اهمیت انتقال از احساسات به تعقل در تعلیم و تربیت

فارسی 2918 نمایش |

اگر بتوانیم برای انسان مراحلی از بلوغ ها را تصور کنیم، نخستین بلوغ، دوران انتقال از احساسات خام به دوران تعقل خواهد بود که عبارت است از: تفکرات مربوط و هدفدار در پرتو قوانین ثابت شده. جای تردید نیست که سرنوشت آینده انسان ها اغلب وابسته به این تولد است که به خاطر تدریجی بودن آن، تنظیم و بارور ساختن و درست به راه انداختنش، کاری بس دشوار است. یکی از نتایج بسیار ناگوار بی اعتنایی به حساسیت این دوران، گسیختن از احساسات و نایل نشدن به تعقل است؛ به این معنا که: انسان مورد تعلیم و تربیت، در این مرحله آگاهی تدریجی، به عدم کفایت احساسات و تأثرات عاطفی در همه ابعاد زندگی متوجه می شود. به عنوان مثال: پیش از این مرحله، به مقتضای احساسات خام، گمان می کرد هر انسانی قابل احترام است، ولی کم کم با انسان هایی شقی و کثیف رو به رو می شود و در می یابد که:
چون بسی ابلیس آدم روی هست *** پس به هر دستی نشاید داد دست
در لامیة العجم طغرایی آمده است: در این گسیختن تدریجی از احساسات، اگر تعلیم و تربیت صحیح به تقویت فعالیت های عقلانی فرزند نپردازد، پوچی و بی اهمیتی زندگی در درون او بروز می کند.
فرزندی ممکن است در دوران احساسات گمان کند هر تکلیفی که انجام می دهد -چه فردی و چه اجتماعی- حتما باید نشاط روحانی و عمیق و یک فروغ ربانی کامل درون او را فرا بگیرد! در نتیجه، هر چه از خدا بخواهد، خداوند باید به او عنایت فرماید! او هنگامی که به دوران تعقل می رسد، می بیند با این که در انجام تکالیف تقصیری روا نمی دارد، با این حال، روزهای متمادی، لذت و نشاطی از انجام تکالیف نصیبش نمی شود.
در نتیجه، بدون توجه به این که:
قفل گر گه قفل سازد، گه کلید *** قبض، بسط آرد، مشو تا ناامید
یأس و نومیدی کاذب، همه سطوح درونش را تیره و تار می سازد.
ناگفته نماند که انتقال از زندگی مبتنی بر احساسات به زندگی تعقلی و انتقال از آن به زندگی مبتنی بر احساسات و تعقل هماهنگ، در هر مرحله از عمر امکان پذیر است و در هر مرحله ای که اتفاق بیفتد، احتیاج به رهبری بسیار ماهرانه دارد. می توان گفت: نیاز این تولد جدید به قابله بسیار آگاه و وارسته، بیش تر از نیاز تعلم و گردیدن معمولی به معلم ها و مربی های رسمی است.
به هر حال، آن چه در عمل انتقال دادن از دوران احساسات به دوران تعقل اهمیت دارد، چند مسئله است:
یکم، بیان روشن و قانع کننده در تعلیم امتیازات تعقل و ضرورت مراعات احکام آن -که ارتباط انسان را با واقعیت ها منطقی تر می سازد- بدون این که اصل و ریشه احساسات را بخشکاند، زیرا خشکیدن ریشه های احساسات در یک انسان، مساوی خشکیدن چشمه سار حیات اوست.
دوم، دقت در طرق و وسایل انتقال از مرحله اول به مرحله دوم. چگونگی بیان امتیاز تعقل و ضرورت مراعات احکام آن، برای همه اشخاص و در همه شرایط یکسان نیست. گاهی، و برای بعضی اشخاص، توضیح خطاهایی که از تکیه مطلق بر احساسات و کوتاهی ورزیدن در فعالیت های تعقل ناشی می شود، از همه چیز مؤثرتر است و برای بعضی دیگر، توضیح محسنات تعقل، در ارتباط با واقعیات، تأثیر بیش تری دارد. در بعضی اشخاص، بیان روش عقلانی شخصیت های بزرگ بسیار مؤثر واقع می شود، و در گروهی بیان داستان های معقول و استخراج صحیح نتایج تعقل از آن داستان ها و در نهایت، توضیح عقلانی در مسائل و قوانین علوم که در گذرگاه اغلب فرزندان مورد تعلیم و تربیت قرار گرفته است.
سوم، مطلبی که در مسئله یکم اشاره کردیم: بدون این که اصل و ریشه احساسات را بخشکاند. هنگامی که گفته می شود: از پانزده سالگی به بعد در پسران و از نه سالگی به بعد در دختران، مرحله تعقل شروع می شود و آن ها باید از مرحله احساسات به آن مرحله عبور کنند، ممکن است آن ها به خاطر بی توجهی معلم و مربی، چنان از احساسات بریده شوند که گویی خداوند اصلا در این موجودات احساسات نیافریده است! همان گونه که افراط بعضی از مردم تحت تأثیر احساسات، به درجه ای می رسد که گویی خداوند در آنان نیرویی به نام عقل نیافریده است! بر این اساس، می توانیم بگوییم: همان اندازه که مغز و روان آدمی نیاز به فهم و تجرید عملیات ریاضی، مانند 4=2×2 دارد، احتیاج به فهم و پذیرش و تأثر احساس هایی نظیر:
تو کز محنت دیگران بی غمی *** نشاید که نامت نهند آدمی (سعدی)
نیز دارد که فرهنگ ادبی هر قوم و ملت آگاه و دارای احساسی، آن را ارائه می دهد. همه می دانیم که افراط در احساس گرایی، موجب طرد کلی عقل نظری از صحنه معارف بشری شده است:
از رهبری عقل به جایی نرسیدیم *** پیچیده تر از راه، بـــود راهـبــر ما (مولوی)
در صورتی که خود عقل نظری، از ورود به منطقه هایی که فراتر و بالاتر از درک آن است، امتناع می ورزد؛ انسان های صاحب عقل نظری هستند که عقل نظری را به زور وادار به ورود در منطقه های فراتر و بالاتر از درک آن می کنند! هم چنین، افراط در عقل گرایی، بشر را از حیات باطراوت و شکوهمند -که بدون احساسات عالیه، دستیابی به آن امکان پذیر نیست- محروم ساخته است.

منـابـع

محمدتقی جعفری- ارکان تعلیم و تربیت- صفحه 191-195

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها