از جمله گفتاری که رسول الله (ص) با مردم داشت و همه راویان به صحت آن اعتراف و اجتماع نموده اند این است که فرمود: ای مردم، من پیش از شما به عالم دیگر می روم و شما پس از من آمده و کنار حوض کوثر بر من وارد می شوید، بدانید در آن هنگام از شما می پرسم که در حق کتاب خداوند و اهل بیت من چه کردید، اینک ببینید باید با آن ها چگونه رفتار کنید که خوشنودی مرا به دست آورده باشید، زیرا خدای مهربان و دانا به من خبر داده که این دو یادگار من هیچگاه از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر مرا دریابند و به من ملحق گردند و من هم از خداوند همین امر را خواستار شدم و او نیز به من کرامت فرمود اکنون متوجه باشید که دو یادگار من کتاب خداوند و اهل بیت من هستند، در هیچ امری بر آن ها پیش دستی نکنید که در غیر این صورت از یکدیگر متفرق خواهید شد و از فرامین آن ها سرپیچی نکنید که هلاک می گردید و سخنی به آنها نیاموزید که آنها از شما داناتر هستند. ای مردم کاری نکنید که پس از من به کفر گذشته خود بازگردید و به جاهلیت پیش عقب روید و در نتیجه گردن شما به دست بعضی دیگر از شما زده شود... بدانید که علی بن ابی طالب (ع) برادر و جانشین من است او برای تأویل قرآن می جنگد همانگونه که من برای تنزیل آن پیکار کردم. رسول الله (ص) در هر مجلس که حضور می یافت از این قبیل سخنان بیان می نمود و حجت را بر همگان تمام می کرد. سپس لشکری به فرماندهی اسامة ابن زید ترتیب داد و دستور داد تا او به همراه گروه کثیری از مسلمانان به طرف یکی از شهرهای روم (که پدر اسامه نیز در همان جا از پای درآمده بود) حرکت کند و نظر رسول الله این بود که با این کار عده ای از سران مهاجر و انصار در این لشکرکشی حضور یافته و زمان رحلت ایشان کسی بر سر ریاست و طمع بر جانشینی او اختلاف نکند و امر خلافت بدون نزاع به خلیفه ی پس از او یعنی امام علی (ع) تقدیم و مسلم گردد. باری لشکر اسامة آماده شد و رسول خدا (ص) نیز سعی بسیاری در روانه کردن سران مهاجر و انصار نمود و به اسامة فرمود تا با لشکریان خود بیرون رفته و در جوف که نزدیک مدینه بود اقامت نماید و مردم را وادار کرد تا همراه او بروند.

زیارت قبور بقیع:
وقتی پیامبر از بیماری خود مطلع شد و احساس کرد که این بیماری او را از پای درخواهد آورد دست علی (ع) را به دست گرفته، بر علی (ع) تکیه کرد و همراه با عده ای به بقیع آمد و به آنها نگاه کرد و فرمود: من مأمورم تا برای اموات بقیع استغفار کنم پس همراهان حضرت نیز با او آمدند تا این که ایشان در محلی توقف کرده و حضرت رو به مردگان بقیع گفت: سلام بر شما ای اهل قبور، خوشا به حال شما چون در حالی در قبرستان شب را به صبح رساندید که هیچ کس از مردم در این جا نبود، فتنه ها مانند پاره های شب تاریک و ظلمانی فرامی رسند و آخرین آن ها به دنبال اولیشان می آید، آن گاه پیامبر مدت بسیاری برای اهل بقیع از خداوند طلب بخشش و آمرزش نمود.
سپس به سوی علی (ع) آمد و به او فرمود: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من نازل می کند ولی امسال دوبار قرآن را بر من نازل نمود واین نیست جز اینکه هنگام مرگم فرا رسیده است. آن گاه فرمود: ای علی من بین خزائن دنیا و جاودانگی در آن و خزائن بهشت و پایندگی در آن مخیر بودم و در این میان من دیدار و وصال پروردگارم و بهشت را برگزیدم، هنگامی که من مردم مرا غسل بده و عورت مرا از دیدگان دیگران بپوشان چرا که هیچ کس آن را نمی بیند مگر اینکه کور می شود، سپس حضرت به منزل خویش بازگشت عایشه می گوید: پیامبر خداى از بقیع بازگشت و مرا دید که سردرد داشتم و مى گفتم: «واى سرم» گفت: «بخدا اى عایشه، من باید بگویم واى سرم» آنگاه گفت: «ترا چه زیان اگر پیش از من بمیرى و به کار تو پردازم و کفنت کنم و بر تو نماز کنم و به خاکت سپارم.» گفتم: «بخدا مى بینم که اگر چنین کنى به خانه من باز مى گردى و با یکى از زنان خود خلوت مى کنى.»!! (تاریخ الطبری/ترجمه، ج 4، ص:1315)
حضرت سه روز در منزل خویش ماند آن گاه از خانه به سوی مسجد خارج شد در حالی که بر سرش دستار پیچیده بود و با دست راست به امیرالمؤمنین (ع) و با دست چپ به فضل بن عباس تکیه داده بود تا این که به مسجد داخل شد و از منبر بالا رفت و بر آن نشست سپس فرمود:...

منـابـع

محمد باقر بهبهانی- خاتم الانبیاء

ابن خلدون- تاریخ ابن خلدون- جلد 1

محمدبن جریر طبری- تاریخ الطبری- جلد 4

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد