آثار و پیامدهاى تکبر و استکبار از نظر آیات و روایات
فارسی 11851 نمایش | نشانه های تکبر
بیماریهاى اخلاقى مانند بیماریهاى درونى و جسمانى همیشه همراه با آثارى در برون است. همان گونه که یک بیمارى کبدى علایم مختلفى بر پوست بدن، چهره، رنگ چشم، زبان و مانند آن دارد، کسى که به یک بیمارى سخت اخلاقى گرفتار است آثار و نشانه هایش در اعمال و سخنان او ظاهر مى شود. آثار کبر گاه در چهره ظاهر مى شود، مثل اینکه شخص متکبر در برابر اشخاص مختلف چهره در هم مى کشد و نگاه هاى تحقیر آمیزى مى کند، حتى حاضر نیست با تمام صورت با افراد روبرو شود. گاه آثار این خوى نکوهیده در سخنانش آشکار مى گردد، تعبیرهایى که از خود مى کند مبالغه آمیز است و پیوسته ضمیرهاى جمع درباره خود به کار مى برد، حتى تن صداى او نشان مى دهد که آدم مغرور و متکبرى است. در میان حرف این و آن مى دود و به کسى اجازه سخن گفتن نمى دهد، به سخنان مردم گوش نمى دهد ولى انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند، سخنان کوتاه دیگران را طولانى مى شمرد و سخنان طولانى و بى محتواى خودش را کوتاه و لازم و واجب مى داند!
گاه آثار آن در حرکات و اعمال، ظاهر مى شود، دوست دارد دیگران در برابر او بایستند و او نشسته باشد، هنگامى که وارد مجلس مى شود همه براى او قیام کنند، ولى او براى کسى قیام نکند! در حدیثى از "امام علی (ع)" مى خوانیم: «من اراد ان ینظر الى رجل من اهل النار فلینظر الى رجل قاعد و بین یدیه قوم قیام!؛ کسى که مى خواهد به یکى از دوزخیان نگاه کند، نگاه به کسى کند که نشسته است و مردم در برابر او ایستاده اند»! (بحارالانوار- جلد 70- صفحه 206- چاپ آخوندى) و نیز دوست دارد در کوچه و بازار تنها نباشد و فرد یا گروهى پشت سر او حرکت کنند.
در حدیثى آمده است: «کان رسول الله فى بعض الاوقات یمشى مع الاصحاب فیأمرهم بالتقدم و یمشى فى غمارهم!؛ "پیامبر اکرم" گاه با یارانش حرکت مى کرد به آنها دستور مى داد بر او تقدم جویند و او در لا به لاى آنها راه مى رفت»! (مسند الفردوس دیلمى- مطابق نقل المحجة البیضاء- جلد 6- صفحه 247). دوست دارد که دیگران به دیدن او آیند بى آنکه او به دیدن دیگران برود، از همنشینى با فقیران و مستمندان و کسانى که ظاهر نامرتبى دارند پرهیز مى کند و اگر گرفتار چنین افرادى شود سعى دارد در نخستین فرصت از کنار آنان برخیزد یا آنها را از خود دور سازد! دوست دارد هرگز چیزى براى اهل خانه با دست خود خریدارى نکند و در خانه کمترین کارى انجام ندهد، زن و فرزند و خدمتکار دست به سینه در برابر او براى انجام حوائج حاضر باشند و او به آنها فرمان دهد!. گاه آثار تکبر در طرز پوشیدن لباس، مخصوصا لباس هاى گران قیمتى که جلب توجه مى کند، یا مرکب سوارى، خانه و وسایل زندگى، مرکز کسب و کار و تجارت و یا حتى طرز لباس و زندگى فرزندان و بستگان و منتسبین به او آشکار مى گردد و در همه این موارد هدفش این است که قار و نوار ثروت خود را به رخ دیگران بکشد و به گمان خود برترى خویش را نسبت به سایرین ثابت نماید.
البته منظور این نیست که انسان از پوشیدن لباس خوب خوددارى کند و لباس هاى مندرس و پاره در تن نماید، بلکه همانطور که در حدیث نبوى وارد شده، عمل نماید: «کلوا واشربوا والبسوا و تصدقوا فى غیر سرف و لامخیلة؛ بخورید و بیاشامید و بپوشید و در راه خدا صدقه دهید بى آنکه اسراف کنید یا تکبر و برترى جویى نمایید». (سنن ابن ماجه- شماره حدیث 3605). کوتاه سخن اینکه ظهور و بروز خوى نکوهیده «تکبر و برترى جویى» در تمام شئون زندگى انسان امکان پذیر است و ممکن نیست کسى این صفت رذیله را به صورت شدید یا خفیف داشته باشد و در چهره و سخن و اعمال او ظاهر نگردد.
مفاسد و پیامدهاى تکبر و استکبار
این خوى زشت آثار بسیار مخربى در روح و جان و اعتقادات و افکار افراد و نیز در سطح جوامع انسانى دارد، به گونه اى که مى توان گفت هیچ بخش از زندگى فردى و اجتماعى از مصایب آن در امان نیست که به چند قسمت از آن در ذیل اشاره مى شود:
1ـ آلودگى به شرک و کفر
نخستین مفسده آن که از همه خطرناک تر است آلودگى به شرک و کفر است! آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتى اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمه اى جز کبر داشت؟ آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیارى از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیاى الهى سر باز زدند دلیلى جز تکبر داشت؟ تکبر به انسان اجازه نمى دهد که در برابر حق تسلیم گردد، چرا که کبر و غرور حجاب سنگینى در برابر چشم انسان مى افکند و او را از دیدن چهره زیباى حق محروم مى کند، بلکه گاهى فرشته حق را به صورت هیولاى وحشتناک مى بیند! و این بالاترین ضرر و زیان تکبر است.
شاید به همین دلیل است که در حدیثى مى خوانیم که راوى از "امام صادق (ع)" درباره کمترین درجه «الحاد» سؤال کرد، امام فرمود: «ان الکبر ادناه!؛ کمترین درجه کفر و الحاد، تکبر است»! (اصول کافى- جلد 2- صفحه 309- باب الکبر- حدیث 1). از آیات "قرآن" به خوبى استفاده مى شود که سرچشمه اصلى کفر همان کبر است چنانکه درباره شیطان مى خوانیم: «ابى و استکبر و کان من الکافرین؛ او سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد» (بقره/ 34). و به همین دلیل جایگاه متکبران جز آتش سوزان جهنم نمى تواند باشد، حتى در حدیثى از "پیامبر اکرم (ص)" آمده: «ان فى جهنم لواد للمتکبرین یقال له سقر، شکى الى الله عز و جل شدة حره، و سئله ان یتنفس فاذن له فتنفس فاحرق جهنم !؛ در جهنم سرزمینى است مخصوص متکبران که به آن سقر گفته مى شود یک وقت از شدت حرارتش به خداوند شکایت کرد و تقاضا کرد تنفسى کند به او اجازه داده شد، نفسى کشید که جهنم را سوزانید!».
بنابراین سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. کبر است که پرده هاى ضخیم بر چشم انسان مى افکند و او را از دیدن چهره تابناک محروم مى سازد، و به همین دلیل در روایتى از "امام صادق (ع)" و "امام باقر (ع)" مى خوانیم: «لا یدخل الجنة من فى قلبه مثقال ذرة من کبر؛ کسى که به مقدار ذره اى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى شود»!
2- محروم شدن از علم و دانش
محروم شدن از علم و دانش، یکى دیگر از پیامدهاى شوم کبر است، زیرا انسان وقتى به حقیقت علم و دانش مى رسد که آن را در هر جا و نزد هر کس ببیند همچون گوهر گمشده اى برباید، حال آنکه اشخاص متکبر به آسانى حاضر نمى شوند بهترین علوم و دانش ها و برترین و والاترین حکمت ها را از افراد هم ردیف و یا زیر دست خود بپذیرند. آنها علوم و دانش هایى را قبول دارند که از فکر خودشان بجوشد در حالى که صفت کبر و غرور اجازه نمى دهد مطلب مهمى از کبر آنان بجوشد، به همین دلیل در حدیث معروف "هشام بن حکم" از "امام کاظم (ع)" مى خوانیم: «ان الزرع ینبت فى السهل و لاینبت فى الصفا فکذلک الحکمة تعمر فى قلب المتواضع و لاتعمر فى قلب المتکبر الجبار، لان الله جعل التواضع آلة العقل و جعل التکبر من آلة الجهل؛ زراعت در زمینهاى نرم و هموار مى روید و روى سنگهاى سخت هرگز رویش ندارد، همین گونه دانش و حکمت در قلب انسان متواضع رویش دارد، و قلب متکبر جبار هرگز آباد نمى گردد؛ زیرا خداوند تواضع را وسیله عقل و تکبر را از ابزار جهل قرار داده است»! (بحارالانوار- جلد 1- صفحه 153).
3ـ تکبر سرچشمه اصلى بسیارى از گناهان است
گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقت مى کنیم مى بینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبر تشکیل مى دهد. آنها هیچگاه مایل نیستند کسى را برتر از خود ببینند به همین دلیل هر گاه نعمت و موهبت و موفقیتى نصیب دیگران شود، به آنها حسد می ورزند. آنها براى تحکیم پایه هاى برترى جویى خود، حریص در جمع آورى مالند. آنها براى اظهار برترى بر دیگران به خود اجازه مى دهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین و سب و دشنام، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونى خود را فرو نشانده و خویش را اشباع کنند. در حدیثى از "امام علی (ع)" مى خوانیم که فرمود: «الحرص و الکبر و الحسد دواع الى تقحم فى الذنوب؛ حرص و تکبر و حسد سبب مى شود که انسان در انواع گناهان فرو رود» (نهج البلاغه- حکمت 371).
در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «التکبر یظهر الرذیلة؛ تکبر رذایل اخلاقى را ظاهر مى سازد» (غررالحکم، حدیث 523). بنابراین خود برتربینى بلاى عظیمى است که خمیر مایه بسیارى از معاصى محسوب مى شود، غفلت از خدا، کفران نعمتها، غرق شدن در عیاشى و هوسبازى، تحقیر دیگران، و استهزاى مؤمنان، همه از آثار شوم این صفت رذیله است، افراد کم ظرفیت همین که به نوائى مى رسند، چنان گرفتار کبر و غرور مى شوند که مطلقا ارزشى براى دیگران قائل نیستند، و همان سبب جدائى آنها از جامعه و جدائى جامعه از آنها مى شود. در عالمى از پندار فرو مى روند، خود را تافته اى جدا بافته مى پندارند و حتى از مقربان خدا مى شمارند، و همین سبب مى شود که عرض و آبرو و حتى جان دیگران در نظر آنها، بى ارزش و بى مقدار باشد، به همز و لمز مشغول مى شوند، و با عیبجوئى و مذمت دیگران، به گمان خود بر عظمت خویش مى افزایند! جالب اینکه در بعضى از روایات اینگونه افراد به عقرب تشبیه شده اند، که کارشان نیش زدن است، و اگر نیش عقرب نه از ره کین است، نیش آنها از راه کینه توزی هاست.
4ـ تکبر مایه تنفر و پراکندگى مردم است
از بلاهاى مهمى که بر سر متکبران وارد مى شود انزواى اجتماعى و پراکندگى مردم از اطراف آنهاست، چرا که شرف هیچ انسانى اجازه نمى دهد تسلیم برترى جویی هاى افراد متکبر و مغرور شود، به همین دلیل به زودى حتى نزدیک ترین دوستان و بستگان از آنها فاصله مى گیرند و اگر به حکم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى کنند، در دل از آنان متنفرند! در حدیثى از "امیرالمؤمنین" مى خوانیم: «من تکبر على الناس ذل؛ کسى که فخرفروشى کند، ذلیل مى شود» (بحارالانوار- جلد 74- صفحه 235). در حدیث دیگرى از "امام صادق (ع)" مى خوانیم که "رسول خدا" در حدیثى از "امیرمؤمنان" رسیده است نیز بسیار عبرت انگیز است: «لیس للمتکبر صدیق؛ براى متکبر دوستى باقى نمى ماند»! (همان مدرک، حدیث 7162). در حدیث دیگرى فرمود: «ما اجتلب المقت بمثل الکبر؛ چیزى مانند تکبر خشم مردم را برنمى انگیزد»! (همان مدرک، حدیث 7167).
5 ـ تکبر سبب از دست دادن امکانات زندگى است
انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود که بتواند همکارى دیگران را جلب کند. در حدیث دیگری از "امام صادق (ع)" می خوانیم که از "رسول خدا" فرمود: «امقت الناس المتکبر؛ منفورترین مردم، متکبر است» (همان- جلد 70- صفحه 231). در حدیث دیگرى از "على (ع)" آمده است: «ثمرة الکبر المسبة؛ میوه درخت تکبر بدگویى از مردم است» (غررالحکم- حدیث 4614). افراد منزوى که تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد یا شکست مى خورند و یا موفقیت ناچیزى نصیبشان مى شود و از آنجا که تکبر انسان را به انزوا مى کشاند طبعا موفقیت او را در صحنه زندگى ناچیز مى کند. در حدیثى از "امیرمؤمنان" مى خوانیم: «بکثرة التکبر یکون التلف؛ فزونى تکبر مایه اتلاف (اسباب موفقیت) است» (غررالحکم- حدیث 7169).
خداوند می فرماید: «و إذا أنعمنا على الانسن أعرض و نئا بجانبه و إذا مسه الشر کان یئوسا* قل کل یعمل على شاکلته فربکم أعلم بمن هو أهدى سبیلا؛ و چون به انسان نعمت ارزانی داریم روی می گرداند و دوری می گزیند، و چون به وی بدی رسد نومید می گردد* بگو: هر کس بر حسب ساختار روحی خود عمل می کند، و پروردگار شما بهتر می داند چه کسی راه یافته تر است» (اسراء/ 83-84).
بعد به یکى از ریشه دار ترین بیماریهاى اخلاقى انسانهاى تربیت نایافته اشاره کرده مى گوید: هنگامى که به این انسان نعمت مى بخشیم (غرور و استکبار به او دست مى دهد) به پروردگار خود پشت مى کند و با حالت تکبر، دور مى شود. اما هنگامى که نعمت را از او سلب کنیم، و حتى مختصر ناراحتى به او برسد یاس و نومیدى سر تا پاى او را فرا مى گیرد «و اذا مسه الشر کان یؤسا» اعرض از ماده اعراض به معنى روى گردانیدن، و منظور در اینجا روى برگردانیدن از خدا و حق است. غرور و یاس دو بیمارى خطرناک اخلاقى است. این سخن را بسیار از دیگران شنیده ایم و یا به دیگران گفته ایم که فلان کس دیگر خدا را بنده نیست، چرا که به نوائى رسیده.
و نیز بسیار دیده ایم که همین گونه اشخاص تازه به نوا رسیده و خدا را فراموش کرده، هنگامى که از آن حال سقوط مى کنند یا گرفتار شدائد مى شوند، چنان بیچاره و زبون و دستپاچه و مایوس مى گردند که انسان باور نمى کند اینها همان آدمهاى سابقند! آرى چنین است حال همه افراد کوته فکر، بى ایمان و کم ظرفیت، به عکس دوستان خدا که روحشان همچون اوقیانوس است و سختترین طوفانها در آنان اثر نمى کند، چون کوه در مقابل حوادث سخت ایستاده اند و چون کاه در مقابل فرمان خدا، دنیا را به آنها ببخشى دست و پاى خود را گم نمى کنند و جهان را از آنها بگیرى خم به ابرو نمى آورند! عجب اینکه این انسانهاى خود باخته کم تحمل که حالاتشان در بسیارى از سوره هاى "قرآن" آمده است (یونس/ 12 - لقمان/ 32 - فجر/ 14-15 - فصلت/ 48-49) در حال سختى، خداپرست مى شوند و به فطرت الهى و خویشتن خویش باز مى گردند، اما با فرو نشستن طوفان حادثه، چنان تغییر جهت مى دهند که گوئى هرگز نام خدا را نشنیده اند. این بلاى بزرگى است، زیرا سبب مى شود که هرگز نتوانند در زندگى موضع گیرى مستقل و صحیحى داشته باشند، تنها راه درمان این بیمارى خطرناک بالا بردن سطح فکر در پرتو علم و ایمان، و ترک وابستگى و اسارت در چنگال مادیات و قبول زهد و پارسائى به معنى سازنده است.
6- تکبر و غرور سرچشمه بزرگترین بدبختیها
خداوند در سوره غافر آیات 23-26 می فرماید: «و لقد أرسلنا موسى بئایتنا و سلطن مبین(23) إلى فرعون و همن و قرون فقالوا سحر کذاب(24) فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه و استحیوا نساءهم و ما کید الکفرین إلا فى ضلل(25) و قال فرعون ذرونى أقتل موسى و لیدع ربه إنى أخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فى الأرض الفساد(26)؛ و به راستی "موسی" را با آیات خود و حجتی آشکار فرستادیم، به سوی "فرعون" و "هامان" و "قارون"، ولی آنها گفتند: او جادوگری دروغگو است. پس وقتی حقیقت را از جانب ما برای آنان آورد، گفتند: پسران کسانی را که با او ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را (برای بیگاری) زنده بگذارید. ولی نیرنگ کافران جز در تباهی نیست. و فرعون گفت: مرا بگذارید موسی را بکشم و او پروردگارش را (به یاری) بخواند. من می ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در زمین شورش پدید آورد».
نخست مى فرماید: ما "موسى" را با آیات خود و سلطان مبین فرستادیم. به سوى "فرعون" و "هامان" و "قارون"، اما آنها گفتند: او ساحر بسیار دروغگوئى است!. تکبر سبب مى شود که انسان جز خود و افکار خودش را نبیند، آیات و معجزات خدا را سحر بخواند، مصلحان را مفسد، و اندرز دوستان و اطرافیان را محافظه کارى و ضعف نفس بشمرد! و عدم ایمان به روز حساب سبب مى شود که هیچ حسابى در برنامه و کار او نباشد، و حتى در برابر قدرت نامحدود پروردگار، با قدرت بسیار ناچیزش به مبارزه برخیزد، و به جنگ پیامبران او برود، چرا که حسابى در کار نیست.
خداوند می فرماید: «الذین یجدلون فى ءایت الله بغیر سلطن أتاهم کبر مقتا عند الله و عند الذین ءامنوا کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار؛ همان ها که در آیات الهى بى آنکه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خیزند، کارى که خشم عظیمى نزد خداوند و نزد کسانى که ایمان آورده اند بار مى آورد، اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد» (غافر/ 35). بى آنکه هیچ دلیل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند، در برابر آیات بینات الهى موضع گیرى مى کنند، و با احتمالات نیش غولى و وسوسه هاى بى اساس و بهانه جوئی ها به مخالفت خود ادامه مى دهند.
سپس براى نشان دادن زشتى این عمل مى افزاید: اینگونه جدال بى اساس در مقابل حق خشم عظیمى نزد خداوند و نزد کسانى که ایمان آورده اند برمى انگیزد «کبر مقتا عند الله و عند الذین آمنوا». چرا که جدال به باطل و موضع گیرى بى دلیل و بى منطق در برابر آیات الهى هم مایه گمراهى مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است، نور حق را در محیط خاموش مى کند و پایه هاى حاکمیت باطل را محکم مى سازد و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده مى فرماید اینگونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد!. لجاجت ها و عناد در برابر حق پرده اى ظلمانى بر فکر انسان مى اندازد و حس تشخیص را از او مى گیرد، کار به جائى مى رسد که قلب او همچون یک ظرف در بسته مهر شده مى گردد که نه محتواى فاسد آن بیرون مى آید و نه محتواى صحیح و جان پرورى وارد آن مى شود. آرى کسانى که به خاطر داشتن این دو صفت زشت تکبر و جباریت تصمیم گرفته اند در مقابل حق بایستند و هیچ واقعیتى را پذیرا نشوند خداوند روح حق طلبى را از آنها مى گیرد، آنچنان که حق در ذائقه آنها تلخ و باطل شیرین مى آید.
بسیارى از جنگها و خونریزى ها و ویرانى ها از تکبر و استکبار سرچشمه مى گیرد، گروهى خودخواه زمام امور کشورهاى جهان را به دست مى گیرند و هر یک مى خواهد بر دیگران برترى جویى کند و همین امر سبب درگیرى میان آنان مى گردد، خونهاى بى گناهان در این راه ریخته مى شود و خانه ها ویران مى گردد. گاه تکبر به صورت گروهى ظاهر مى شود و نژاد خود را برتر از نژادهاى دیگر مى پندارد و همین برترى جویى نژادى یکى از اسباب مهم جنگها در طول تاریخ بوده است. برترى جویى نژاد ژرمن یکى از علل عمده بروز جنگهاى جهانى بود که میلیونها کشته و مجروح و میلیاردها میلیارد، زیان و ضرر به جاى گذاشت. اگر ضایعات تکبر را در روح و جسم انسان و در زندگى فردى و اجتماعى او مورد بررسى قرار دهیم خواهیم دید که هیچ صفتى از صفات ذمیه، تا این حد ویرانگر نبوده و پیامدهاى شوم نداشته است.
خداوند در "قرآن کریم" درباره پاداش متکبران و گنهکاران می فرماید: «انها شجره تخرج فی اصل الجحیم؛ (و) آن درختی است که در اعماق جهنم می روید» (صافات/ 64). اینجا می فرماید: «خذوه فاعتلوه الی سواء الجحیم؛ (ندا آید) او را بگیرید و به میان دوزخ بکشانید» (دخان/ 47). به فرشتگان گفته می شود این را بگیرید و بکشید به همان وسط جهنم ببرید، این دیگر زقوم است، درختش هم آنجا روییده است. «ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم؛ آن گاه روی سرش از عذاب آب جوشان بریزید» (دخان/ 48). این دو عذاب است: عذابی که از درون خودش می کشد و عذابی که از بیرون به نحو دیگری بر او می ریزد، که باز خود این هم تجسم گناه گناهکار در دنیاست، رنجهایی که در درون خودش متحمل می شود که اثرش را در این دنیا احساس می کند، و رنجها و عکس العمل هایی که عملهای کثیف و بد دارد که از دیگران هم به انسان می رسد.
بعد به او می گویند: «ذق انک انت العزیز الکریم؛ بچش، تو همان آقای عزیز و بزرگوار دنیا هستی» (دخان/ 49)، یعنی همان کسی هستی که در دنیا آنچنان مغرور بودی، برای خودت عزتی و شخصیتی و اهمیتی قائل بودی مافوق اینکه سخن خدا را گوش کنی. می فرماید: «و أن لاتعلوا علی الله؛ و این که بر خدا گردنکشی نکنید» (دخان/ 19). علو علی الله داشتی، می خواستی بر خدا تکبر بجویی، چون امر خدا را دون شأن دانستن، بر خدا تکبر کردن است و این شنیع ترین اقسام تکبر است.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 149-146
آیت الله ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 12 ص 243، ج 20 ص 73-74 و 81 و 100، ج 19 ص 552 و 520
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها