نمونه ای از مسائل حل نشده به وسیله علم (خودشناسی و زندگی اجتماعی)

فارسی 4224 نمایش |

- آیا امید آن هست که روزی فرا برسد که بشر خود گمشده اش را پیدا کند و با شناخت واقعی خود حرکت تکاملی را شروع کند؟
- آیا بشر بالاخره خواهد توانست برای فعالیتهای عضلانی و فکری و احساساتی و هوش و تجسمی و اراده خود موضوعات و مواد مناسبی پیدا کند؟
- آیا بشر در آینده نزدیک یا دور متوجه خواهد شد که باید ارتباط چهارگانه خود (ارتباط انسان با خویشتن، ارتباط انسان با همنوعان، خود) را آگاهانه و آزادانه تنظیم نماید؟
- آیا این پوزیتیویسم نیست که سلاح نابود کننده بشریت را به این بهانه که احترام و تکریم زندگی انسانها یک گزاره با معنی نیست بلکه دریافت شخصی اخلاقی است برنده تر ساخت؟! آیا سلطه گران و قدرتمندان خودکامه را بر انسانها مسلط نساخت؟
اگر ملاک علم واقعیت حس و تجربه باشد یعنی به قول باربور از نظر پوزیتیویستها فقط قضایا و تعریفات تحقیق پذیر معنی دارند کلیت خود این قضیه کلی که مستند به داده های حسی و تجربی نیست از کدامین قضایاست؟
- آیا مشکل حافظه (نه تعیین محل آن در مغز) که عبارت است از امکان جایگیری یک میلیون میلیارد واحد در حافظه قابل حل خواهد بود با توجه به اینکه سلولهای مغز آدمی از هشتاد میلیارد تجاوز نمی کند....
معمولا در هر جا که پای انسان در کار است امکان سوء استفاده از تعبیرات و طرز تفکر و تعقل و آزادی و مفاهیم ارزشی... وجود دارد زیرا انسان مانند سایر موجودات نیست که نتواند در مقابل عوامل مؤثر ایستادگی کند و اثر آنها را از درون خود خنثی بسازد. انسان می تواند مرتکب جرمی شود و در برابر عوامل کشف آن جرم سالها بلکه تمامی عمر خود مقاومت نماید و نگذارد جرمی که مرتکب شده است کشف شود.
- آیا راه یا راههایی برای جلوگیری از این سوء استفاده وجود دارد؟
- حل نهایی هنر برای هنر یا هنر برای حیات معقول انسانها؟ علم برای علم یا علم برای حیات معقول انسانها؟ و به طور کلی هر پدیده و فعالیت مطلوبی که می توان آنها را از انسان برید و تنها برای خود آنها ارزش داد چیست؟
- آیا وجود قوانین کلی و ثابت در علوم و فلسفه می تواند عالم هستی و جریانات آن را از خدا بی نیاز سازد؟
- توضیح و تفسیر صحیح علمی درباره تبدل مواد بیجان به موجودات جاندار چیست؟
- چه راهی برای تجرید ذهن جامعه شناس و هر متفکری در علوم انسانی (برای دریافت واقعیات ناب) از پیش ساخته های مغزی و عینکهای مخصوصی که از محیط به چشم می زند وجود دارد؟
- اشتراک دانشها و ارزشها در امکان قرار گرفتن همه آنها در مجرای شناخت و تنظیم علمی چگونه قابل تفسیر است؟
- تفسیر قانع کننده اصل عمل و عکس العمل در عرصه حیات چیست؟ مانند ظلم که عکس العمل آن برای ظالم در کمین است.
- اتحاد یا هماهنگی تکمیلی دین، علم، فلسفه، اخلاق و عرفان با یکدیگر چگونه است و اگر ممکن نیست، اندیشه شخصیتهایی مانند ابن سینا، خواجه نصیر طوسی که از آنها در حد عالی برخوردار بوده اند چگونه باید تفسیر شود.
- آیا قانونی برای جلوگیری بشر از افراط و تفریط وجود دارد؟ آن قانون چیست؟
- هماهنگ ساختن نظم در زندگی اجتماعی با برقراری آزادی که اشتیاق به آن از درون می جوشد و مانع از آن است که انسان خود را جزیی از دندانه های ماشین ناآگاه تلقی نماید. چگونه است؟
- چه راهی برای بیدار کردن وجدان و ادامه بیداری وجدان می توان در نظر گرفت؟
- آیا تحریک جدی اراده برای عمل به فضایل عالی انسان امکان پذیر است؟
- همه می دانیم که همه انبیاء عظام و پیشوایان دینی و حکمای راستین و اخلاقیون وارسته بر این مطلب اتفاق نظر دارند که محبت انسان نسبت به انسان دیگر در بالاتر از معامله گریها ضروری است با این حال جریان عمده در سرگذشت بشری این بوده است که انسان به جهت احتیاج به انسان دیگر می پیوندد و به جهت سود شخصی هم از آن جدا می شود! آیا راهی برای عملی ساختن آن نظریه عالی وجود دارد؟
- مقصود از فلسفه تاریخ غیر از عامل کلی محرک تاریخ چیست؟ و آیا می توان تغییراتی در آن به وجود آورد؟
- تعیین حدود عقلانی برای سودجویی و لذت پرستی و سلطه گرایی چگونه امکان پذیر است؟
- ابطال این قضیه ویرانگر به چه صورت است که فضایل و ارزشهای انسانی فقط برای تنظیم زندگی اجتماعی است و اصالت ذاتی ندارند!!
- آیا تقسیم فلسفه از دیدگاه: 1- اختلاف دورانها (مثلا یونانی، قرون وسطی و معاصر) 2- مکتبی 3- اقلیمی یک تقسیم صوری است یا واقعیت ذاتی دارد؟
- هشیاری، مطلوبترین پدیده مغز بشری است تا آنجا که صاحبنظرانی بزرگ مانند مولوی می گویند: «هر که آگه تر بود جانش قوی است». و ناهشیاری یعنی بی جان زندگی کردن! با این حال بشر چه دردی دارد که اغلب می خواهد از هشیاری بگریزد؟ گویی هشیاری دشمن جان اوست و به قول مولوی:
جمله عالم زاختیار و هست خود *** می گریزند در سر سرمست خود
می گریزند از خودی در بیخودی *** یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
چون که از هوشیاری وارهند *** ننگ خمر و بنگ بر خود می نهند
در جای دیگر می گوید:
چون سرو ماهیت جان مخبر است *** هر که او آگاهتر با جانتر است
اقتضای جان چون ای دل آگهی است *** هر که آگاه تر بود جانش قوی است
روح را تأثیر آگاهی نبود *** هر که را این بیش اللهی بود
خود جهان جان سراسر آگهی است *** هر که بی جان است از دانش تهی است
این ناهشیاری در دوران ما که به اصطلاح علوم و تکنولوژیها در حد حیرت انگیز پیشرفت کرده است چنان رایج شده که اگر وسایل گوناگون تخدیر را از زندگی بشر حذف کنند او زندگی را وداع خواهد کرد آیا چاره ای باید اندیشید یا نه؟ و آن چاره چیست؟
آیا روزی فرا خواهد رسید که آن محبت و عشقهای شکوفا کننده جانهای آدمیان بار دیگر وارد عرصه حیات بشری گردد و این موجودات تخدیر شده بی جان را بار دیگر احیاء کند!
اگر بیگانگی از خود و دیگران خلاف قانون وجود انسان است برای اثبات ضرورت خودشناسی و خودسازی از چه راهی باید وارد شد؟
می دانیم که اکثر چشمگیر انسانها شاید هم اکثر قریب به اتفاق مردم به جهت ناتوانی از تعدیل خودخواهی با یک من مجازی زندگی می کنند و همین جریان باعث شده است که هر گاه هشیاری برای او به وجود بیاید وجود خود را خالی از من حقیقی ببیند. آیا برای نجات دادن بشر از زندگی با من مجازی باید گامی برداریم یا آنان را به حال خود رها کنیم تا در بیگانگی با خود و دیگران تباه شوند؟!
- آیا می توان برای پیشگیری قدرت پرستی که در هر کس به وجود بیاید زندگی هیچ کس را به رسمیت نمی شناسد مگر اینکه وابسته اراده او باشد چاره ای اندیشید؟ این چاره کدام است؟
- آیا میتوان درستی سیاستی را که بشر برای اداره وضع زندگی اجتماعی خود در پیش گرفته است با قوانین علمی اثبات کرد؟
- تعریف حقیقی دموکراسی چیست؟
- آیا تاکنون بشر توانسته است دموکراسی منطقی را در جامعه برقرار کند یا بدان جهت که معنای حقیقی آن بر این قضیه موهوم مبتنی است که چون من می خواهم پس حق است مبتنی است. لذا محال است که دموکراسی به طور کامل قابل اجرا باشد؟
آیا باید در این مسئله به طور جدی بیاندیشیم که اگر بشر آن همه فرصتها و انرژیهای مغزی و روانی و مزایای مادی و معنوی را که بر اثر خودپرستی و خودمحوریها از دست داده در مسیر تعدیل خودخواهیهای خود به کار می انداخت تکامل بشری به کجا می رسید! اگر اندیشیده ایم، نتیجه آن چه بوده است؟ لحظه ای بیاندیشیم که سقوط و پستی بشر در خودپرستی به کجا می رسد:
می گویند یکی از مأمورین دولتی وارد محل مأموریت خود شد و برای اینکه خودنمایی کند به اعضای محل مأموریت گفت که اگر شما همگی خرید من آخر از شما هستم. (کلمه خر را با صیغه افعل التفضیل (خر ترم) به کار برد!!)
اشتباه و خطاکاری در ارزشیابی و برداشت از شخصیتها که غالبا افراط و تفریط درباره آنها مردم را از بهره برداری واقعی از آن شخصیتها محروم می سازد.
یکی از آفات تباه کننده علم و معرفت بشری ناشی از محدودنگری در ارزش دادن افراطی به موضوعی است که یک محقق درباره آن تحقیق کرده و در عین حال به مطالب خوبی هم در مورد آن موضوع دست یافته است. به عنوان مثال بررسی جریان کاربرد قدرت در سرگذشت بشری را در نظر می آوریم. نویسندگانی هستند که تأثیر شدید قدرت به معنای معمولی آن را در زندگی بشر در طول تاریخ مشاهده می کنند و اثر قدرت را در شکستها و پیروزی های ظاهری می بینند و در نتیجه حکم می کنند که قدرت یعنی همه چیز! در صورتی که اگر معنای قدرت را در نظر بگیرند که مالکیت بر خویشتن عالیترین تجلی گاه آن است، و اگر در می یافتند که هر ظلمی دارای عکس العملی است که دیر یا زود دامنگیر ظالم خواهد گشت و همچنین اگر می فهمیدند که اصالت قدرت به طور مطلق نابود کننده قدرت است به موضوع بررسی خود قانع نمی شدند. از این نمونه است: اصالت غریزه جنسی، اصالت اجتماع و اصالت لذت و علم و هنر به معنای محدود آنها.
هنوز اغلب آدمیان نتوانسته اند از مرحله من هدف و دیگران وسیله بالاتر رفته به مرحله عالی همگان هدف، یا همگان وسیله در راه مقاصد عالی انسانی گام بگذارند. حتی آنان نمی خواهند دو بعدی بودن (هدف و وسیله بودن) انسان را بفهمند و زندگی خود را بر آن اصل تطبیق دهند! با این حال چه باید کرد؟
اینها نمونه ی کوچکی از مسائل و موضوعات مجهول علم بشر می باشد که انتظار می رود حتی با پیشرفت علم هنوز مجهولات زیادی برای ما باقی بماند.

منـابـع

محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 507-512

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد