نقش توکل و توسل و صدقه در رهایی انسان از اوهام و خرافات

فارسی 8207 نمایش |

ایمان، اقتضا می کند که فکر انسان در سطحی بالاتر از سطح فکر مردم بی ایمان باشد یعنی اگر انسان به گفته های پیغمبران و به آنچه آنها بیان کرده اند ایمان داشته باشد ناچار به قوانینی ایمان می آورد که خیلی دقیق تر است از آنچه بشر از راه علم و فلسفه خودش کشف می کند. معنای ایمان به گفته های پیغمبران این است که انسان به همه گفته ها و به همه لوازم و ملزومات حرفهایشان ایمان داشته باشد. یکی از مطالب همین است که: «و لو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» (اعراف /آیه 96)؛ «اگر مردم قریه ها اهل ایمان و تقوا باشند و بشوند، ما می گشاییم برکتهایی را از بالا و پایین، معنوی و مادی و عکس قضیه، اگر نباشند می گیریم».
در ابتدا تصورش برای انسان مشکل به نظر می رسد ولی این حقیقتی است. خیلی از امور ابتدا به نظر انسان مشکل می رسد ولی حقیقت است. بر اساس آنچه که از مجموع آثار و اخبار اسلامی استفاده می شود که در دولت اسلامی و به قول امروزی ها در حکومت ایده آل اسلامی، چه وضعی پیش می آید؟ از جمله چیزهایی که در آن دولت کاملا به چشم می خورد یک نوع توافق و هماهنگی و به عبارت دیگر یک نوع سر مهربانی است که میان طبیعت و انسان برقرار می شود، یعنی دیگر این عالم طبیعت آن حوادثی را که عکس العمل های خیلی شدید است مثل طوفانها و زلزله ها به کلی نفی می کند، به شکل دیگری و از جای دیگری آنها را خارج می کند و بر عکس زمین آنچه از ذخایر در باطن خود دارد همه را در اختیار می گذارد: «و یخرج الارض افلاذ کبدها»؛ (منتخب الاثر، صفحه 472، حدیث، 4)، آن یک امر استثنایی نیست، عملی شدن و اجرا شدن همان «و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» است.
ما الان نمی توانیم درست پیش بینی کنیم که چقدر از بدبختی ها و نکبت هایی که از ناحیه عالم به ما می رسد بستگی دارد به اعمال ناشایستی که ما خودمان در روی زمین انجام می دهیم، ولی از نظر قرآن این مطلب یک حقیقت مسلم و غیرقابل تردید است. این است که در این آیات: «فکیف کان عذابی و نذر» (قمر/آیه 16)؛ «پس عذاب من و اخطارهای من چگونه بود؟» این داستانها را که خیلی مختصر و با جمله های کوتاه، خیلی سریع و با لحنی تند و خشن و کوبنده بیان می کند بدون اینکه در صدد این باشد که داستان را تشریح کند، همه برای این است که این مطلب را بفهماند که اعراض کردن از آنچه که انبیاء برای مردم آورده اند، از آن دعوت و از آن نعمتی که به وسیله آنها به مردم ارائه شده است و به عبارت دیگر کفران این نعمت چه عکس العملی در گذشته داشته است و در آینده هم خواهد داشت عمده هدف این است که روح آن داستان در اینجا خوب منعکس بشود. خداوند در مورد قوم عاد می فرماید: «کذبت عاد»، عاد هم تکذیب کرد، «فکیف کان عذابی و نذر»، «عذاب و انذار من چگونه بود؟». بعد به طور مختصر شرح می دهد: «انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فی یوم نحس مستمر» (قمر/آیه 19)؛ «فرستادیم بر آنها بادی صرصر، بادی تند و شدید و ویرانگر». بعضی مفسرین می گویند خود "صرصر" کأنه آن صدای باد را هم دارد مجسم می کند. «فی یوم نحس مستمر»، «در روزی شوم که شومی مستمری داشت». کلمه "نحس" به معنی "شوم" است. واضح است که در اینجا قرآن نمی خواهد بگوید که مثلا آن روز چون روز یکشنبه یا دوشنبه بود نحس بود و عذاب آمد. یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار می شود. یا مقصود این نیست که چون مثلا سیزده ماه صفر بود اینها معذب شدند. سیزده ماه صفر هر سال تکرار می شود، و بعلاوه اینجا دارد تصریح می کند: «فکیف کان عذابی و نذر»، یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود. پس روز، شوم بود ولی شومی اش نه از خود روز بود از آن جهت که روزی از روزهای هفته یا ماه است بلکه به علت حادثه ای که در آن روز پیش آمد این روز شوم شد. در مورد نحوست ذاتی ایام در روایات ما پیدا می شود چیزهایی که مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت کردن در فلان روز خوب نیست، مسافرت کردن در فلان روز خوب است، این چیزهایی که اصطلاحا "نجوم احکامی" نامیده می شود. اینها چیست؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همین ها را تأیید می کند، و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می کند، مثل آنچه که در نهج البلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که وقتی امیرالمؤمنین (ع) می خواستند به جنگ نهروان بروند، در حالی که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی از خویشاوندانش همراهش بود و گفت: یا امیرالمؤمنین، توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه این مرد سخنی می گوید. فرمود چه می گوید؟ او آمد و گفت من منجم هستم، اوضاع کواکب دلالت می کند که اگر شما در این ساعت حرکت کنید و بروید به جنگ شکست می خورید و همه تان کشته می شوید. امیرالمؤمنین به شدت به او حمله کرد، فرمود هر کسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند. ما وظیفه داریم در کارها به خدا توکل و اعتماد کنیم، و بعد فرمود: «سیروا علی اسم الله» به نام "خدا" حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید. رفتند و پیروز هم شدند و می دانیم که در هیچ جنگی لشکریان امیرالمؤمنین به این سرعت و به این تمامی پیروز نشدند که غیر از هشت نه نفر از خوارج بقیه همه تار و مار شدند.
عبدالملک بن اعین برادر زرارة بن اعین است. روزی آمد خدمت امام صادق (ع) و عرض کرد: یا بن رسول الله! من گرفتار این نجوم شده ام و این نجوم در من وسواسی ایجاد کرده. ضمنا این آدم منجم هم بود، به همین نجوم احکامی عمل می کرد، به این حسابهایی که اوضاع ستارگان مثلا دلالت می کند بر اینکه اگر امروز از طرف جنوب بروی چنین می شود، از شمال بروی چنین، مسافرت چنین است و ازدواج چنین. کم کم عادت کرده بود و خیلی مصیبت بود که تمام کارهایش را بر اساس راهنماییهای نجومی انجام بدهد و این سبب شده بود که اصلا زندگی اش فلج بشود چون یک روز مثلا چندم ماه بود نحس بود، یک روز قمر در عقرب بود، روز دیگر فلان ستاره در پیش رو بود. گفت: یا بن رسول الله! من این طور شده ام. در حدیث نوشته اند در وسائل است حضرت با کمال تعجب فرمود: تو به این چیزها عمل و اعتنا می کنی؟ گفت: بله یابن رسول الله، چطور؟ فرمود: الان حرکت می کنی می روی به خانه ات و تمام این کتابها را یک جا آتش می زنی. امر امام بود، رفت تمام کتابها را یک جا آتش زد. روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم. یک سلسله روایات سومی داریم که از آنها انسان این طور می فهمد که نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم اثری داشته باشد،.1 توکل به خدا. 2 توسل به ائمه و 3 صدقه دادن، اثر اینها را از بین می برد. گاهی تطیرهایی هم ضمیمه می شود.

در خراسان این قضیه هست و در بعضی از بلاد دیگر ایران هم هست ولی در بعضی بلاد ایران معتقدند که یک مسافر وقتی می خواهد مسافرت کند، اگر سیدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و عاقبت ندارد، برعکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است. دو چیز است که ریشه تاریخی اش بر می گردد به زمانی که شیعه در ایران فوق العاده در اقلیت بوده اند و سید ها را هر جا گیر می آوردند زنده زنده لای جرز می گذاشتند (زمان بنی العباس). یکی اینکه مردم به قم و کاشان متلک می گویند. این که می گویند "نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دو تاشون"، مربوط به دوره ای است که مردم همه شهرها سنی بودند جز این دو شهر که شیعه بودند و آنها که سنی بودند تا اسم قم و کاشان را می بردند هر دو را لعن می کردند چون قم و کاشان از قدیم الایام دارالمؤمنین و دارالشیعه بوده .این مضمون و متلکی که راجع به این دو شهر می گویند به اعتبار این است که همه جای دیگر سنی بودند و اینها شیعه بودند و سنیها به شیعه ها فحش می دادند. یکی دیگر اینکه در دوره هایی که سادات را هر جا گیر می آوردند نه فقط خود آن سید را از بین می بردند بلکه اگر در خانه ای سیدی پیدا می کردند دیگر آن خانه امنیت نداشت و تمام آن خانه و زندگی به باد می رفت، در آن دوره ها اگر سیدی به خانه ای می آمد این امر مساوی بود با اینکه آن خانمان به باد برود. کم کم در ذهنها رسوخ یافت که اگر به اینجا سیدی آمد، (زندگی ما بر باد رفته است). البته این از ناحیه دولت وقت بود، یعنی اگر سیدی آمد، دولت وقت دیگر برای ما زندگی نخواهد گذاشت، و این همه امامزاده هایی که در ایران درست شدند اغلب همین سید هایی هستند که به دست دولتهای وقت کشته شدند. کم کم مردم این نحوست یعنی شومی ای را که از ناحیه دولتها متوجه خانواده ها بود (خیلی عقاید این طور تحول پیدا می کند)، به حساب خدا و عالم گذاشتند که اصلا اوضاع عالم این جور اقتضا می کند که اگر سیدی پیدا شد پشت سرش بدبختی و بیچارگی بیاید، در صورتی که این به اوضاع عالم و به خدا ارتباط ندارد، امری بوده مربوط به دولتهای ظالم.

ما از مجموع اخبار و روایات این چنین استفاده می کنیم که یا این مسائل اساسا تأثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز (چون هر سه اینها در روایات هست)؛ توکل به خداوند، متوسل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن اثر اینها را از بین می برد. این نکته نیز قابل دقت است که بعضى در مساله سعد و نحس ایام به اندازه اى راه افراط را پوئیده اند که به هر کارى مى خواهند دست بزنند قبلا به سراغ سعد و نحس ایام مى روند، و عملا از بسیارى فعالیتها باز مى مانند، و فرصتهاى طلائى را از دست مى دهند. یا این که بجاى بررسى عوامل شکست و پیروزى خود و دیگران استفاده از این تجربیات گرانبها در زندگى، گناه همه شکست ها را به گردن شومى ایام مى اندازند، همانگونه که رمز پیروزى ها را در نیکى ایام جستجو مى کنند، این یک نوع فرار از حقیقت، و افراط در مساله، و توضیح خرافى حوادث زندگى است که باید از آن به شدت پرهیز کرد، و در این مسائل نه گوش به شایعات میان مردم داد، نه سخن منجمان، و نه گفته فال گیران، اگر چیزى در حدیث معتبر در این زمینه ثابت شود باید پذیرفت، و گرنه بى اعتنا به گفته این و آن باید خط زندگى را ادامه داد، و با تلاش و سعى و کوشش به پیش محکم گام برداشت، و از توکل بر خدا یارى جست و از لطف او استعانت خواست.

مساله توجه به سعد و نحس ایام علاوه بر اینکه غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مى شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مى خوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مى توانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید. از جمله در حدیثى مى خوانیم که یکى از دوستان امام حسن عسکری (ع) روز سه شنبه خدمتش رسید، امام فرمود: دیروز تو را ندیدم، عرض کرد: دوشنبه بود، و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم، فرمود: «من احب ان یقیه الله شر یوم الاثنین فلیقرأ فى اول رکعة من صلاة الغداة هل اتى على الانسان ثم قرأ ابو الحسن (ع) فوقیهم الله شر ذلک الیوم و لقیهم نضرة و سرورا»، «کسى که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند در اولین رکعت نماز صبح سوره هل اتى بخواند»، سپس امام (ع) این آیه از سوره هل اتى را (که تناسب با رفع شر دارد)، تلاوت فرمود: «فوقاهم الله شر ذلک الیوم ...»؛ «خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه مى دارد او به آنها خرمى و طراوت ظاهر و خوشحالى درون عطا مى کند».

در حدیث دیگر مى خوانیم که یکى از یاران امام ششم (ع) از آن حضرت پرسید: آیا در هیچ روزى از روزهاى مکروه چهارشنبه و غیر آن سفر کردن مناسب است؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: سفرت را با صدقه آغاز کن و آیة الکرسى را به هنگامى که مى خواهى حرکت کنى تلاوت کن و هر کجا مى خواهى برو. در حدیث دیگرى نیز آمده است که یکى از یاران امام هادی (ع) مى گوید: خدمت حضرت، رسیدم در حالى که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، و سوارى از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند، گفتم: خدا مرا از شر تو اى روز حفظ کند، عجب روز شومى هستى. امام فرمود: با ما ارتباط دارى و چنین مى گوئى؟! و روز را که گناهى ندارد گناهکار مى شمرى؟ آن مرد عرض مى کند از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم، عرض کردم اى مولاى من من استغفار مى کنم، و از خدا آمرزش مى طلبم، امام (ع) افزود: «ما ذنب الایام حتى صرتم تتشامون بها اذا جوزیتم باعمالکم فیها»، «روزها چه گناهى دارد که شما آنها را شوم مى شمرید هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را مى گیرد؟» راوى مى گوید: عرض کردم من براى همیشه از خدا استغفار مى کنم و این توبه من است اى پسر رسول خدا.

امام (ع) فرمود: «ما ینفعکم و لکن الله یعاقبکم بذمها على ما لا ذم علیها فیه، اما علمت ان الله هو المثیب و المعاقب، و المجازى بالاعمال، عاجلا و آجلا،؟ قلت: بلى یا مولاى، قال لا تعد و لا تجعل للایام صنعا فى حکم الله»؛ «این براى تو فایده اى ندارد، خداوند شما را مجازات مى کند به مذمت کردن چیزى که نکوهش ندارد، آیا تو نمى دانى که خداوند ثواب و عقاب مى دهد، و جزاى اعمال را در این سرا و سراى دیگر خواهد داد»، سپس افزود: دیگر این عمل را تکرار مکن و براى روزها در برابر حکم خداوند کار و تاثیرى قرار مده. این حدیث پر معنى اشاره به این است که اگر روزها هم تاثیرى داشته باشد به فرمان خدا است، هرگز نباید براى آنها تاثیر مستقلى قائل شد، و از لطف خداوند خود را بى نیاز دانست، و آنگهى نباید حوادثى را که غالبا جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تاثیر ایام ارتباط داد، و خود را تبرئه کرد.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 243-240 و صفحه 246 -233

مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 23 صفحه47-45

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد