روگردانی از طبیعت بیرونی در عرفان و نقد آن

فارسی 3004 نمایش |

عرفان منطقش این است: "از خود بطلب" از خود بطلب یعنی از دل بطلب، از درون بطلب هر آنچه خواهی که توئی، یعنی عرفان مکتبی درون گراست. در این مکتب دل از جهان بزرگتر است، یعنی اگر تمام عالم را یک طرف و آنچه را که آنها "دل" (دلی که آنها می گویند یعنی همان روح الهیی که در هر انسانی دمیده شده است: «و نفخت فیه من روحی» (حجر/ 29) می گویند طرف دیگر بگذاریم، دل از همه عالم بزرگتر است. آنها به عالم، "انسان صغیر" و به دل، "انسان کبیر" می گویند و چون جهان و دل را یکی می دانند به این معنا که دو نسخه مختلف از دو عالم متطابق هستند جهان را "عالم صغیر" و دل را "عالم کبیر" می نامند. نه اینکه بگویند انسان، عالم صغیر است و این عالم، عالم کبیر، می گویند این عالم که ما آن را عالم کبیر می گوییم عالم صغیر است و انسان، عالم کبیر، و عالم، انسان صغیر است و انسان کبیر همان است که در درون تو وجود دارد. ببینید مولوی چه می گوید:
چیست اندر خم که اندر نهر نیست *** چیست اندر خانه کاندر شهر نیست
آیا می شود چیزی در خانه باشد ولی در شهر نباشد؟ نه، چون خانه خودش جزء شهر است. هر چه در خانه است، نمونه ای است از آنچه که در شهر است. آیا می شود چیزی در خم آب باشد که در نهر نباشد؟ آنچه در خم است، قسمت کوچکی است از آنچه که در نهر است.
این جهان خم است و دل چون جوی آب *** این جهان خانه است و دل شهر عجاب
نمی گوید این دل خم است و جهان چون جوی آب، می گوید: "این جهان خم است و دل چون جوی آب." این چقدر انسان را از بیرون منصرف می کند! انسان سراغ خانه می رود یا سراغ شهر؟ معلوم است وقتی هرچه در خانه است در شهر هم هست، انسان سراغ شهر می رود. آیا انسان سراغ خم و یک ظرف کوچک می رود یا سراغ جوی آب؟ معلوم است که سراغ جوی آب می رود نه سراغ یک ظرف کوچک و یک خم.
در مکتب عرفان، طبیعت حتی به عنوان یک کتابی کوچک، کمتر معرفی می شود و حال آنکه در کلام منسوب به امام علی (ع)، عالم، عالم اکبر است و انسان، عالم اصغر:
دوائک فیک و ما تبصر *** وداوک منک وما تشعر
و انت الکتاب المبین الذی *** باحرفه یظهر المضمر
أتزعم انک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
حال، ما اگر این منطق را بر منطق قرآن هم عرضه بداریم، در عین اینکه بسیاری از جهات مثبت در آن وجود دارد ولی از این جهت آن را لنگ می بینیم که قرآن این قدر به طبیعت بی اعتنا نیست، بلکه از نظر قرآن، آیات آفاق و انفس در کنار یکدیگر است: «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ به زودی نشانه های خود را در طبیعت و در جان های خودشان به آنان بنماییم تا برایشان روشن شود که او (خدا یا قرآن) حق است.» (فصلت/ 53) البته من قبول دارم که عالی ترین و شریف ترین معرفت ها برای انسان، در درون خود انسان و از درون خود او به دست می آید ولی نه این است که دیگر طبیعت چیزی نباشد و آیت حق و آیینه خدا نباشد و فقط دل، آیینه خدا باشد، نه، دل یک آیینه خداست و طبیعت یک آیینه دیگر خدا. البته این را هم عرض کنیم (برای اینکه بعضی اگر تاریخچه هایی را خوانده اند توهم نکنند) نمی خواهیم بگوییم تمام عرفا این قدر اشتباه کرده اند، نه عرفای بزرگ گاهی لا اقل در کلمات خودشان متوجه این نکته بوده اند و نه ترک جامعه گرایی کرده اند و نه ترک طبیعت گرایی. آنها به این نکته که قرآن آیات آفاق و انفس را در کنار یکدیگر ذکر کرده است و اینکه طبیعت هم، آیه و آیینه جمال حق است، کاملا توجه کرده اند. مگر شبستری نیست که در آن منظومه بسیار بسیار عالی و راقی خودش که واقعا شاهکاری در عالم انسانیت است (پیدایش این کتاب هم عجیب است. سؤالهایی از خراسان در مسائل عرفانی از او می کنند و او این سؤال ها را در یک جلسه جواب می دهد البته خودش می گوید که بعد آنها را بسط داده است و یک شاهکار به وجود می آورد)، می گوید:
به نام آنکه جان را فکرت آموخت *** چراغ دل به نور جان بر افروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن *** ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
در یک جا توجهش به آیات آفاقی کاملا خوب است، می گوید:
به نزد آنکه جانش در تجلی است *** همه عالم کتاب حق تعالی است
عرض اعراب و جوهر چون حروف است *** مراتب همچو آیات وقوف است
غرض این مطلب است که گاهی این توجهات در بین عرفا هست. یا جامی می گوید:
صلای باده زد پیر خرابات *** بیا ساقی که فی التاخیر آفات
جهان مرآت حسن شاهد ماست *** فشاهد وجهه فی کل مرات
اگر ما قرآن را یک طرف و عرفان را در طرف دیگر بگذاریم، یعنی ببینیم که قرآن تا چه اندازه به طبیعت توجه دارد و عرفان تا چه اندازه به طبیعت توجه دارد، متوجه می شویم که قرآن بیش از عرفان به طبیعت توجه دارد، بدون آنکه قرآن مسئله توجه به باطن نفس و رجوع به آن را به شکلی انکار کرده باشد. بنابراین، انسان کامل قرآن در کنار عقل گرایی و در کنار دل گرایی (جامعه گرا و طبیعت گرا هم هست). حال ارزش هر کدام از اینها چقدر است. ولی به هر حال انسان کامل قرآن، انسان عقل گرا و دل گرا و طبیعت گرا و جامعه گراست.

منـابـع

مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 170

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد