وحی و آگاهی از غیب و آینده

فارسی 2380 نمایش |

یک مطلب هست و من آن را قبول دارم که باز هم در کتاب راه طی شده، راه روی که ممکن است کسی اساسا در باب نبوت از این طریق وارد بشود (که راه را خیلی کوتاه و نزدیک کرده باشد) بگوید ما در قبال یک امر واقعی قرار گرفته ایم، فرضا هم ما نتوانیم نیاز عالم خلقت را به نبوت به دست آوریم و به اصطلاح نتوانیم از راه برهان لمی -یعنی از راه علت بر معلول- استدلال کنیم، از راه معلول بر علت استدلال می کنیم (که) روشن تر است. ما گاهی در خارج به یک اشیایی برخورد می کنیم که شک نداریم که این یک امری است که وجود دارد، و این امری که وجود دارد وقتی تجزیه و تحلیلش می کنیم می بینیم که منبع آن نمی تواند یک امر مادی و عادی باشد، این امری که وجود دارد دارای یک سلسله خصایص است که به موجب این خصائص باید بگوییم منبع الهی دارد، منبع خدایی دارد یا به تعبیرهای ما منبع ماوراء الطبیعی دارد.

مطالعه بر روی منشأ غرایز حشرات
مثالی عرض می کنم. یکی از مسائل مهم که خیلی هم درباره اش -مخصوصا در عصر امروز- کتاب نوشته و می نویسند مسئله غرایز حیوانات به ویژه غرایز حشرات است. اگر قدیم فقط روی زنبور عسل مطالعاتی کرده بودند -که آن هم حتما به اندازه مطالعات امروز نبوده است- اکنون روی بسیاری از حیوانات و حشرات مطالعه کرده اند و به یک غرایزی از آنها برخورد کرده اند که هیچگونه نتوانسته اند منشأ این غرایز را توجیه کنند، یعنی اینجور کشف کرده اند.
خود کلمه "غریزه" مبین یک معنی واقعی نیست یعنی مبین یک حقیقتی نیست، در مقابل "اکتسابی" می گوییم "غریزی". چطور؟ روی حشراتی آزمایش کرده اند دیده اند این حشرات پس از اینکه متکون و متولد شدند بدون اینکه مصالح زندگی خودشان را اکتساب کرده باشند -چه از طریق تعلم و چه از طریق آزمایش- نشانه گیری می کنند و هدف های خودشان را پیدا می کنند. اما آزمایش نکرده اند برای اینکه این حیوان برای اولین بار پیدا شده، همان اولین باری که پیدا می شود دنبال هدف و مقصد خودش می رود، قبل از آزمایش راه خودش را می داند و اما تعلیم و تعلم (نداشته اند) برای اینکه شواهد نشان می دهد که تعلیم و تعلمی از طرف مادر آن حیوان مثلا وجود ندارد. مثال آن خیلی عادی است و لازم نیست یک عالمی گفته باشد: بچه گوسفند یا بچه اسب وقتی از مادر متولد می شود (من خودم مکرر دیده ام) کوشش می کند از جا بلند شود و بلند می شود. تا بلند می شود پوزه اش را کج می کند و دنبال پستان مادر می گردد یعنی آن پستانی که هنوز یک بار هم از آن نچشیده است، یک گمشده ای دارد، جستجو می کند و می یابد.
هیچ آدم نمی بیند که مادرش در حالی که درد می کشد او را کوچک ترین اعانت و کمکی بکند که آدم بگوید این از طریق مرموزی به او خبر می دهد که برو اینجا و این چندان معقول هم نیست. گذشته از این، علماء ثابت کرده اند که بعضی از این حیوانات هستند که نسل جدید اصلا نسل گذشته خودش را نمی بیند، با این که او را نمی بیند معذلک آن عمل حیرت انگیز خودش را انجام می دهد. پس با تعلیم و تعلم هم نیست. می ماند مسئله وراثت که شاید این علم از طریق وراثتی منتقل شده. این را هم علم تأیید نکرده که علمی از طریق وراثت منتقل بشود. اگر از طریق وراثت است، در خود انسان ها ولد العالم باید تمام العالم به دنیا بیاید، هرکسی که عالم شد -مخصوصا اگر نسل های متوالی عالم شدند- فرزند او باید عالم به دنیا بیاید و به علاوه اساسا اشکال می آید در آن نسل های قدیمی -که حالا من یادم رفته مواردی که ذکر کرده اند علمایی که در این زمینه مطالعه کرده اند- که در آن نسل های سابق سابق هم نه با تعلیم و تعلم قابل توجیه است و نه با آزمایش.

وحی و الهام خداوند به زنبور عسل
چنین هدایت و راهیابی به شکلی که در غرایز حیوانات وجود دارد منشئی نمی تواند داشته باشد جز الهام الهی، جز اینکه انسان بگوید منشئی غیر از منشأهای عادی دارد، همان طوری که قرآن کریم هم از مسئله زنبور عسل تعبیر به "وحی" می کند «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون؛ و خداوند به زنبور عسل وحی کرد که از کوه ها و درختان و سقف های رفیع منزل گیرید.» (نحل/ 68) این راه البته بسیار راه خوبی است. اگر ما در باب انبیاء به همان شکلی که غرایز حیوانات را مطالعه می کنیم و در آنها آثاری را ببینیم که آن آثار با تعلیم و تعلیم و اکتساب از معلم یا محیط سازگار نیست، هیچ یک از این دو نیست و خلاصه این را از بیرون نگرفته اند (از درون خودش هم که ترکیبات مادی به خودی خود نمی تواند چنین خاصیتی داشته باشد) در این صورت باید قائل به نوعی القاء و الهام بشویم.

منشأ غیبی اخبار انبیاء از گذشته و آینده
مثلا اگر کسی در تعلیمات انبیاء نوعی پیشگویی ها یعنی اخبار از غیب را قبول کند (همین طور که در قرآن هست یعنی قرآن این را ادعا می کند)، اگر پیغمبران از آینده ای خبر دهند و آن آینده واقع شود، اگر از گذشته ای (خبر دهند) که آن گذشته را از دیگران نیاموخته اند و معذلک صحیح می دانند، مثل قصص و حکایات (کما اینکه باز قرآن هم به همین مطلب تکیه می کند که وقتی قصصی، حکایاتی از گذشتگان ذکر می کند می گوید اینها خبرهایی است که ما از غیب به تو است خبر می دهیم: «ما کنت تعلمها انت و لا قومک؛ تو و قومت اینها را نمی دانید» (هود/ 49) و یا اگر در تعلیمات انبیاء تعلیماتی ببینیم که آنقدر منطبق با مصالح بشریت و با جمیع شئون بشریت است که علماء و فلاسفه که در ادوار گذشته آمده اند، به علت اینکه همه شئون زندگی بشر را نمی توانستند بشناسند تعلیماتشان تعلیمات ناقص بوده و تعلیماتی که اینها داده اند و در مقایسه با تعلیماتی که دیگران داده اند به حدی از کمال بوده که باز امکان ندارد مال یک فرد عادی باشد که یا از طریق تعلیم و تعلم یا از طریق تجربه و آزمایش و یا از طریق نبوغ -که یک فردی یک امتیازکی از افراد دیگر دارد، یعنی از حدود عقل و فکر بشر خارج باشد- (به دست آورده باشد، در این صورت باید قائل به القاء و الهام شویم). اگر کسی از این راه وارد شود، این همان راه آیات است.

منـابـع

مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 44-45

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد