نگرشی بر تاریخ فلسفه اسلامی در دایرة المعارف فلسفی راتلج

فارسی 10815 نمایش |

دائرةالمعارف فلسفه راتلج (routledge encyclopedia of philosophy) شامل مقالات متعددی در خصوص فلسفه، کلام و عرفان است. حدود 60 مقاله در خصوص فلسفه اسلامی در این دائرةالمعارف وجود دارد که یازده عنوان آن در این مقاله معرفی شده است.

مفهوم، ماهیت و خاستگاه های فلسفه اسلامی:
مقاله نخست با عنوان «مفهوم فلسفه در اسلام» نوشته الیور لیمان، به بررسی تعاریف مختلف و ماهیت فلسفه اسلامی و چگونگی شروع آن پرداخته است و در نهایت این تعریف را برگزیده است که «شاید بهترین راه مشخص کردن ماهیت فلسفه اسلامی این باشد که بگویم آن نوعی از فلسفه است که از فرهنگ اسلامی نشأت گرفته است.» منشأ فلسفه اسلامی در صدر اسلام بوده است و از آن زمان سؤالاتی اعتقادی مطرح می گردید. در این مقاله در خصوص سازگاری یا عدم سازگاری فلسفه با دین اسلام بحث شده است. فلسفه اسلامی در شروع عمیقاً نوافلاطونی بوده است و بعدها به اشکال گوناگون همچون فلسفه مشاء، اشراق و حکمت متعالیه رایج گردید.

نسبت فلسفه اسلامی با فرهنگ اسلامی:
در مقاله «فلسفه اسلامی» نوشته الیور لیمان بیان می شود که فلسفه اسلامی شیوه ای از فلسفه است که در بافت فرهنگ اسلامی به وجود آمده است. فلسفه اسلامی رابطه تنگاتنگی با فلسفه یونانی دارد. از همان صدر اسلام سؤالات نظری مطرح می شد و رفته رفته علوم اسلامی مانند قانون شرع، زبان عربی و علم کلام شکل می گرفت.
مکتب نو افلاطونی در ابتدا فلسفه رایج در میان متفکران اسلامی از جمله گروه اخوان الصفا بود. فلسفه ارسطویی و فلسفه افلاطونی که ملهم از شخصیت سقراط بود، در فلسفه اسلامی رواج یافت. برخی آراء ارسطو مغایر تفکر اسلامی بود. فارابی نظریه «صدور» و ابن سینا نظریه «ضرورت» را مطرح نمود. غزالی به سه دلیل فلاسفه را شایسته تکفیر می دانست: قول آنها مبنی بر ازلیت عالم، انکار علم خداوند به جزئیات و انکار معاد جسمانی. لذا تا قرن نوزدهم فلسفه در بخش اعظم دنیای اسلام فراموش گردید.

فلسفه اسلامی در دوره جدید:
در مقاله «فلسفه اسلامی در دوره جدید» نوشته پرویز مروج و الیور لیمان، بحث می شود که چند جریان عمده در فلسفه مدرن اسلامی وجود دارد. چالش غرب با اصول فلسفی اسلام سنتی و تمایل به ارائه صورتی از تفکر که متمایز باشد. از اواسط قرن نوزدهم به بعد فیلسوفان اسلامی سعی در تعریف جدیدی از فلسفه اسلامی دارند. قرن 19 شروع شکاف بین دنیای اسلام و غرب و عقب ماندگی مسلمین بود. نهضت احیای فرهنگ سنتی اسلامی در کشورهای اسلامی با بهره گیری منتقدانه از دستاوردهای مهم تمدن غربی شروع شد.

انتقال فلسفه اسلامی به اروپای غربی:
در مقاله چهارم با عنوان «انتقال فلسفه اسلامی به اروپای غربی» نوشته چارلز بارنت، بحث می شود که مسلمانان فلسفه یونانی و اندیشه فلسفی اواخر دوره باستان را در قرون وسطی به اروپای غربی انتقال دادند و آن را برای متفکران مسیحی و یهودی قابل دسترس ساختند. در انتقال فلسفه اسلامی به غرب دو مرحله وجود دارد:
اول در نیمه دوم قرن دوازدهم تمایل به آثار نوافلاطونی منجر به ترجمه های آثار کندی، فارابی، اخوان الصفا و ابن سینا شد. طی مرحله دوم در ربع قرن سیزدهم تمایل به فهم فلسفه ارسطو منجر به ترجمه آثار ابن رشد گردید. محققین یهودی در هر دو نهضت ترجمه سهم مهمی داشتند و در مرحله دوم، پیشگام نهضت ترجمه عربی به زبان عبری بودند. محفل کلیسای تولدو، دربار فردریک دوم در سیسیل و همچنین محفل گوندیسالینوس در این نهضت ترجمه نقش مهمی را ایفا نمودند. وقتی ژیل رومی خطاهای فیلسوفان را ذکر می کند تنها به فیلسوفانی اشاره دارد که آثار آنها از عربی ترجمه شده اند و این حاکی از گستردگی نفوذ متون فلسفی عربی در این دوران می باشد.
اوایل قرن شانزدهم مجددا مطالعه مستقیم متون عربی احیاء گردید. در این دوره تأسیس چاپخانه های عربی، تدریس زبان عربی، انتشار لغت نامه و دستور زبان عربی و رونق پژوهش دانشگاهی درباره فلسفه اسلامی در اروپای غربی گسترش یافت. در عین حال این عصر پایان دورانی بود که مؤلفان اسلامی برای کسب معرفت بشری مهم پنداشته می شدند.

افلاطون در فلسفه اسلامی:
مقاله پنجم با عنوان «افلاطون در فلسفه اسلامی» نوشته دیوید بارل به بررسی فلسفه افلاطونی در اسلام می پردازد. افلاطون در دنیای اسلام به عنوان حکیمی متأله و فلسفه او به عنوان حکمت الهی شناخته می شده است. نقش افلاطون در دنیای اسلام بیشتر به وجود آوردن زمینه تفکر فلسفی بود نه ایجاد نظریات خاص فلسفی. شناخته شدن افلاطون به عنوان افلاطون الهی به دلیل آثار اوست که بیش از دیگر فیلسوفان یونان انسان را مستقیماً به تفکر درباره اعمالشان در پرتو اهداف متعالی سوق می دهد و از این رو فلسفه توانست خود را به عنوان راه کامل زندگی به نمایش گذارد و لذا با شرع اسلام رقابت کند. فارابی در تفسر خود از جمهوری افلاطون، از خیر مطلق به مبدأ اول تعبیر می کند؛ به طوری که جهان از ذات فیض بخش واحد ناشی می شود. آموزه افلاطون درباره روح با تعالیم اسلامی سازگار است. نظر ابن سینا در اقتباس از این آموزه افلاطونی درباره روح، در مقابل معاد جسمانی است. همچنین از بحث انسان شناسی افلاطون برای شرح صراط مستقیم قرآن استفاده شد.

ارسطو در فلسفه اسلامی:
مقاله ششم با عنوان «ارسطو در فلسفه اسلامی» نوشته کیکی کندی – دی به بررسی تأثیر فلسفه ارسطو در فلسفه اسلامی می پردازد. فیلسوفان بزرگی از دنیای اسلام از جمله کندی، فارابی، ابن سینا، ابن باجه و ابن رشد به شدت تحت تأثیر ارسطو بودند. بسیاری از فیلسوفان اسلامی برای اعتبار بخشیدن به آراء و مدعیات خود به ارسطو به عنوان مرجع نهایی استناد می کردند.

فلسفه نوافلاطونی در فلسفه اسلامی:
هفتمین مقاله تحت عنوان «فلسفه نوافلاطونی در فلسفه اسلامی» نوشته ایان ریچارد نتون است. در این مقاله گفته می شود که افلوطین بنیانگذار مکتب نوافلاطونی است. شهر اسکندریه در طی قرون، موطن بسیاری از فلسفه ها و فیلسوفان از جمله افلوطین بوده است. جندی شاپور و حران نیز مراکز رونق و شکوفای این مکتب بوده اند. دو مجرای مهم و عمده فلسفه نو افلاطونی دو اثر به نام الهیات ارسطو و کتاب العله می باشد که با فرفوریوس و پروکلوس پیوند دارند. الهیات ارسطو برخلاف نامش ارتباطی با ارسطو ندارد بلکه خلاصه ای از کتابهای پنجم و ششم تاسوعات افلوطین همراه با تعلیقات. کتاب العلة مبانی خود را در عناصر الهیات پروکلوس دارد.

فلسفه عرفانی در اسلام:
مقاله هشتم با عنوان «فلسفه عرفانی در اسلام» به قلم سید حسین نصر است. نزدیکترین واژه عربی به فلسفه عرفانی، حکمة الذوقیه است. اصطلاح mystical philosophy شامل دیگر انواع تفکر در زمینه اسلامی است که حکمة الذوقیه در قلب آن قرار دارد. فلسفه عرفانی شامل دیدگاههای عقلانی نیز هست ولی حکمة الذوقیه در مقابل حکمة البحثیه است. در این مدخل فلسفه مشایی کنار گذاشته شده است، هر چند که برخی عناصر عرفانی در برخی آثار فارابی و ابن سینا وجود دارد. در این مقاله بیشتر بر فلسفه اسماعیلی تأکید شده است که ارتباطی تنگاتنگ با تعالیم هرمسی، فیثاغورثی، نوافلاطونی و مکتب اشراق و برخی شاخه های فلسفه اسلامی در اسپانیا و ایران و هند دارد. این فلسفه ذاتا رمزگونه است و با بعد باطنی و عرفانی دین یکی است  اسماعیلیه فلسفه اصیل خود را حکمتی می دانند که از تعالیم امام نشأت می گیرد. کیهان شناسی، روان شناسی، و معادشناسی اسماعیلیه به طرز پیچیده ای با امام شناسی و نقش امام و کشف شهود در اسرار الهی پیوند دارد. لذا کلیه مکاتب گوناگون فلسفه اسماعیلی با تأکید بر وجود تمایزات مهم بین آنها باید عرفانی دانسته شود.
دو عنصر فلسفی مهم که با شیعه به طور عام و با اسماعیلیه به طور خاص مربوط است عبارتند از: مکتب هرمسی و مکتب فیثاغورسی..

کلام اسلامی:
نهمین مقاله تحت عنوان کلام اسلامی به قلم عبدالوهاب افندی است. در این مقاله درباره تعریف علم کلام، گروههای کلامی شیعه، خوارج، مرجئه، جبریه، قدریه و همچنین اشاعره و معتزله بحث می شود و متعرض برخی موضوعات کلامی می شود و در نهایت گرایشهای روش شناسانه و علل افول علم کلام را بررسی می نماید.

شرق شناسی در فلسفه اسلامی:
مقاله دهم تحت عنوان «شرق شناسی در فلسفه اسلامی» به قلم ابی نورالدین می باشد. در این مقاله نخست مفهوم شرق شناسی و سپس شرق شناسی به عنوان آموزه سیاسی تبیین می شود و در ادامه نگرش شرق شناسی به اسلام و رابطه آن با فلسفه اسلامی بحث می شود. همان طور که نویسنده می گوید: «شرق شناسی مفهومی است که نشان می دهد چیزی خیلی خاص و متفاوت درباره تفکر کسانی که در شرق زندگی می کنند وجود دارد که می تواند از طریق روشهای تحقیق علمی رایج در غرب کشف شود». لذا در این نوع روشهای غربی مسائلی وجود دارد که تأثیر منفی در ذهن غربی داشته است. شرق، حوزه ای وسیعتر از اعراب و مسلمین است که هند، چین، ژاپن، و کره را نیز دربردارد.

نبوت در نظر فیلسوفان:
آخرین مقاله با عنوان «نبوت» به قلم دیوید شاتز می باشد. در این مقاله درباره مفهوم نبوت، وظایف پیامبر، نظریه های دوران باستان و نظریه های قرون وسطایی فیلسوفان مسلمان، مسیحی و یهودی درباره نبوت و در نهایت نگرشهای جدید به نبوت در زمان معاصر بحث می شود.

منـابـع

محمود زارعی بلشتی- دائرةالمعارف فلسفه راتلج- ترجمه امیرکبیر، 1385- صفحه 23-11

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد