دلایل امکان وجود وجدان جهانی

فارسی 3128 نمایش |

اگر انسان همین است که گذشته خود را به توسط تاریخ در دسترس ما قرار داده است، اگر انسان دارای همین ساختمان فیزیولوژی و سازمان روحی است که در طول قرون و اعصار به ما نشان داده است. اگر انسان همین است که مانند اعضای جسمانی، مشترکات و اصول واحد درونی دارد، نه تنها اجتماعات کنونی بلکه اگر هزاران جوامع دیگر هم به این اجتماعات افزوده شوند باز هم می توانند در یک وجدان به معنای عمومی اشتراک داشته باشند. ادله زیادی برای اثبات این حقیقت در دست داریم از آن جمله:
اول- اعلامیه جهانی حقوق بشر از دیدگاه اسلام و مقدار قابل توجهی از آن حقوق به وسیله غرب بهترین دلیل این مدعا است که انسان ها بایستگی ها و نبایستگی ها و شایستگی ها و ناشایستگی های مشترکی دارند، یالااقل می توان در آنها چنین مشترکاتی را ایجاد نمود که همگی از آنها پیروی نمایند.
دوم- وجود رجال جهانی و شخصیت های بین المللی است که از حیث دارا بودن به یک صفات بارز و برجسته انسانی نقطه تمرکز قوای دماغی و وجدانی همه جوامع قرار گرفته اند. هیچ تمدن انسانی اعلی را نمی توان تصور نمود که انبیای عظام و جانشینان وارسته آنان مانند علی بن ابیطالب و فرزندان تکامل یافته او و انسان هایی مانند سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مالک اشتر و اویس قرنی و عمار بن یاسر و نظایر آنها به عنوان نمونه انسان های کامل مورد اتکای عقول و وجدان های پاکان مردم آن تمدن نباشند. آیا کسی می تواند منکر این بوده باشد که سقراط هنوز به عنوان نقطه اتکای وجدان های جوامع گوناگون بشری به وجود خود ادامه می دهد؟ بلی، ممکن است گفته شود که همه جوامع این رشد را نداشته اند و هم اکنون خود پرستان خود کامه، سودپرستان خودآشام که حاضرند جهانی را برای یک دستمال آتش بزنند و در گوشه های دور افتاده دنیا از همان قبایل که مانند انسان های ابتدایی زندگی نموده و نمی توانند در وجدان جهانی شرکت داشته باشند، وجود دارند. ولی این گمان چه انرژی در وجود وجدان جهانی برای جوامع رشد یافته خواهد داشت؟ ریاضیات عالیه و مسایل علمی عالی هم برای آن جوامع مطرح نبوده است ولی مسایل علمی واقعیت دارند و ذهن انسانی بازیگری بسیار دقیق در ریاضیات عالیه می تواند داشته باشد. و ثانیا این مسئله برای آن نیست که آنها کاملا انسان معتدل مورد نظر بوده و از شرکت در یک وجدان جهانی عاجزند. زیرا آنان به جهت عدم رشد دارای سازمان تکامل یافته روحی نیستند تا وجدان داشته و آن را با تمام جوامع دنیا مشترک نمایند. اگر بنا شود که ما به جهت وجود درندگان انسان نما و جوامع رشد نیافته مسایل عالیه انسانی را متوقف نماییم، خوب است که در مسایل حقوق حیات عمومی هم صحبت نکنیم و همچنین ما باید وجود افراد بسیار کندذهن و پست و رذل را که در اجتماعات متمدن به طور فراوان پیدا می شوند، مانع راه خود دانسته و هرگز در صدد پیدا کردن اصول عالیه نبوده باشیم، زیرا این افراد، آنها را نمی فهمند و اگر هم بفهمند، نمی خواهند مطابق آنها رفتار نمایند. این گونه تصور مانند این است که ما نبایست روح انسانی را از حیث خواسته ها اشباع نماییم، زیرا یکی ازناخن های این فرد شکسته است یا یکی از انسان ها غیر از خور و خواب و خشم و شهوت چیز دیگری احساس نمی کند.
سوم- وجود شاهکارهای ادبی مانند بینوایان و آثار بزرگ معنوی است مانند مثنوی و غیره که قرن ها ادامه یافته و به بیرون از مرزهای وطن اصلی خود منتقل و سرتاسر جوامع معمولی رافراگرفته اند. خلاصه، امکان وجدان جهانی با امکان وجدان اجتماعی و وجدان اجتماعی با امکان وجدان فردی تقریبا متلازم می باشند، اثر این وجدان جهانی را در آیه ذیل می توان ملاحظه نمود: «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیاالناس جمیعا»؛ «بدین جهت ما به بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین فردی را بکشد، مانند اینست که تمام انسان ها را کشته است و هرکس یک فرد را احیا نماید، مانند اینست که تمام افراد انسان ها را احیا نموده است» (مائده/32) و این فرمول بدون فرض یک روح کلی که در زیر بنای مسایل انسانی قرار گرفته است و می تواند به عنوان اساس یک سیستم اخلاق و حقوق و سیاست آمیخته به هم معرفی شود تقریبا امکان ناپذیر است.
چهارم- شخصیت های برجسته افراد انسانی را می بینیم که وجدان پهناور و عمیق آنان، تمام خوشی ها و ناملایمات انسان ها را درک می کند. حقیقتا آنان احساس می کنند که افراد انسانی در زوایای دل آنان سکونت گزیده اند به طوری که ناراحتی های جامعه خود را می چشند، آنچنان که درد بیماری خود را می یابند. بسیار بعید به نظر می رسد کسانی که دارای این گونه وجدان پاک و قهرمان نیستند این مطلب را بچشند، چنان که یک کودک خردسال محال است که لذت حل یک مجهول علمی را درک کند. ولی این محرومیت که نصیب کاموران و سودجویان شخصی است ضرری به واقعیت نمی رساند. اگر بخواهیم این مسئله رابا توضیح بیشتری مطرح کنیم می گوییم: پدرانی هستند که در حفظ و حمایت همسر و فرزندان خود تنها از مقررات اجتماعی و رسوم عرفی تحریک می گردند، در صورتی که پدرانی هم وجود دارند که حقیقتا همسر و فرزندان خود را به منزله اجزای "شخصیت" خود تلقی نموده و خوشی ها و ناملایمات خانواده خود را در"من" خود در می یابند.
گروهی هستند که با جامعه خود، مانند خانواده، بلکه مانند "شخصیت" خود می نگرند. بالاتر از این، اشخاصی پیدا می شوند که درجات بشریت را در وجدان خود لمس می کنند. اینان هستند که می توانند رهبران واقعی جوامع بوده باشند درتاریخ زندگانی علی(ع) دقت کنید، خواهید دید این "شخصیت" یکی از عالی ترین نمونه های این وجدان جهان گیر می باشند. در نهج البلاغه می فرماید: «اقنع من نفسی بان یقال لی امیر المومنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر»؛ «آیا درباره شخصیت خود به همین قناعت کنم که به من بگویند علی زمامدار مسلمین است. ولی در ناملایمات روزگار با آنها شرکت نورزم؟»
شما چه خیال می کنید؟ خیال می کنید که سقراط بدون اینکه وجدانش وضع جهانی به خود بگیرد، می توانست سم شوکران را مانند یک شربت گوارا نوش جان کند؟ شما خیال می کنید مهاتما گاندی بدون اینکه وجدانش به تمام وجدان های میلیون ها افراد جامعه هند چنگ بزند، می توانست لقب «مهاتما» (روح بزرگ) را حقیقتا تصاحب کند و سرزمین هند، آن جامعه را یکپارچه حرکت بدهد؟

منـابـع

محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 262-265

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها