شأن نزول آیه انفال

فارسی 1853 نمایش |

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

1- "یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول فاتقوا الله و أصلحوا ذات بینکم و اطیعوا الله و رسوله إن کنتم مومنین" «از تو درباره‌ی انفال سئوال می‌کنند. بگو: انفال مخصوص خدا  و رسول است، پس از ] مخالفت فرمان[ خدا بپرهیزید و میان بردارانی که با هم ستیز دارند، آشتی دهید و اطاعت خدا و پیامبرش را بنمایید، اگر ایمان دارید».

انفال چیست و به چه اموالی اطلاق می‌شود؟
سوره‌ی انفال بر حسب ترتیب جمعی، هشتمین سوره‌ی قرآن کریم و از سوره‌های مدنی است، یعنی، بعد از هجرت در مدینه نازل شده است و متضمن مطالب گوناگون از مسائل اعتقادی، اخلاقی و عملی است. وجه تسمیه‌ی سوره‌ی انفال به جهت آن است که در اولین آیه از این سوره، سخن از انفال به میان آمده است. ریشه‌ی کلمه‌ی انفال از نفل و نفل است. نفل یعنی اضافه کردن چیزی به چیزی، افزودن، افزایش دادن و نفل آن چیزی است که اضافه شده است. به طور مثال اگر صاحب کاری به کارگری که صد تومان اجرت می گیرد، صد و ده تومان بدهد، این اضافه دادن او نفل محسوب می‌شود و آن ده تومان اضافه نفل است. 

نام نافله نیز از همین معنا گرفته شده است. به نماز مستحبی نافله می‌گوییم، چون اضافه‌ی بر فرائض است. نوافل یعنی نمازهای مستحبی. فرایض یومیه، عبادات اصلی هستند و نوافل، اضافه‌ی بر آنها می‌باشند. در قرآن کریم می‌خوانیم: "و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی أن یبعثک  ربک مقاما محمودا" (اسراء /79)

در این آیه از نماز شب تعبیر به نافله شده است. می‌فرماید: یک قسمت از شب را بیدار باش و با خدا به راز و نماز بپرداز که این نافله است، یعنی اضافه ی بر فرایض یومیه است. به نوه نیز نافله گفته می‌شود. فرزندان صلبی انسان که اولاد انسان هستند و اولاد اولاد را که نوه است، نافله می‌گویند. در قرآن کریم درباره‌ی حضرت ابراهیم علیه السلام می‌فرماید: "و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله" (انبیاء/72) «ما ]به ابراهیم[ اسحاق را دادیم و ]سپس فرزند اسحاق[ یعقوب را به عنوان نافله دادیم». چون یعقوب علیه السلام فرزند اسحاق و اسحاق نیز فرزند ابراهیم علیه السلام بود.

در این آیه‌ی شریفه، مقصود از انفال، اموالی است که مالک خصوصی ندارد و در واقع اضافه بر مالکیت خصوصی  است که باید به مصرف عموم برسد. به انفال، ثروت عمومی گفته می‌شود؛ چون مصرفش برای عموم امت است. هر چند به حکم آیه‌ی شریفه، انفال اختصاص به خدا و رسول دارد و مال کسی نیست؛ ولی مصرفش برای عموم مردم است.

"یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول" راجع به انفال از تو ای پیامبر سئوال می کنند و می‌پرسند که این اموال مال کیست و به چه مصرفی باید برسد؟  بگو مال خدا و رسول است که باید در اختیار حاکم اسلامی قرار بگیرد و به صلاحدید حاکم اسلامی، به مصرف مصالح دینی و اجتماعی امت مسلمان برسد.

شأن نزول آیه‌ی انفال
در شأن نزول آیه آمده که در مورد جنگ بدر نازل شده است. جنگ بدر (در سال دوم هجرت) نخستین جنگ و درگیری بود که میان مسلمانان و مشرکان به وجود آمد. در این درگیری جمعیت مشرکین تقریبا سه برابر مسلمانان بود و سپاه مشرکان از جهت ابزارهای جنگی نیز کامل بودند، ولی با کمال ناباوری مشرکان بر مسلمانان پیروز شدند. جمع زیادی از کفار را کشتند و جمع بسیاری را هم به اسارت گرفتند و اموال آنها را نیز به عنوان غنیمت جنگ تصاحب کردند. این برای اولین بار بود که مسلمانان علیه مشرکین می‌جنگیدند و به غنیمت جنگی و مال دنیا می‌رسیدند و مال دنیا چنان که واضح است فتنه انگیز است. تاریخ و تجربه نشان داده است که هرجا، پای پول به میان آمده، فسادی برپا شده است. همان کسانی که مجاهدند و سربازند و در راه خدا جان می‌دهند، وقتی پول برای آنها جلوه‌گری می‌کند، دل‌هایشان را عجیب دگرگون می‌سازد.

امام سید الساجدین علیه السلام در صحیفه‌ی مبارکه از مال به فتون تعبیر کرده است؛ یعنی فتنه انگیز. ضمن دعای مخصوصی که درباره‌ی مرزبان و سربازان مجاهد دارد، این جمله آمده است: "اللهم صل علی محمد و آله و أنسهم  عند لقائهم العدو ذکر دنیاهو الخداعه الغرور، و مامح عن قلوبهم خطرات المال الفتون" «خدایا هنگامی که مجاهدان و سربازان اسلام در میدان جهاد با دشمن روبه رو شدند، درباره‌ی آنها عنایتی کن که دنیای فریبنده را فراموش کنند و ارزش مال دنیای فتنه انگیز از نظرشان محو گردد».

روشن است که مسأله‌ی پول و مال دنیا، مسأله‌ی ساده‌ای نیست و گذشتن از آن به سهولت میسر نمی شود. آن کسی که دستش از مال دنیا کوتاه است ممکن است ادعا کند گذشتن از آن چیزی نیست؛ ولی وقتی به آن دست یافت، چنان محکم به آن چنگ می‌زند که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند او را از مالش جدا کند. به قول شاعر:

حضرت پول است کاو را جان نثار است این بشر

                                            ازپی ‌اش هرکس چو مجنون سر به صحرا می کند

محترم چون پول در عالم نظر دارد کسی؟

                                                 هر کسی را تو بگویی عقل حاشا می‌کند

شعر بیانگر این است که در میان مردم محترم تر از پول نیست. همه‌ی احترامات دنبال پول می آید. شاعری دیگر نیز در این خصوص گفته است:

اسکناس! ای قوت جان اسکناس                            درد ما را جمله درمان اسکناس

چاره‌ی گرمای تابستان ما                                    دفع سرمای زمستان، اسکناس

بنابراین، پول فتنه انگیز است؛ تا وقتی در میان ما نیست؛ مردم با هم برادرند و خوش  رفتارند و صمیمی. همین که پول به میدان آمد، دشمن یکدیگر می شوند، به جان هم می‌افتند، غیبت میکنند و تهمت می‌زنند و از ریختن آبروی یکدیگر ابابی ندارند. در جنگ بدر این وضع به میان آمد و در جنگ احد نیز شدت بیشتری به خود گرفت. در این جنگ به پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدماتی وارد شد و علت آن مال دوستی بود و دست یابی به غنایم جنگ در جان مسلمانان وسوسه ایجا کرد. مسلمانان پیروز شدند و دشمن پا به فرار گذاشت و اموالش به دست مسلمین افتاد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پیش از جنگ به سنگردارها فرمان داده بود که چه ما غالب بشویم چه مغلوب، شما سنگرها را رها نکنید و همان جا بمانید، ولی آنها به محض آن که لشکر را فاتح و مشغول جمع آوری اموال دشمن دیدند، تاب نیاوردند و به هوای جمع‌آوری غنایم، سنگرها را رها کردند. در این میان دشمن نیز از فرصت استفاده کرد و از پشت سر پیش آمد و حمله کرد. لشکر اسلام شکست سختی خورد و به شخص پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدماتی وارد شد.

از جمله حوادث ناگوار این جنگ شهادت عموی بزرگور پیامبر، حضرت حمزه علیه السلام بود که به وضع فجیعی به شهادت رسید. این همه از شومی جلوه‌ی پول بود. در غزوه‌ی بدر این جریان بعد از جنگ پیش آمد. وقتی جنگ به پایان رسید و دشمن فراری شد، میان مسیلمانان درباره‌ی اموال دشمن اختلاف افتاد. جوان‌ها به دلیل آن که در صف اول جبهه بودند، ادعا می کردند اموال از آنهاست. سالخورده‌ها که در پشت جبهه بودند، ادعا داشتند ما پشتوانه‌ی جوان‌ها بودیم و دلگرمی آنان به واسطه‌ی ما بود. اگر آنها فرار می‌کردند، ما بودیم که به آنها روحیه می‌دادیم؛ پس اموال از آن ماست. مرزبان‌ها چیزی می‌گفتند و دیگران چیز دیگری. سرانجام میانشان اختلاف افتاد. دو نفر از انصار به شدت با هم مشاجره‌ی لفظی پرداختند. این بود که ناچار شدند خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بروند تا فصل خصومت شود و بدانند که این اموال باید به چه کسی برسد. وقتی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمدند، این آیه نازل شد و به قول معروف آب پاکی را روی دست همه ریخت.

"یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله والرسول" «راجع به غنایم از تو سوال می کنند که مال کیست؟ بگو خدا و رسول است و مال کسی دیگر نیست».

همین که آیه نازل شد، دعوا ختم شد. چون دعوا به این جهت بود که این اموال از آن چه کسی است و معلوم شد که مال شخص معینی نیست و از خدا و رسول است. این بود که فتنه تمام شد چون آنها از اهل ایمان بودند و می‌دانستند که خدا و رسول از این اموال بهره‌برداری شخصی نمی‌کنند.

منـابـع

سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 17 تا 21

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد