بررسی جامعه بی بهره از مدیریت صحیح و تقوای سیاسی

فارسی 3618 نمایش |

به طور کلی جامعه ای که از یک فرهنگ پویای سازنده و تقوای سیاسی و مدیریتی برخوردار نباشد، خالی از دو حالت زیر نخواهدبود:
1- عوامل جبری با ضوابط آهنین و کیفرهای بسیار تند و بی امان، چونان پتک آهنین آهنگران که بر آهن ها کوبیده می شود و با دگرگون ساختن وضع و شکل آنها، آنها را برای استفاده آماده می سازد، افراد و گروه ها و نهادهای آن جامعه را اداره نماید که در این حالت انسانی وجود ندارد، تا برای او فرهنگی، حقوقی، اخلاقی، مذهبی و سیاستی تصور شود.
2- اعضای جامعه به آن زندگی تن دهند که ضرورت زنده ماندن آن را تحمیل می کند، بدون ایمان و پذیرش به هیچ اصل و قانونی، ناچار اعضای چنین جامعه ای باید انعطاف پذیری شدیدی را برای تحمل تصادم و تضاد شدید خواسته ها و تمایلات نامحدود و بی محاسبه به دست بیاورند و بر مبنای «در زندگی هیچ چیزی شرط هیچ چیز نیست» آن زندگی بی اصل و قانون را سپری کنند، چنین زندگی که عالی ترین آرمان نیرومندان خودکامه تاریخ است، مردم را بدون تردید در معرض اسارت همان نیرومندان خودکامه در می آورد و یا از درون متلاشی می سازد و از بین می برد، لذا باید گفت: اگر معنای زندگی آن است که انسان در حالت بهترین تاثیر و تاثر از هستی، در تکاپوی مسابقه در خیرات حرکت کند، قطعا زندگی توصیف شده در این قسم دوم مرگی است دارای جست و خیز مزاحم یکدیگر که انعطاف بسیار شدید آن را قابل تحمل ساخته است، و این همان فساد در حیات اجتماعی است که خداوند عز و جل آن را معلول تخیل تبعیت حق و قانون از هوا و هوس مردم قرارداده است «ولو اتبع الحق اهو ئهم لفسدت السماوات و الارض و من فیهن؛ و اگر حق از هوا و هوسهای آنان تبعیت کند آسمانها و زمین و آنچه که در آنها است، فاسد می شود.» (مومنون/ 71)
در این زندگانی مختصاتی وجود دارد که ما به مهمترین آنها اشاره می کنیم:
مختص یکم: از ارزش افتادن جانهای آدمیان و از کار افتادن تعقل و اندیشه های سازنده و تباهی احساسات برین انسان ها که از اساسی ترین آنها احساس برین تکلیف است که با تباه شدن آن، جز حیوان درنده و مزاحم و تکاپوگر میدان تنازع در بقا چیزی دیگر نیست.
مختص دوم: شیوع انعطاف پذیری بسیار خطرناک که دامنگیر اعضای جامعه می گردد و همه اصول و قوانین را در برابر هوا و هوس های مانند یخ در زیر آفتاب سوزان وسط روز، وسط مرداد ذوب کند و بخارش می نماید
مختص سوم: توجیه حیات با سفسطه ها و مغالطه های پوچ و انداختن هر یک از افراد و گروه ها و نهادها نابکاری های خود را به گردن دیگری و تبرئه و دفاع مطلق هر کسی و هر گروهی  وهر نهادی از خویشتن!! این است همان تراوش بسیار طبیعی هویت درونی جامعه (زندگی اعضای جامعه) به بیرون آن که با سخنان قابل شنیدن است، و با چشمان قابل دیدن، و با اعضاء بدن قابل لمس کردن و با شامه قابل استشام و با ذائقه قابل چشیدن و در بوته وجدان بسیار حساس تاریخ قابل آزمودن. آری وقتی که با مختل شدن اصول و قوانین و خود نظم،هویت زندگی بر مبنای هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست در جریان است، چنین هویت یک سوفسطایی است که اولین مبارزه آن با منطق است. بنابراین هر گونه سخن درباره حمایت و دفاع از آن نیز سوفسطائی خواهدبود. در این موقعیت است که مردم جامعه نیز هویت فرهنگی پویا و کمالی خود را از دست می دهند و زمینه را برای مدیریت های هوسبازانه و خودخواهانه آماده می نمایند، نقل شده است که: «افلاطون» معتقد است که اشکالات دولت سیته تنها نتیجه نقص فرهنگ یا نقص اخلاقی زمامداران و معلمان نیست، بلکه نتیجه بیماری تمام بدن جامعه و طبیعت خود انسان است، طبیعت آدمی با خویشتن در جنگ است، و در جوف شخصیت هر فرد یک شخصیت پست تر یا یک انسان پست تر موجود است که انسان عالی تر باید به هر قیمتی است خود را از چنگ آن انسان پست نجات دهد.
مختص چهارم: قربانی شدن حیان در راه وسیله حیات، اگر کسی ادعا کند که رکود و توقف بشر از آن روز آغاز شده است که حیات خود را قربانی وسیله حیات نموده است قطعا چنین شخصی هم انسان را به طور قابل توجه می شناسد و هم از سرگذشت او اطلاعی به دست آورده است، نهایت اینکه باید به این جمله اضافه کنیم که سقوط آدمی در آن موقع به حد خجالت آور می رسد که حیات خود را قربانی وسیله، و مخصوصا آن وسیله حیات که پول نامیده می شود می نماید. و این مختص همان است که به تنهایی می تواند نهایت ناتوانی انسان را در برابر هوا و هوسش اثبات نماید.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 137-139

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها