منزلت رسول اکرم در نزد سیف بن ذی یزن

فارسی 4640 نمایش |

ابونعیم در دلائل النبوه روایتی بلند دارد که فشرده آن چنین است:
گوید: «هنگامی که سیف بن ذی یزن - دو سال بعد از ولادت رسول خدا (ص) – بر یمن چیره گردید و حبشه را فتح نمود، هیئتهای نمایندگی عرب و بزرگان و شاعران آنها برای شادباش و ستایش، نزد او رفتند و چون هئیت نمایندگی قریش همراه با عبدالمطلب به حضورش رسیدند و....سیف بن ذی یزن (پس از سخنان عبدالمطلب) گفت: «ای سخنگو! تو از کدام تیره ای؟» گفت: «من عبدالمطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف هستم» گفت: خواهرزاده ما؟» گفت: «آری». سیف او را نزدیک خواند و سپس به او و به همه آن قوم خوشامد و مرحبا و آفرین گفت و...و گفت: «هنگامی که در «تهامه» پسری نشاندار با خال میان شانه ها به دنیا آید، امامت و رهبری از آن او باشد، و شما نیز به خاطر او تا روز قیامت زعیم و پیشوا گردید.»
عبدالمطلب گوید: «به راستی که با بهترین ره آورد سفر بازگشتم، و اگر شکوه و جلال و عظمت شهریار نبود، از بشارتی که به من داد بیشتر می پرسیدم تا سرورم افزونتر گردد.»
سیف گفت: «این زمان، زمانی است که او متولد می شود یا متولد شده؟ نامش «محمد» است و میان دو کتفش خال دارد. پدر و مادرش فوت می کنند و جد و عمویش کفیل او می گردند. ما بارها او را (در کتب خود) یافته ایم، خداوند او را آشکارا مبعوث فرماید و یارانی از ما برایش قرار دهد که دوستانش را با آنها عزیز و دشمنانش را با آنها ذلیل کرده و از دم تیغشان بگذراند و مکانهای کریمه زمین را به وسیله آنها آزاد نماید تا خدای رحمان عبادت شود و ابلیس شیطان طرد گردد و آتشکده ها خاموش و بتها شکسته شود. کلامش قول فصل و حکمش عین عدل است. امر به معروف می کند و به آن عمل می نماید و نهی از منکر کرده و آن را نابود می سازد... – تا آنجا که گوید: سیف گفت: «ای عبدالمطلب! تو بدون دروغ جد او هستی!» گوید: عبدالمطلب به سجده افتاد. سیف گفت: «سرت را بالا نگه دار که قلبت آرام گرفته و کارت برتری یافته. به راستی آیا چیزی از آنچه که برای تو گفتم احساس کرده ای؟»
عبدالمطلب گفت: «آری ای شهریار! مرا پسری بود که او را بسیار دوست داشتم و نسبت به او مهربان بودم و یکی از بهترین های قوم خود «آمنه بنت وهب» را به همسری او درآوردم و او فرزندی به دنیا آورد که «محمد»ش نامیدم. پدر و مادرش فوت کردند و من و عمویش کفیل او شدیم. میان دو کتفش خال دارد و همه نشانه هایی که شما برشمردید در او هست.»
سیف گفت: «آنچه برای تو بیان داشتم همانگونه است که گفتم. پس، پسرت را محافظت کن و از یهود بر او بترس که آنها دشمنان او هستند و خداوند هرگز راهی برای تسلط آنها بر او قرار نداده است. آنچه برای تو گفتم از این گروه همراهت نیز مستور دار که من از اینکه دچار وسوسه گردند، ایمن و آسوده خاطر نیستم....»

منـابـع

سیدمرتضی عسگری- نقش عایشه در احادیث اسلام- ج4 صفحه 1197-1198

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد