نگاهی به مناطق تحت نفوذ عباسیان
فارسی 3274 نمایش |در رابطه با وضعیت سیاسی عباسیان در کشورها و مناطق تحت نفوذ آنان نیز می توان به دو ویژگی اشاره کرد؛ یکی از آن دو، «خود مختاری» مناطق و کشورهای تحت نفوذ خلفای عباسی است، به طوری که بسیاری از اعمال دولت وسیع اسلامی، مقید به ارتباط و وابستگی با پایتخت و حکومت مرکزی نبودند و چنانچه مایل بودند مطیع، و گرنه دم از استقلال می زدند و با دیگران به جنگ می پرداختند، و این موضوع بستگی به میزان خواست و علاقه آنها در کشورگشایی و توسعه شهرها داشت. در اینجا نگاهی خواهیم داشت به وضعیت «اندلس»، «شمال آفریقا» (تونس و مناطقی دیگر)، «ایران»، «مصر» و برخی دیگر از شهرها و مناطق تحت نفوذ «عباسیان».
* اندلس
بدون شک، وضع «اندلس» از روشن ترین مصادیق جریان نامبرده است. «اندلس» نه تنها در این دوره، تحت نظر «عبدالرحمن بن الحکم اموی» (206-238هـ /852- 886م) از جهت خلافت، مستقل بود که قبل و بعد از آن هم مستقل بود و فقط «عبدالرحمن اول» مشهور به «الداخل» مدتی، حدود بیست ماه اسم خلیفه عباسی را در خطبه های خود می آورد، اما در همان موقع هم کاملا مستقل بود و خلفای عباسی در آنجا نفوذی نداشتند.
* شمال آفریقا (تونس و دیگر مناطق)
«شمال آفریقا» تا اندازه ای زیر فرمان امرای «آل اغلب»، خود مختار بود به طوری که اسم خلیفه عباسی به جز در خطبه ها، و نقشش به جز در سکه ها، حضور و نمودی دیگر نداشت. این وضع ادامه داشت تا سرانجام با شمشیر «ابوعبدالله» جد« فاطمیین» که حکومت «مهدی آفریقایی» را در آنجا تاسیس کرد، از پای درآمد و حکومت «اغالبه» به سال (296هـ) پایان یافت. در این درگیر و دارها، حکومت «سامرا» یا «بغداد» در آنجا هیچ گونه نقشی نداشت.
* ایران
در زمان «معتصم»، «فارس» و «ماوراء النهر»، میدان جنگ و کشت و کشتار بود. در منطقه «زنجان»، «اردبیل» و «آذربایجان»، جنگ مسلحانه ای بین «بابک خرمی» از یک طرف و «افشین» و «بغای» بزرگ، به نمایندگی از جانب خلیفه، از طرف دیگر، درگیر بود. این جریان از سال (221 تا223 هـ) ادامه داشت تا بالاخره «بابک» به دست «معتصم» کشته شد و سرش را به «خراسان» فرستاد و بدنش را در «سامرا» به دار آویخت. در سال (224 هـ) «مازیار» در «طبرستان» برعلیه «معتصم» قیام کرد و با سپاه او جنگید. در سال (234 هـ) «محمد بن بعیث» که از زندان «متوکل» گریخته بود در «آذربایجان» به مدت 8 ماه، جنگ ها و آشوب هایی به پا کرد. این جنگ ها تا هنگامی که «بغای شراپی» از طرف حکومت او را سرکوب کرد و شهر را فتح نمود، ادامه داشت. «بغا»، «ابن بعیث» را به «سامرا» برد و در آنجا به زندانش انداخت و وزنه ای سنگین به گردن او آویزان کرد و او بر همین حال بود تا مرد. در سال (238 هـ) در «تفلیس»، بین «اسحاق بن اسماعیل» و سپاه «بغا» جنگی در گرفت که «بغا» شهر را به آتش کشید؛ چون شهر از چوب صنوبر ساخته شده بود، خیلی سریع سوخت و در نتیجه، حدود پنجاه هزار نفر تلف شدند و بقیه هرکس از آتش جان سالم به در برده بود اسیر شد. سپاهیان «بغا» جنازه ها را قطعه قطعه کرده حتی لباس مردگان را هم به یغما بردند. در سال (253 هـ) در زمان «معتز»، جنگی در خارج «همدان» بین «عبدالعزیز بن ابی دلف» با بیش از بیست هزار نفر از فقرای شورشی و ارتش خلیفه به فرماندهی «موسی بن بغا» رخ داد، در این نبرد «عبدالعزیز» شکست خورد و یارانش کشته شدند. از سال(253 تا265 هـ) که «یعقوب لیث صفار» درگذشت، شهرهای «فارس» و «عراق» کمابیش مورد تاخت و تاز سپاهیان «یعقوب» قرار داشت. «یعقوب لیث» مصلحت می دید که با خلفای عباسی اظهار دوستی کند، گرچه او در مقام و موقعیتی قرار داشت که خلفای عباسی، قادر به جنگ با او نبودند. از این رو، به ناچار از ترس فتنه و شورش او، با وی به مدارا رفتار می کردند و رضایتش را فراهم می نمودند. «یعقوب» همواره در فکر استقلال و خارج کردن «ایران» از سلطه عباسیان بود و این خواست قلبی خود را آشکار نکرد، مگر در بستر مرگ وقتی که به فرستاده و قاصد خلیفه گفت: «به خلیفه بگو «فعلا که من بیمار و ناتوانم، اگر مردم، از دست تو راحت شده و تو هم از دست من آسوده می شوی و اگر خوب شدم بین من و تو جز این شمشیر حاکمی نخواهد بود.» پس از مرگ «یعقوب» برادرش «عمروبن لیث» جانشین او شد، ولی او به خلیفه نامه نوشت و اطاعت او را گردن نهاد. از سال(261 هـ) «نصربن احمد سامانی» تا حد زیادی استقلال پیدا کرد و بر شهرهای «ماوراء النهر» تا منطقه «بخارا» و «سمرقند» تا «خراسان» حکومت کرد تا این که در سال (279 هـ) درگذشت و برادرش «اسماعیل بن احمد» جانشین او شد.
* مصر
حاکم مصر «احمدبن طولون» یکی از ترک هایی بود که «بابکیال» ترک در سال(254 هـ) در زمان «معتز»، او را به حکومت آنجا فرستاده بود. او در آنجا استقلال داشت و کارش بالا گرفت و تا هنگام مرگ خود، در سال (270 هـ) علی رغم این که هیچ نیازی به ارتباط با خلیفه نداشت با این حال اظهار دشمنی با خلیفه سوریه نمی کرد.
* سوریه
«سوریه» و شهرهای آن از قبیل «حلب»، «حمص» و «دمشق» نیز در این ایام، صحنه طمع دیگران و میدان کشت و کشتار بود.
* موصل
«موصل» و شهرهای اطراف آن و کردهای آن منطقه از نظر گرفتاری و درگیری دست کمی از سایر شهرهای اسلامی نداشتند. «موصل» در سال (253 هـ) در معرض قتل و غارت قرار گرفت و در سال(260 هـ) مورد تعرض و ناراحتی عامل خلیفه «اذکوتکین» ترک قرار داشت، او فسق و فجور را علنی کرده و اموال مردم را به زور از آنان گرفته، و به آنها ظلم می کرد. از این رو، مردم قیام کرده و با او جنگ سختی نمودند و سرانجام خانه اش را غارت کرده و او را از «موصل» بیرون راندند. «موصل» به خاطر این که تا سال حاضر نبود فرماندار خلیفه را قبول کند صحنه کشت و کشتار بود.
منـابـع
پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 79 تا 82
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها