ارزش اعجاز و کاربرد آن از نظر قرآن

فارسی 3238 نمایش |

قرآن همان طور که آثار خلقت را "آیات خدا" و دلیل قطعی غیر قابل تردید بر وجود او می داند، معجزات انبیاء را نیز به عنوان آیات و بینات یاد می کند و دلیل قاطع و حجت مسلم عقلی و منطقی بر صدق مدعای آورنده آنها می شمارد.
قرآن درباره معجزه به تفصیل بحث کرده و تقاضای مردم را از پیامبران که بدون آیت و بینه تسلیم نمی شدند، تقاضایی معقول و منطقی دانسته و پاسخ مثبت و عملی پیامبران را به این تقاضاها در حد آیت و بینه خواستن یعنی در حد معقول و منطقی که گواه بر صدق مدعای آنها باشد نه در حد "اقتراح" و دلبخواهی مردم که می خواهند از پیامبران و اعجازشان وسیله سودجویی و یا سرگرمی و تماشا بسازند با آب و تاب فراوان نقل کرده و آیات بسیاری را به آنها اختصاص داده است.
قرآن کوچکترین اشاره ای ندارد که معجزه دلیل اقناعی است برای اذهان ساده و عامیانه و متناسب با دوره کودکی بشر، بلکه نام "برهان" روی آن گذاشته است. (رجوع شود به تفسیر المیزان، ذیل آیه 23 از سوره بقره و کتاب وحی و نبوت آقای محمدتقی شریعتی، ص 214 به بعد)
معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و فرهنگ است، معجزه جاودانه است معجزه کتاب تدریجا وجوه اعجازش روشن تر می گردد امروز شگفتیهایی از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز روشن نبود و ممکن نبود باشد معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام درک می کنند معجزه ختمیه از آن جهت از نوع "کتاب" شد که این مزایای متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد.
اما آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب به شهادت، از نامعقول به معقول و منطقی، و از ماورای طبیعت به طبیعت هدایت کند؟ آیا محمد (ص) می کوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیرعادی و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی و عملی و طبیعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از "عجایب و غرایب" به "واقعیات و حقایق" بگرداند؟
به نظر نمی رسد که این نظریه صحیح باشد اگر چنین باشد باید بگوییم همه پیامبران دعوت به غیب کرده اند و محمد (ص) دعوت به شهادت، پس چرا صدها آیه از قرآن به همین "عجایب و غرایب" اختصاص یافته است؟ بدون شک یک امتیاز اساسی قرآن دعوت به مطالعه عالم طبیعت و شهادت به عنوان آیات الهی است، ولی دعوت به مطالعه طبیعت به معنی منصرف ساختن اذهان از توجه به هر امر غیر طبیعی نیست. بر عکس، دعوت به مطالعه طبیعت به عنوان "آیات" و "نشانه" ها به معنی عبور دادن از طبیعت به ماورای طبیعت است از نظر قرآن، راه غیب از شهادت و راه ماورای طبیعت از طبیعت و راه معقول از محسوس می گذرد.
اهمیت کار محمد (ص) در این است که همان طور که به نظر در طبیعت و تاریخ و اجتماع می خواند و مردمی را که جز در برابر هر چه غیر طبیعی است تسلیم نمی شوند، تسلیم عقل و منطق و علم می نماید، می کوشد اندیشه مردمی را هم که دم از عقل و منطق می زنند و جز در برابر هر چه طبیعی و محسوس است تسلیم نمی شوند، به منطقی برتر و عالی تر آشنا سازد. امتیاز اساسی جهانی که مذهب به طور کلی به خصوص اسلام ارائه می دهد با جهانی که علوم و فلسفه های محض بشری ارائه می دهند این است که به قول "ویلیام جیمز" در ساختمان جهان مذهب عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر مادی، و قوانینی وجود دارد علاوه بر قوانین شناخته شده بشری.
قرآن نمی خواهد توجه به طبیعت و محسوسات را جانشین توجه به ماورای طبیعت و امور نامحسوس نماید اهمیت قرآن در این است که در عین توجه دادن به طبیعت و به تعبیر خود قرآن "شهادت" ایمان به "غیب" را سر لوحه دعوتش قرار می دهد: «الم* ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین* الذین یؤمنون بالغیب؛ اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است. آنان كه به غيب ايمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى ‏دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ‏ايم انفاق مى ‏كنند.» (بقره/ 1- 3) چگونه ممکن است قرآن در پس منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور باشد در حالی که خودش از همان مقوله "عجایب و غرایب" یعنی معجزه است، به علاوه بیش از صد آیه در همان مقوله آورده است؟
معنی این جمله قابل فهم نیست که: "کتاب تنها معجزه ای است که اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غیبی منحصر نیست." چه اعتقادی؟ اعتقاد به اینکه کتابی است و مطالب عالی دارد و یا اعتقاد به اینکه معجزه است؟ اعتقاد به معجزه بودن چیزی به معنی آیت و بینه الهی بودن، مساوی است با اعتقاد به غیب چطور ممکن است یک نفر در آن واحد، هم اعتقاد به غیب داشته باشد و هم نداشته باشد؟ گفته شد: "معجزه محمد از مقوله امور غیر بشری نیست، اگر چه یک عمل غیر بشری است."
معنی این جمله نیز برای ما مبهم است و دو گونه ممکن است تفسیر شود: یکی اینکه معجزه محمد (قرآن) به حکم اینکه وحی است نه سخن خود آن حضرت، پس یک عمل غیر بشری است، اما در عین اینکه سخن بشر نیست و سخن خداست، از مقوله امور بشری است و کاری است عادی در ردیف کارهای بشری.
بعید به نظر می رسد که مقصود این باشد، زیرا در این صورت قرآن امتیازی از سایر کتب آسمانی ندارد همه آن کتابها به حکم اینکه از مبدأ وحی صادر شده اند عمل غیر بشری هستند، ولی به حکم اینکه جنبه خارق العاده ندارند از مقوله امور غیر بشری نیستند، همچنانکه پاره ای کلمات داریم که به نام "احادیث قدسیه" معروفند و عینا سخن خدایند که وحی و الهام شده اند، اما معجزه و از مقوله امور غیر بشری نیستند.
امتیاز قرآن از سایر کتب آسمانی و از احادیث قدسیه در این است که هم عمل غیر بشری است یعنی وحی است و هم از مقوله امور غیر بشری، یعنی در حد اعجاز و قدرت مافوق بشری است. لهذا قرآن می گوید: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ بگو اگر جن و انسان گرد هم آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نتوانند، هر چند پشت به پشت یکدیگر بدهند و با یکدیگر همکاری نمایند.» (اسراء/ 88)
تفسیر دوم این جمله این است که معجزه محمد بر خلاف معجزات سایر پیامبران از قبیل عصا را اژدها کردن و مرده را زنده کردن که مقوله و تیپ کار از مقوله و تیپ کار بشر نیست، از مقوله کارهای بشری است، چون از نوع سخن و بیان و علم و فرهنگ است، ولی عمل غیر بشری است، یعنی در حد مافوق بشری است، از قدرتی غیبی و ماوراء الطبیعی سرچشمه می گیرد اگر مقصود این باشد و باید هم همین باشد این خود اعتراف است به غیب، ماوراء الطبیعه، خارق عادت، و بالاخره آنچه "عجایب و غرایب" خوانده شد.
پس چرا از اول، برداشت ما از معجزه و خارق عادت، برداشتی از نوع برداشت از خرافه و امور نامعقول باشد؟ آیا نمی بایست ما از اول، حساب معجزه و خرق عادت را از حساب خرافات و اوهام جدا سازیم تا افراد کم اطلاع، از این برداشتها برداشت دیگری که خود ما هم نمی خواهیم، نکنند؟ و اساسا چرا تعبیر معروف "کتاب پیامبر اسلام معجزه است" را تغییر داده و بگوییم "معجزه پیامبر کتاب است" که قابل سوء تعبیرها و سوء تفسیرها است؟!
از این نویسنده محترم در جزء آخرین آثارش مقاله ای تحت عنوان "قرآن و کامپیوتر" در "رساله فلق" نشریه دانشجویان دانشکده ادبیات تهران منتشر شد که می توان آن را تصحیح نقطه نظر او در مساله اعجاز و نشانه ای از تکامل تدریجی فکر او تلقی کرد.
در آن مقاله پیشنهاد تبدیل کلمات قرآن به علائم کامپیوتری و استفاده از این مظهر عظیم تمدن بشری برای کشف حقایق قرآن طرح شده که البته پیشنهاد بسیار به جا و به موقعی است آنگاه به آنچه بعضی از دانشمندان مصری در این زمینه انجام داده اند و آنچه بعضی از مهندسان مسلمان ایرانی در صدد انجام آن در این زمینه هستند و یا انجام داده اند اشاره شده و سپس تحت عنوان "اعجاز قرآن را چگونه می توان اثبات کرد؟" بحث جالبی در همین مقوله کرده و در ضمن به کتاب بسیار ارزنده "سیر تحول قرآن" که اخیرا منتشر شده اشاره کرده و کشف با ارزش مؤلف دانشمند آن کتاب را ستوده که ثابت کرده کوتاهی و بلندی آیات و افزایش کلمات وحی شده بر رسول اکرم در طول بیست و سه سال، یک منحنی دقیق و منظم و خارق العاده ای را طی کرده است.
خود چنین اضافه می کند: چه سخنوری است در عالم که بتوان از روی طول عبارت، سال ادای هر جمله اش را معین کرد؟ به خصوص که این متن کتابی نباشد که مثل یک اثر علمی یا ادبی، نویسنده ای نشسته باشد و آن را در یک مدت معین و پیوسته نوشته یا سروده باشد، بلکه سخنانی است که در طول 23 سال زندگی پر تلاطم یک انسان بر زبانش رفته، به ویژه کتابی نباشد که نویسنده اش در یک موضوع یا حتی زمینه تعیین شده ای تالیف کرده باشد، بلکه مسائلی گوناگون است که به تدریج بر حسب نیاز جامعه و در پاسخ به سؤالاتی که عنوان می شود، حوادث یا مسائلی که در مسیر یک مبارزه طولانی مطرح می شود، به وسیله رهبر بیان و سپس جمع آوری و تنظیم گردیده است." (نشریه فلق: کتاب اول، ص 25)

منـابـع

مرتضی مطهری- وحی و نبوت- صفحه 58-77

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها