ابعاد مختلف زمان و مکان در فلسفه ابن سینا

فارسی 14017 نمایش |

خاصیت دیگر اجسام در فلسفه ابن سینا علاوه بر اینکه از صورت و ماده ترکیب یافته است، این است که در زمان و مکان قرار گرفته است و این دو مقوله را می توان از شرایط لازم عالم جسمانی دانست. در طبیعیات ارسطوئی که اصل و اساس آن مسأله حرکت است این دو مقوله اهمیت فراوان دارد چون حرکت را فقط با این دو مقوله می توان سنجید. لکن زمان و مکان هیچ گاه به صورت واقعیت های جدا از اجسام پذیرفته نشده است بلکه در طبیعیات ارسطوئی این دو همیشه از شرایط عالم جسمانی بوده است. همین یکی دانستن مکان انتزاعی هندسی یا «مکان مطلق» و «مکان طبیعی» در قرن هفدهم میلادی است که فیزیک جدید را از طبیعیات قدیم ممتاز می سازد.

رابطه زمان و مکان با اجسام
در نظر ابن سینا هستی زمان و مکان مستقل از اجسام بی معنی است و بنابراین سؤالی که بعداً بسیاری از فلاسفه غربی مانند کانت کرده اند که اگر مکان بی نهایت نباشد پس آن سوی عالم چیست برای او مفهوم واقعی واقعی ندارد، چون اگر جسمی در بین نباشد مکانی نیز وجود ندارد و اصلاً نمی توان از «آن سو» صحبت به میان آورد و تصور کرد که مکان واقعیتی است مستقل که در آن اجسام نهاده شده است. ابن سینا این نکته را که جسم بر مکان مقدم است در گفتار زیر تأیید کرده است:
«و تو می دانی که جسم پیش از سطح است در وجود، و سطح پیش از خط است و خط پیش از نقطه است و علماء و اهل تحقیق این معنی بیان کرده اند، و آنچه بعکس این گویند، که نقطه چون متحرک شود، از آن خط پدید آید، و از خط سطح، و از سطح جسم پدید آید، از برای تفهیم گفته اند.»

ارتباط مکان با خیز طبیعی
مفهوم مکان در فلسفه مشائی رابطه نزدیکی با مفهوم حیز طبیعی دارد. بنا به نظر این مکتب هر عنصر بسیط، یعنی آتش و هوا و آب و خاک، مکان طبیعی خود را در کره ای که با کره زمین متحدالمرکز است و از سطح آن تا دون فلک قمر قرار گرفته است داراست، به این ترتیب که زمین پائین ترین مرتبه و آتش بالاترین مرتبه را حائز است:
«پس لازم آید که هر جسمی را یک مکان باشد، اما بسیط، به حسب مقتضی طبیعت وی، و اما مرکب، اگر درو غالب است به حسب غالب، و اگر غالب نیست، و قوتها برابر باشند، در تجاذب به همه جانبها، مکان آن مرکب آن باشد، که در آنجا اتفاق هستی او افتد. و نیز واجب است، که شکل که طبیعت بسیط تقاضا کند، گرد بود، زیرا که اگر شکلی دیگر بود جز گردی، لازم آید، که از یک قوت راست در یک مایه راست هیئات مختلف آید، و این محال است.»

مکان هر شیء نهایت جسم حاوی
طبق نظر مشائی مکان هر جسم سطح باطن جسمی است که بر آن محیط است، مثلاً مکان آتش سطح درونی فلک قمر است و مکان هوا درون کره آتش یا در مورد آبی که در یک ظرف ریخته شده است، سطح درونی ظرف که نهایت جسمی است که بر آب حاوی است مکان آب است. بنابراین مکان هر شیء که ظاهراً فضائی است که آن را احاطه کرده است همان را نهایت جسم حاوی است و جز آن چیزی نیست. مفهوم مکان رابطه نزدیکی با جهت در علوم قدیمه دارد.

رابطه حرکت با زمان
زمان دارای یک جنبه درونی و کیفی است و به این دلیل سنجش و تعیین آن از مکان مشکلتر است. در حالی که می توان مکان را با هر واحد انتخاب شده ای اندازه گیری کرد، انسان دارای هیچ گونه نیروئی که بتواند همین امر را در مورد زمان انجام دهد نیست. بلکه سنجش زمان بستگی به حرکت دارد و در واقع زمان همان مقدار حرکت است. زمان کاملاً بستگی به تغییر و حرکت دارد و اگر حرکت نباشد زمان نیز نخواهد بود. پس همانطور که اجسام در یک فضای یکسان و مجرد قرار نگرفته است بلکه مکان یکی از شرایط عالم جسمانی است، به همین نحو حرکت در یک زمان یکسان منتزع انجام نمی پذیرد بلکه زمان یکی از شرایط حرکت است. همچنین اگر کون و فساد و حرکت و تحول نبود تقدم و تأخر بین حوادث و موجودات از بین می رفت و زمان دیگر وجود نمی داشت.

رابطه زمان و آن
زمان به نظر شیخ و با پیروی از ارسطو کمی است متصل و غیر قار که قابل انقسام بی حد و حصر است بدون اینکه این تقسیم منجر به «ذره زمان» یا «آن» شود (رجوع شود به الهیات دانشنامه علائی ص128 و فن سماع طبیعی ص205). دلیل وجود زمان در مشاهده حرکت دو شیء است که از یک نقطه آغاز شده لکن یکی از دیگری عقب می افتد. اثبات وجود زمان بستگی به اتصال حرکت دارد که خود وجود من غیر مستقیم مؤید اتصال زمان است (فن سماع طبیعی ص200). و چون یک کمیت متصل است، زمان مانند مکان باید فصلی داشته باشد که آن را «آن» گویند. لکن «آن» دارای فعلیت نیست چنانکه اشاعره معتقدند، بلکه وجود «آن» یا «لحظه» فقط بالقوه و بالتوهم است. همانطور که هر خطی هر قدر کوتاه باشد باز هم قابل تقسیم است، هر لحظه نیز هر قدر کوتاه باشد باز می توان آن را به چند قسمت تقسیم کرد.

نقطه فضایی و لحظه زمانی
یک نقطه در فضا را می توان یا قسمت تقسیم ناپذیر خط دانست و یا آن واحد هندسی محسوب داشت که از حرکت آن خط به وجود می آید. لحظه یا «آن» را نیز می توان از دو جهت در نظر گرفت، یا به عنوان قسمی از زمان که هستی آن بستگی به زمان دارد و یا به عنوان واقعیتی که از جریان آن زمان بوجود می آید. به نظر شیخ هم نقطه فضائی و هم لحظه زمانی فقط یک وجود توهمی دارد و از وجود حقیقی بهره مند نیست. لکن باید در نظر داشت که انکار واقعیت لحظه یا «آن» باعث از بین رفتن واقعیت زمان نمی شود، چون واقعیت زمان از نفس کلی و حرکت مستدیر فلکی سرچشمه می گیرد. اگر حرکت فلکی نبود زمان نیز نمی بود، همانطور که می توان گفت جهات فضا و حرکت نیز نمی بود (فن سماع طبیعی ص 217-214). بنابراین افلاک تعیین کننده مکان و زمان و تحدید کننده جهات اند و حرکت مستقیم جهان تحت القمر را امکان پذیر می سازند.

منـابـع

سیدحسین نصر- نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت- خوارزمی 1377- صفحه 343-342 و 347-346

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد