اهمیت ذکر و الهام در سخنان حضرت امیر

فارسی 7548 نمایش |

حضرت علی (ع) در اهمیت الهام و ذکر خداوند می فرمایند: «ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم»؛ «خدا ذکر را - یعنی یاد خودش را - مایه روشنی دل ها قرار داده است، به وسیله همین یاد او بودن (البته خود یاد خدا بودن خیلی مراتب دارد) است که گوش انسان سنگینی اش برطرف می شود، می شنود بعد از اینکه نمی شنید، می بیند بعد از آنکه نمی دید (اگر ما باشیم و این تعبیر، این را دو جور می شود معنی کرد: یکی اینکه "می شنود بعد از آنکه نمی شنید" مقصود کنایه است از اینکه سخنان حق را می شنید ولی در او اثر نمی گذاشت ولی بعد از این در او اثر می گذارد، عبرت ها را می دید ترتیب اثر نمی داد، بعد از این ترتیب اثر می دهد. ولی احتمال بیشتر که همان هم به نظر من مقصود است این است که چیزهایی می شنود که قبلا نمی شنید و چیزهایی می بیند که قبلا نمی دید، واقعا چیزهایی می شنود که قبلا نمی شنید و واقعا چیزهایی می بیند که قبلا نمی دید) «و تنقاد به بعد المعاندة»؛ بعد می شود واقعا عبد، منقاد، خاضع در مقابل حق.(نهج البلاغه/ خطبه 222) قرینه، این ما بعد است: «و ما برح الله عزت الائه فی البرهة بعد البرهة»؛ دائما در جهان این چنین بوده، در فواصل متعدد، در وقتی که پیغمبرانی نبوده اند «و فی ازمان الفترات»؛ همیشه خداوند بندگانی داشته است که با آنها در فکرشان مناجات می کرده (مناجات سخن سری را می گویند)، خداوند در فکر آنها با آنها سخن سری می گفته است «و کلمهم فی ذات عقولهم»؛ در عقل آنها با آنها سخن می گفته است. صد در صد این جمله حضرت می خواهد بفهماند که تنها پیامبران نیستند که سخن حق را می شنوند و الهامی از ناحیه حق به آنها می شود، افراد دیگری همیشه بوده اند و چنین اشخاصی در جهان خواهند بود، در عین حال پیغمبر هم نیستند.
شواهدی بر اتصال حضرت امیر به غیب و القای وحی به ایشان
ما حضرت امیر را و خیلی کمتر از حضرت امیر را پیغمبر نمی دانیم و پیغمبر نبوده اند ولی مسلم (حضرت امیر) حقایقی را از غیب تلقی می کرده بدون واسطه پیغمبر. البته به دست پیغمبر پرورش پیدا کرده ولی این مقدار مطالب را تلقی می کرده و حتی این در نهج البلاغه هست که می فرماید: «و لقد کنت مع رسول الله بحراء» من با پیامبر اکرم در حراء بودم (آن وقت بچه بوده، در حدود سنین ده سالگی و بعضی نوشته اند دوازده سالگی) «اری نور الوحی و الرسالة و اشم بریح النبوة» نور رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم (معلوم است یک تعبیر خاصی است، یعنی چیزهایی را همان وقت در پیغمبر حس می کردم)
تا آنجا که می گوید: «و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحی الیه» که من آن ناله دردناک شیطان را وقتی که وحی بر پیغمبر نازل شد شنیدم، به پیغمبر گفتم که من شنیدم، به من فرمود: «یا علی انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی» تو می شنوی آنچه من می شنوم. معلوم است که "تو می شنوی آنچه من می شنوم" یک صدایی نبوده که اگر ما هم آنجا بودیم می شنیدیم، یعنی شکل شنیدن این جور نبوده که هر صاحب گوشی، هر حیوانی و هر انسانی اگر آنجا می بود این صدا را می شنید، چون می گوید: «انک تسمع ما اسمع و تری ما اری»؛ آن هایی که من می شنوم تو می شنوی، آن هایی که من می بینم تو هم می بینی، در عین حال تو پیغمبر نیستی. (نهج البلاغه/خطبه 192)

منـابـع

مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 24-26

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد