رابطه سعادت با نیت و عقیده پاک

فارسی 4890 نمایش |

از مجموعه روایات کثیره مستفیضه بلکه متواتره به تواتر معنوی، بدست می آید که بهشت برای پاک سرشتان و پاک عقیدگان است، و جهنم برای زشت سیرتان و بدسگالان؛ و اعمال حسنه و دوری و اجتناب از اعمال سیئه برای طهارت نفس و پاکی دل و صفای خاطر و نیت صافی و عقیده نیکوست وگرنه، اعمال نیکو چنانچه بر روی دل ننشیند و نفس را پاک نکند، فائده ای ندارد؛ و اعمال بد نیز اگر از صاحب نفس طیب و طاهر پیدا شود و دوام نکند، بلکه گهگاهی پدیدار گردد، موجب کثافت و قذارت نفس نمی شود و با گوشمالی های خدائی و یا با توبه و یا با شفاعت از بین می رود، و نفس صافی، حقیقت خود را طلوع می دهد. خداوند نیازی به عمل نیک ما ندارد، و عمل نکوهیده ما به او ضرری نمی رساند؛ این اوامر و نواهی و محللات و محرمات، همه مقدمه تزکیه نفس و طهارت سر ماست: «قد أفلح من زکب'ها * و قد خاب من دسها؛ بی شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد* و بی گمان آنکه خود را بیالود، محروم گشت» (شمس/ 9-10) و بناء علیهذا، اگر تزکیه نفس حاصل شد، نتیجه حاصل و شاهد مقصود در آغوش است؛ و اگر تزکیه حاصل نشد، تکرار عبادات غیر از صورتی و تکراری بیش نیست و موجب ارتقاء نفس و صعود روح به مدارج کمال نخواهد بود.
بنابراین، چقدر زشت و ناپسند است که ما میزان سعادت را نفس عمل صالح قرار دهیم و از ایمان و عقیده و نیت و طهارت غافل بمانیم، و نیز تا چه اندازه ناشایسته و نکوهیده است که مختصر تجاوز در عمل را میزان برای بدی و زشتی بدانیم و موجب کیفر و پاداش، و از حسن عقیده و نیت طاهر و صفای ضمیر چشم بپوشیم. زیرا اگر عقیده خوب و نفس طاهر شد، خطایا و گناهان اثر عمیقی نمی توانند روی جان داشته باشند؛ و اما اگر عقیده بد و نفس خبیث گشت، اعمال صالحه و کردار پسندیده جز ظاهری سطحی بر روی عمق کدر جان نیست. این ظاهر نیکو، چون ظاهر است و در عالم حقائق و واقعیات محلی ندارد، از بین می رود و نفس خبیث طلوع می کند و به صورت جهنمی گداخته و فروزان با شعله های مهیب و دهشت انگیز خود تهدید می نماید و به عکس، آن ظاهر ناستوده و کردار زشت مردم خوش نفس و خوش جنس و خوش عقیده نیز در عالم ظهور حقائق تاب مقاومت و ایستادگی را ندارد، و به واسطه مختصر حرکتی چون حال احتضار مرگ یا عذاب قبر و بالاخره با شفاعت در روز قیامت از بین می رود و نفس طیب و طاهر طلوع می کند، و به صورت بهشتی جان فزا و روح افزا با نسیم های لطف و لطیف خود وعده أصالت و واقعیت را میدهد.
نگرانی چندان از گناه نیست، که وعده مغفرت داده اند؛ «إن الله یغفر الذنوب جمیعا؛ همانا خداوند، همه گناهان را (با شرایطش) می آمرزد» (زمر/ 53). تشویش و اضطراب از باطن خراب است که به هیچ وجه از آن اغماض نمی شود و مجاهده برای تصفیه باطن است، نه برای رنگکاری بر روی دیوار پی شکسته از جا دررفته و منهدم شده. عمل زشت از شخص خوب و پسندیده که باطنش نیکو و عقیده و ایمانش استوار باشد، همچون کفی است بر روی آب صاف، که در اثر تموج و حرکت های شهوی و یا غضبی پیدا شده است و البته معلوم است که کف پایدار نیست و از بین می رود. «فأما الزبد فیذهب جفآء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض؛ اما کف به کنار می رود، ولی آنچه به مردم سود می دهد در زمین می ماند» (رعد/ 17). ولی آن آب صاف و پاک از بین رفتنی نیست، پیوسته موجود و درخشان و متلالی و موجب سیرابی جان تشنه کامان است و عمل نیکو از شخص ناپسند و بدسرشت که باطنش خراب و ایمانش فاسد و بنیاد وجودی او بی اساس است، همچون خاکستر سفید و خوش رنگ و سردی است که در اثر تموج هوا بر روی گل آتش نشسته است؛ آتش آتش است، سوزنده و گدازنده است، این خاکستر از بین می رود و با نسیمی و بادی و یا با فوت دهانی در فضا منتشر می شود، و آن آتش حقیقت خود را جلوه گر می سازد و می سوزاند و خانه را آتش می زند، لانه و کاشانه را منهدم می کند. در این صورت آیا واقعا از آن کف روی آب جای نگرانی است؟ و یا حقیقتا نسبت به این خاکستر جای دلخوشی است؟ أبدا أبدا.

مثال دو مأمور نیکوسیرت و نیکوکار
شما در وجدان خود فرض کنید یک آقا و صاحب خانه ای دو خادم دارد. اولی بسیار باهوش و زرنگ و پرعمل و فرمانبردار، به طوریکه ابدا از دستورات صاحبخانه تجاوز نمی کند؛ هر روز بامدادان بر می خیزد و حیاط را می روبد، و آب می پاشد، و منزل را گردروبی می کند، و لباس خود را مؤدبانه می پوشد و کارهای خارج و داخل منزل را انجام می دهد؛ ولی این خادم دزد است، خودش خیانتکار است، پیوسته مترصد است که صاحبخانه بمیرد و یا سفر کند و او به حریم منزل خیانت کند، و به اطفال صاحبخانه تجاوز کند، و اموال را سرقت کند، و یا خود را صاحبخانه بداند، و در نیت داشته باشد که مهر و امضای او را جعل کند و صاحبخانه را خادم خود معرفی کند!
دومی، خادمی است دوستدار و محب صاحبخانه، و دوستدار حریم و اطفال او، شخصی است امین که حتی در خواب هم خواب خیانت نمی بیند، پیوسته که نگاهش به صورت مولی و آقای خود می افتد اشک رحمت در چشمانش حلقه می زند، و اگر خاری به پای طفلی خزد جانش آزرده می شود، پیوسته اطفال را محبت می کند و دوست دارد که خانه و صاحبخانه همه معمور و آباد، و خانه با صاحبخانه دائم و برقرار باشد؛ ولی بعضی از اوقات به واسطه ضعف و یا فرضا تنبلی می خوابد و حیاط را نمی روبد، و سطل خاکروبه را به سپور نمی دهد. کدامیک از این دو خادم محترمند؟ و کدامیک در نزد مولی و صاحبخانه معزز و گرامی اند؟ صاحبخانه از خادم اولی هر آن در اضطراب است که مبادا خیانت و جنایتی کند، زیرا که نفس او شریر است؛ ولی از خادم دومی در امان است، سفر می کند و غیبت می نماید، و دلهره ای هم ندارد.

منـابـع

سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 9- صفحه 274-271

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد