کلام قرآن درباره آثار منفی جهل

فارسی 1795 نمایش |

قرآن با استفاده از انواع عبارات و لطائف البیان، انسان را به سوی معرفت و دانش سوق می دهد، و علم و آگاهی را برترین موهبت و افتخار، و کارسازترین نعمتهای الهی می شمرد، این تصریحات و کنایات به دلالت التزامی نشان می دهد که راه معرفت و شناخت به روی همگان باز است، و چیزی از آن مفیدتر نیست، و این همان چیزی است که ما در صدد آن هستیم. در اینجا به سراغ عناوینی که بر محور آثار «جهل» دور می زند، می رویم، تا با توجه به آثار منفی و مرگبار جهل، راه خود را به سوی علم و معرفت و آثار مثبت و حیاتبخش آن بگشائیم.

1- دوزخیان جاهلانند

"و لقد ذرأنا لجهنم کثیرأ من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون  بها و لهم آذان  لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون"، «ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلهائی (عقلهائی) دارند  که با آن اندیشه نمی کنند و نمی فهمند، و چشمانی که با آن نمی بینند، و گوشهائی که با آن همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! آنها  همان غافلانند» (سوره اعراف /آیه 179). «ذرأ» از ماده «ذرأ» ( بر وزن زرع) به معنی خلقت و ایجاد و آفرینش است، ولی به طوری که از «مقاییس الغة» برمی آید ریشه آن به معنی «بذر افشاندن» می باشد، و شاید به همین دلیل «راغب» در «مفردات» معنی اصلی آن را «اظهار و آشکار ساختن» ذکر کرده، و بعضی مانند «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» معنی اصلی آن را «بسط و گسترش» می دانند. و در آیه مورد بحث اگر منظور «خلقت و آفرینش» باشد معنی آیه این است که اینگونه افراد که از مواهب خداداد که منابع و ابزار معرفت و شناخت است مانند قلب و گوش و چشم بهره نمی گیرند سرنوشتی جز دوزخ ندارند، گوئی برای آن آفریده شده اند، و اگر به معنی بسط و گسترش باشد باز اشاره به این است که اینگونه افراد به صورت گسترده در دوزخ پخش می شوند. و به هرحال بیانگر این واقعیت است که سرانجام جهل و از کار انداختن وسائل و ابزار  شناخت چیزی جز آتش جهنم نخواهد بود. "و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعیر"، «آنها می گویند: ما اگر گوش شنوا داشتیم یا اندیشه می کردیم جز دوزخیان نبودیم، اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا» (سوره ملک / آیات 10-11). آری گناه بزرگ آنها همین است که عقل خود را به کار نینداختند و به سخنان حق گوش فرا ندادند، و به این ترتیب درهای معرفت و دانش را به روی خود بستند و درهای دوزخ را گشوند. لحن آیه دوم که گناه را نسبت به دوزخیان می دهد و آنها اعتراف می کنند که اگر عقل خود را به کار انداخته بودند جای آنان در دوزخ نبود، اعترافی که حاکی از ندامت و پشیمانی است، دلیل بر آن است که این راه را با اختیار خود برگزیدند، و اگر به زغم بعضی همچون فخر رازی آیه اول بر جبر گرفته اند آیه دوم می تواند مفسر آن باشد چرا که «القرآن یفسر بعضه بعضا»، به جز حال رابطه میان «دوزخ» و «جهل» از دیدگاه قرآن مسلم است و بحثهای آینده آن را آشکار تر می سازد.

2- جهل مایه سقوط آدمی است

"ان شرالدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون"، «بدترین جنبندگان نزد خداوند افراد کر و لالی هستند که تعقل نمی کنند (سوره انفال /آیه 22). این آیه صریحا و آیه قبل تلویحا این مطلب را بیان می کند که هرگاه انسان از اسباب و ابزار شناخت که خداوند  در اختیارش قرار داده، استفاده نکند، چنان سقوط می کند که از تمام جنبدگان روی زمین پست تر می شود، چرا چنین نباشد که او می توانست به اوج قله افتخار و اعلی علیین و جوار قرب حق پرواز کند، و به جائی رسد که «جز خدا نبیند» ولی چون به همه این امکانات پشت پا زند به اسفل السافلین سقوط می کند. به علاوه انسان هنگامی که در طریق خیر و هدایت قرار نگیرد، آن مواهب بزرگ و استعدادهای خداداد را در طریق شر به کار می گیرد، دست به جنایات هولناک و اختراع اسباب  و وسائل وحشتناکی می زند که مسلما هیچ حیوان درنده ای به پای او نمی رسد، همانگونه که نمونه های آن را در عصر خود، در میان انسانهای دور افتاده از خدا و خلق مشاهده می کنیم.

3- جهل، نابینائی است!

"افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی انما یتذکر اولوالالباب"، «آیا کسی که می داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابینا است؟ تنها صاحبان عقل متذکر می شوند» (سوره رعد/آیه19). در اینجا در یک طرف عالمان و آگاهان قرار گرفته اند و در نقطه مقابل آنها  نابینایان! این تقابل نشان می دهد که جهل با نابینائی یکسان است، همین معنی به تعبیر دیگر در آیات دیگر قرآن آمده است: "ما یستوی الاعمی و البصیرو لا الظلمات و لا النور الظل و لا الحرور و ما یستوی الاحیاء و لا الأموات"، «نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند، و نه ظلمات و روشنائی و نه سایه آرامبخش و باد داغ و سوزان ( همانگونه که) مردگان و زندگان هرگز یکسان نیستند» (سوره فاطر/آیه 19-22).

4-زندگی با جهل ارذل العمر است

"و منکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد  علم شیئا"، «و بعضی آنقدر عمر می کنند که به بدترین مرحله زندگی و پیری می رسند آنچنان که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهد داشت» (سوره حج/آیه 5). همین معنی با تفاوت بسیار کمی در سوره نحل آیه 70 نیز آمده است. «ارذل» از ماده «رذل» به طوری که از بسیاری از منابع لغت مانند «مقابیس» و «صحاح اللغة» و «مفردات» و غیر آنها استفاده می شود به معنی موجود پست است، یا به تعبیر دیگر موجودی که قابل  اعتنا نیست و ارزشی ندارد، بنابراین منظور از «ارذل العمر» بی ارزشترین روزهای عمر انسانی است، قرآن روزهای نهایت پیری را که غالبا توأم با فراموشی و از دست دادن علوم و دانشهای گذشته است، «ارذل العمر» شمرده، بنابراین بهترین روزها و ساعات عمر انسان ساعات علم و آگاهی و معرفت است.

5- جهل سرچشمه کفر است

"وجاوزناببنی اسرائیل البحر فاتوا علی قوم یعکفون علی اصنام لهم قالوا یا موسی  اجعل لنا الها کما لهم الهه قال انکم قوم تجهلون"، «ما بنی اسرائیل را ( سالم ) از دریا عبور دادیم، در مسیر  خود به جمعیتی رسیدند که اطراف بتهایشان گرد آمدند و عبادت و خضوع می کردند، آنها (بنی اسرائیل) به موسی گفتند  تو نیز برای ما معبودی قرار ده، همانگونه که آنها معبودانی دارند.( موسی) گفت: شما جمعیتی جاهل هستید» (سوره اعراف/آیه 138). حیرت آور است جمعیتی که اعجاز الهی را در غرق فرعونیان، و نجات خودشان از امواج نیل، تازه مشاهده کرده، و عظمت خداوند را به رأی العین دیده اند، پیشنهاد بت سازی و بت پرستی به موسی می کنند. ولی موسی در پاسخ می گوید این جهل و نادانی شما است که شما را به بت پرستی دعوت می کند، و در واقع سرچشمه بت پرستی همیشه و در هر زمان چیزی جز جهل نیست، و گرنه چگونه ممکن است انسان آگاه، مصنوع خود را بپرسند؟ و از موجود بیجانی همچون یک قطعه چوب و فلز حل مشکلات بزرگ خویش را بطلبد؟! تاریخچه بت پرستی  نیز نشان می دهد که همیشه این کار زشت در سایه خرافات و موهومات پیش رفته، و هرقدر علم و دانش اقوام افزون گشته، بت پرستی و شرک عقب نشینی کرده، و انوار توحید فزوزان گشته است. پیامبر بزرگ خدا (هود) نیز به «قوم عاد» همین سخن را می گوید، وقتی اصرار آنها را در بت پرستی و تقاضای عذاب الهی مشاهده کرد، گفت: "انما العلم عند الله و ابلغکم ما ازسۀلت به ولکنی اراکم قوما تجهلون"، «علم و آگاهی تنها نزد خدا است ( او می داند در چه زمان و با چه شرایطی مشرکان و گنهگاران را عذاب کند) وظیفه من این است که آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ کنم، ولیکن شما را جمعیتی می بینیم که پیوسته جهل می ورزید» (سوره احقاف/ آیه 23). تعبیر به «تجهلون» به صورت فعل مضارع که معمولا دلیل بر استمرار است نشان می دهد که «جهل مستمر» سرچشمه شرک و بت پرستی بوده است، و در حقیقت سه نوع جهل دست بدست هم می دهد و این پدیده را بوجود می آورد: جهل نسبت به خداوند و اینکه هیچگونه همتا و شبیه و مانند نمی تواند داشته باشد، و جهل انسان نسبت به مقام خودش، انسانی که برتر از همه مخلوقات الهی و گل سرسبد آفرینش است، و جهل  نسبت به جهان طبیعت و بی ارزش بودن جمادات در برابر موجودی همچون  انسان. راستی چگونه ممکن است انسان قطعه سنگی را از کوه جدا کند، قسمتی از آن را پله های منزل خود کند، و دائما زیر پای او باشد، و قسمت دیگری را به صورت بت بتراشد که در مقابل آن به خاک بیفتد و حل مشکلات بزرگ را از او بخواهد، این جهل نیست؟!

6- جهل عامل اصلی شکست است

"یا ایها النبی حرض المومنین  علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائین و ان یکن منکم ماه  یغلبوا الفا الذین  کفروا بائهم قوم لایفقهون"، «ای پیغمبر! مومنان را به جنگ با دشمن تحریص کن، اگر بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه می کنند، و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافرند غالب می گردند! چرا که آنها گروهی هستند جاهل و نادان» (سوره انفال/ آیه 65). این آیه که ظاهرا در مورد جنگ بدر نازل شده و ناظر به نابرابری تعداد مسلمانان با مشرکان مکه است افسانه موازنه قوا را درهم می شکند، و به عنوان یک دستور اسلامی فرمان می دهد که حتی اگر تعداد سپاهیان اسلام یک دهم سپاهیان دشمن باشد از میدان جنگ عقب نشینی نکنند!، اما آنچه این نابرابری صوری و ظاهری را جبران می کند- طبق صریح خود آیه – دو چیز است: نخست صبر و استقامت و پایمردی در مومنان، و دوم جهل و نادانی و بیخبری در دشمنان، و این به خوبی نشان می دهد که استقامت و صبر سرچشمه پیروزی، و جهل و نادانی عامل شکست است. جهل به استعدادها و نیروهای خداداد وجود خویش. جهل به قدرت و توانائی پروردگار، جهل به فنون و اصول جنگی و جهلهای دیگر.

7- جهل سرچشمه اشاعه فساد است

"ائنکم لتائون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم تحهلون"، «آیا شما به جای زنان، از روی شهوت، به سراغ مردان می روید؟ بلکه شما جمعیتی هستید که پیوسته جهل می ورزید» (سوره نمل /آیه 55). جهل به خداوند و هدف آفرینش و قوانین خلقت او، و جهل به آثار شوم این گناه ننگین ( همجنسن گرائی). این سخن که از زبان حضرت لوط پیغمبر بزرگ خدا است نشان می دهد که گرایش آن قوم منحرف به عمل زشت و شنیع همجنس گرائی از جهل و بیخبری آنها سرچشمه می گرفت. یوسف پیامبر (ع) نیز همین معنی را به صورت دیگری بازگو می گند: "قال رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه و لا تصرف عنی کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین"، «او گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوی آن می خوانند، و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی به آنها متمایل می شوم، و از جاهلان خواهم بود» (سوره یوسف /آیه 33). تعبیری که در این آیه آمده ( زنان به صورت جمع ذکر شده) نشان می دهد نه تنها همسر عزیز (زلیخا) که زنان دیگر مصر نیز یوسف را دعوت به بیرون رفتن از جاده عفاف و پاکدامنی می کردند،  ولی او آماده شد با آغوش باز از زندان استقبال کند و روح و جانش در زندان هوسهای زنان مصر گرفتار نشود. آخرین جمله آیه فوق نشان می دهد که عشقهای گناه آلود و انحرافات جنسی (حداقل در بسیاری از موارد) از جهل و نادانی سرچشمه می گیرد، جهل به ارزشهای وجودی انسان، جهل به آثار ارزنده پاکدامنی و عفت، و جهل به عواقب گناه و در آخر جهل به اوامر و نواهی الهی. باز در همین داستان یوسف به روشنی می بینیم که عامل اصلی جنایات برادرانش جهل و نادانی آنها بود (قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و اخیه اذ انتم جاهلون). یوسف (در آن زمان که عزیز مصر شده، و بر تخت قدرت نشسته بود، و به طور ناشناس در برابر برادرانش که برای گرفتن مقداری گندم از«کنعان» به «مص» آمده بودند ظاهر گشت ) چنین گفت: آیا شما می دانید چه با یوسف و برادرش (بن یامین) کردید هنگامی که جاهل بودید»؟! (سوره یوسف /آیه89) آری شما بودید که برادر خویش را از روی نادانی نخست شکنجه کردید و سپس در چاه افکندید! به پدر پیر دروغ گفتید، قلب او را در فراق فرزند دلبندش آتش زدید، و سرانجام برادرتان را به صورت برده ای به چند درهم بی ارزش فروختید، نسبت به برادر دیگر «بن یامین» نیز بیوفائی کردید، هنگامی که او را متهم به دزدی کردند تنها گذاردید و عهد و پیمانی را که با پدر درباره حفظ او بسته بودید به فراموشی  سپردید. و سرچشمه همه اینها جهل و نادانی  شما بود!

8- جهل مایه تعصب و لجاجت است

"اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیه خمیه الجاهلیه فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المو منین"، «به خاطر بیاور هنگامی را که کافران در دلهای خود تعصب و خشم جاهلیت پروراندند، در این هنگام خداوند سکینه و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مومنان نازل فرمود ( تا آرامش خویش را در مقابل آنها حفظ کنند) (سوره فتح /آیه 26). «حمیه» از ماده «حمی» ( بر وزن حمد) به طوری که «راغب» در «مفردات» می گوید: در اصل به معنی حرارتی است که از اشیائی همچون آتش و خورشید و نیروی درونی بدن تولید می شود ( حرارت درون ذاتی اشیاء) و به همین جهت به حالت تب «حمی» (بر وزن کبری) می گویند، و از آنجا که تعصب و خشم، حرارت سوزانی در درون وجود انسان ایجاد می کند به این حالت «حمیت» گفته می شود. در کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن الحکیم» نیز آمده است که «حمیتن» به معنی شدت حرارت، و علاقه و تعصب در دفاع از خود، و تکبر و خود برتربینی است. این آیه از آیاتی است که در جریان صلح حدیبیه نازل شد. توضیح اینکه: در سال ششم هجرت که پیامبر (ص) به قصد مراسم عمره  آماده زیارت خانه خدا گردید، مشرکان مکه مانع ورود پیامبر(ص) و مسلمان به مکه شدند، و تعصب جاهلیت به آنان اجازه نداد که حتی قوانین مسلم خود را، دائر به آزادی زیارت خانه خدا برای همگان، محترم بشمرند. آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند، و هم قوانین و سنتهای خویش را زیر پا نهادند، به علاوه پرده ضخیمی میان خود و حقایق کشیدند. اضافه «حمیت» به «جاهلیت» از قبیل اضافه «سبب» به «مسبب» است، زیرا همیشه تعصبها و لجاجتها و خشمهای آتشین از جهل برمی خیزد، چرا که جهل به انسان اجازه نمی دهد پایان و عواقب کار را ببیند، و نیز اجازه نمی دهد که این معنی را بپذیرد که ممکن است او در تشخیص خود اشتباه کرده باشد، و دانشی بالاتر از دانش او باشد، به همین دلیل همیشه شدت تعصب و لجاجت در میان اقوام جاهل و نادان بیش از دیگران است. و نیز به همین دلیل هنگامی که پیامبران الهی با در دست داشتن کتب آسمانی و مشعل انوار هدایت به سراغ آنها می آمدند سخت در برابر آنان مقاومت می کردند و با انواع تهمتها به مبارزه با آنان برمی خاستند، نمونه آن را قرآن در سوره «ص» آوره است: «آنها تعجب کردند که چرا پیامبر انذار کننده ای از میان آنها برخاسته، و کافران گفتند: این ساحر دروغگوئی است! آیا او به جای اینهمه خدایان خدای واحدای قرار داده؟ این راستی چیز عجیبی است! و سران آنها گفتند: بروید و خدایانتان را محکم بچسبید که این مرد می خواهد ما را به بدبختی کشاند، ما هرگز چنین چیزی را از پدران خود نشنیده ایم، این فقط یک دروغ بزرگ است»! (سوره ص /آیات 4-7). آثار لجاجت از تمام این سخن می بارد، لجاجتی ناشی از جهل و غرور.

منـابـع

آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 81 تا 91

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد