زهد و پارسائی در نهج البلاغه
فارسی 6380 نمایش | یکی از عناصر موعظه ه ای نهج البلاغه زهد است. در میان عناصر و مواعظ، شاید عنصر زهد بعد از عنصر تقوا بیش از همه تکرار شده باشد. زهد مترادف است با ترک دنیا. در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد برمی خوریم. به نظر می رسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم است با توجه به همه جوانب کلمات امیرالمؤمنین تفسیر شود، همین موضوع است و با توجه به اینکه زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مترادف یکدیگرند، این موضوع از هر موضوع دیگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زیادتر درباره اش بحث شده است. بحث خود را از کلمه زهد آغاز می کنیم: زهد و رغبت (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند. زهد یعنی اعراض و بی میلی، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل.
بی میلی دوگونه است: طبیعی و روحی: بی میلی طبیعی آن است که طبع انسان نسبت به شیئی معین تمایلی نداشته باشد، آنچنانکه طبع بیمار میل و رغبتی به غذا و میوه و سایر ماکولات یا مشروبات مطبوع ندارد، بدیهی است که اینگونه بی میلی و اعراض ربطی به زهد به معنی مصطلح ندارد. بی میلی روحی یا عقلی و یا قلبی آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوی انسان که در جستجوی سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب اموری باشد مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی، خواه آن امور از مشتهیات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد، بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذکر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهی.
پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایی که گفتیم معطوف شده است. بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.
در نهج البلاغه در دو مورد، زهد تعریف شده است، هر دو تعریف همان معنی را می رساند که اشاره کردیم. در خطبه 81 می فرماید: «ایها الناس! الزهاده: قصر الامل و الشکر عند النعم و التورع عند المحارم؛ ای مردم! زهد عبارت است از: کوتاهی آرزو، شکر نعمت ها، و پرهیز از حرام هاست». در حکمت 439 می فرماید: «الزهد کله بین کلمتین من القرآن: قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا علی ما فاتکم، ولا تفرحوا بما اتاکم. و من لم یأس علی الماضی، و لم یفرح بالاتی، فقد اخذ الزهد بطرفیه؛ همه زهد و پارسایی میان دو کلمه از قرآن قرار دارد؛ خدای سبحان فرموده: تا بر آنچه از دستتان رفت اندوه نخورید، و بدانچه به شما می دهد شاد نگردید. و هر که بر گذشته اندوه نخورد و به آینده شاد نگردد، هر دو سوی زهد را به دست دارد».
بدیهی است وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود، و یا اساسا مطلوب اصلی نبود، بلکه وسیله بود، مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمی زند و پر نمی گشاید و آمدن و رفتنش شادمانی یا اندوه ایجاد نمی کند. گفتیم بر حسب تعریف و تفسیری که از نهج البلاغه درباره زهد استفاده می شود، زهد حالتی است روحی. زاهد از آن نظر که دلبستگیهائی معنوی و اخروی دارد، به مظاهر مادی زندگی بی اعتنا است. این بی اعتنائی و بی توجهی تنها در فکر و اندیشه و احساس و تعلق قلبی نیست و در مرحله ضمیر پایان نمی یابد، زاهد در زندگی عملی خویش سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرائی پرهیز می نماید.
زندگی زاهدانه آن نیست که شخص فقط در ناحیه اندیشه و ضمیر، وابستگی زیادی به امور مادی نداشته باشد، بلکه این است که زاهد عملا از تنعم و تجمل و لذت گرائی پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع و بهره گیری از مادیات اکتفا کرده اند. شخص علی (ع) از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت بلکه عملا نیز از تمتع و لذت گرائی ابا داشت و به اصطلاح تارک دنیا بود. اما باید دید که آیا زهد و اعراض از دنیا که در نهج البلاغه به پیروی از تعلیمات قرآن کریم زیاد بر آن اصرار و تاکید شده است، صرفا جنبه روحی و اخلاقی دارد؟ و به عبارت دیگر زهد صرفا یک کیفیت روحی است یا آنکه جنبه عملی هم همراه دارد؟ یعنی آیا زهد فقط اعراض روحی است یا توأم است با اعراض عملی؟ و بنا بر فرض دوم آیا اعراض عملی محدود است به اعراض از محرمات و بس که در خطبه 79 به آن اشاره شده است و یا چیزی بیش از این است آنچنانکه زندگی عملی علی (ع) و پیش از ایشان زندگی عملی رسول اکرم (ص) نشان می دهد؟
و بنابراین فرض که زهد محدود به محرمات نیست، شامل مباحات هم می شود، چه فلسفه ای دارد؟ زندگی زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتی می تواند داشته باشد؟ و آیا بطور مطلق باید عمل شود و یا صرفا در شرائط معینی اجازه داده می شود؟ و اساسا آیا زهد در حد اعراض از مباحات، با سایر تعلیمات اسلامی سازگار است یا خیر؟ علاوه بر همه اینها، اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهائی مافوق مادی است، آن کمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟ مخصوصا در نهج البلاغه چگونه بیان شده است؟ اینها مجموع سؤالاتی است که در زمینه مساله زهد و اعراض از دنیا، کوتاهی آرزو، که در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحث شده باید روشن شود.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 214-210
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها