اخلاق و روحیه ایرانیان قبل از اسلام

فارسی 5011 نمایش |

"کریستن سن" در خاتمه کتاب خود، چند صفحه را به اخلاق و روحیه ایرانیان اختصاص داده است، وی می گوید: جهان ایرانی، به صورتی که مورخان غرب مثل "آمیانوس مارسلینوس" (مورخ رومی در قرن چهارم میلادی که معاصر "ساسانیان" بوده است) و "پروکوپیوس" (ایضا مورخ رومی معاصر با "قباد" و "انوشیروان") آن را شناخته و با جنبه های نیک و بدش وصف کرده اند، به نظر ما جامعه اشرافی محض می آید، فقط طبقات عالیه معرف این جامعه محسوب می شده اند و به ملت "ایران" جلوه و وجهه خاص خود را بخشیده اند. توضیحات "آمیانوس مارسلینوس"، که "کریستن سن" به تفصیل نقل کرده است همه مربوط است به طبقه اشراف و طبعا جنبه های پست آن بر جنبه های عالی آن زیاد می چربد. جنبه های عالی کم در آن یافت می شود لزومی ندارد ما آنها را نقل کنیم.
"کریستن سن" می گوید: نویسندگان عرب، دولت "ساسانی" را که سرمشق سیاست دولت مشرقی بوده با تمجید و تحسین می ستایند و ملت "ایران" را به بزرگی نام می برند. آنگاه از کتابی به نام "خلاصة العجائب" (؟) این عبارت را نقل می کند: همه اقوام جهان برتری ایرانیان را اذعان داشتند، خاصه در کمال دولت و تدابیر عالیه جنگی و هنر رنگ آمیزی و تهیه طعام و ترکیب دوا و طرز پوشیدن جامه و تأسیسات ایالات و مراقبت در نهادن هر چیز به مکان خود و شعر و ترسل و نطق و خطابه و قوت عقل و کمال پاکیزگی و درستکاری و ستایشی که از پادشاهان خود می کردند، در همه این مسائل برتری ایرانیان بر اقوام جهان مسلم بود، تاریخ این قوم سرمشق کسانی است که پس از آنان به نظم ممالک می پردازند.
عجیب این است که "کریستن سن" پس از نقل همه اینها می گوید: ایرانیان در طی قرون متمادی، مقام پیشوایی معنوی خود را در میان ملل اسلامی نگاه داشتند اما نیروی خلقی و سیاسی آنان بعد از سقوط دولت ساسانی خیلی ضعیف شد. سبب این ضعف چنانکه بعضی پنداشته اند این نیست که دین "اسلام" از حیث استواری مبانی اخلاقی کمتر از دین پارسی بوده است، بلکه یکی از علل انحطاط ملت ایران وضع حکومت عامه است که با "اسلام" برقرار شد، طبقات نجبا رفته رفته در سایر طبقات توده فرو رفته محو گردیدند، و صفاتی که موجب امتیاز آنان بود، ضعیف شد.
البته مقصود "کریستن سن" از نیروی خلقی که در ردیف نیروی سیاسی آورده است، اخلاق سیاسی است که با اخلاق انسانی در جهت مخالف قرار دارد. از نظر اخلاق سیاسی یعنی همان دریچه ای که "کریستن سن" اینجا از آن دریچه نگریسته است سقوط طبقه نجبا و ضعیف شدن صفات خاص آنها که به موجب آن صفات، یک اقلیت ناچیز حکومت و قدرت و ثروت را در دست گرفته و حقوق اکثریت انبوهی را به خود اختصاص می داد و آنها را در خدمت خود می گرفت و استثمار می نمود و دولت مقتدری بر روی این اساس به وجود آورده بود، موجب تأسف است، اما با مقیاس و معیار بشری و از نظر اخلاق انسانی، سقوط طبقه اشراف و باز شدن راه برای حکومت عامه نه تنها موجب تأسف نیست، بلکه موجب کمال خرسندی است.

منـابـع

مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 270-269

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد