ماجرای شهادت شیخ محمد خیابانی

فارسی 5905 نمایش |

پس از اینکه قیام تبریز، به رهبری خیابانی، سامانی می یابد و نفوذ ملی را بسط می دهد، دولت وقت درصدد از میان بردن این قیام بر می آید. نخست ایادی خائن به ملت و دژخیمان دشمن مردم را به آذربایجان گسیل می دارد، تا از هرگونه اقدام درباره ی سرکوب ساختن قیام مردم خودداری نکنند. بدینگونه کار منتهی می شود به پراکنده شدن آزادیخواهان و اختفای خیابانی، در منزل یکی از عالمان دینی تبریز: حاج شیخ حسنعلی میانجی.
شرح این پیش آمد و واقعه ی شهادت خیابانی را، هم حاج محمدعلی آقا بادامچی و آقای سیدعلی آذری مرقوم داشته اند. مؤلف اخیر الذکر این واقعه را از قول نوه ی حاج شیخ حسنعلی میانجی، که خود شاهد واقعه بوده است، آورده و تفصیل آن را ثبت کرده است.
پس از تزویری که مخبرالسلطنه ی هدایت به کار برد و با رئیس قزاقخانه... برای امحاء قیام و قیامها تبانی کرد... روز مناسبی را برای حمله انتخاب کرده بود، زیرا در آن روزها قوای ملی اکثرا در قرجه داغ با امیر ارشد در جنگ می بودند، و قوای بسیار کمی در شهر تبریز وجود داشت. علت غلبه ی قزاقان به واسطه ی فقدان قوای کافی و تبانی رؤسای ژاندارمری بود، و الا ممکن نبود قیام به این زودی از پا درآید.
مرحوم خیابانی، به واسطه ی تسخیر عالی قاپو [ستاد دموکرات ها] و فقدان قوای ملی ناگزیر از پنهان شدن گردید. و پیش از آنکه به خانه ی ما بیاید، یکی از دوستان خیلی نزدیک او که جز هیئت مدیره ی قیام نیز می بود، چهار ساعت او را به انتظار خود گذاشته و وقت بسیار گرانبهایش را عبث و بیهوده ساخته بود.
هنگامی که به خانه ی ما آمد و جریان را به پدربزرگم گفت، با کمال محبت و شجاعت او را پذیرفت...
پدربزرگم طرز فرار او را از خانه اش پرسید، خیابانی چنین گفت: «چند دقیقه پیش که قزاقان به در خانه ام هجوم آور شدند، من چاره را در این دیدم که به پشت بام رفته و خود را به کوچه ی شما اندازم. و همین کار را کردم.
پس از فرود آمدن از پشت بام، تفنگ و قطار فشنگم را زنم از بالای بام انداخت، برداشته مستقیما به اینجا آمدم.»
آن شب را ما ابدا به خواب نرفتیم. به نوبت کشیک می دادیم. من و مادربزرگم مامور پذیرایی خیابانی شدیم. روز بعد از اختفا، پدربزرگم به خیابانی پیشنهاد کرد که «هر گاه موافقت فرمایید نزد مخبرالسلطنه رفته برای شما تأمین بگیرم؟» خیابانی چنین پاسخ داد: «شما شخصیت بزرگی هستید، او کوچکتر از آن است که شما نزد او بروید.»
بعد از ظهر روز دوم اختفا، وقتی که اسماعیل قزاق و همراهانش وارد خانه ی ما شدند و به طرف زیر زمین [محل اختفای خیابانی] روانه گردیدند، خیابانی او را از پنجره ی زیرزمین دید و امکان داشت قبل از شلیک اسماعیل او را از پای درآورد، ولی به احترام قولی که داده بود ابدا تیر خالی نکرد. اسماعیل قزاق بلادرنگ چندین تیر از پنجره ی زیر زمین به طرف شیخ که با پیراهن و زیر شلواری بود، خالی کرد... شیون و غوغای عجیبی در خانه ی ما به راه افتاده بود... اسماعیل و همراهانش وارد زیرزمین شدند، پس از لحظه ای جسد خون آلود شیخ را از زیر زمین خارج و به میان کوچه بردند... جسد را در کوچه روی یک نردبان کوچکی انداخته به مقر فرمانروایی مخبرالسلطنه بردند...
بدین گونه یکی دیگر از شهیدان بزرگ اسلام، سربلند و سرخ کفن به صف دیگر شهدا پیوست، و آزاده مردی با ترجیح دادن مرگ بر تسلیم، ورقی تابناک بر تاریخ «شهیدان فضیلت» بیفزود. شهادت خیابانی به روز بیست و نهم ماه ذیحجه ی سال 1338 هجری قمری اتفاق افتاد.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 167-170

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها