بررسی نبرد قادسیه و حضور قعقاع، صحابی ساختگی در آن (2)

فارسی 2250 نمایش |

طبری از سیف روایت میکند که ایرانیان جبهه  مسلمین را زیر رگبار تیرهای جانکاه خود گرفتند که در نتیجه خالد بن یعمر تمیمی عمری کشته شد. قعقاع چون چنین دید خونش بجوش آمد، و بدون اینکه از سعد وقاص در این مورد دستوری بگیرد، بسوی تیراندازی دشمن حمله برده و در سوک خالد چنین میخواند: «خداوند سیراب کند مزار فرزند یعمر را، به هنگامیکه مسافران بار می بندند او بر جای خود باقی است. خدای سیراب کند زمینی را که گور خالد در آنست همیشه به بارانهای صبحگاهی. من سوگند خورده ام که همواره شمشیر من بخون ایشان رنگین باشد و ایشانرا بکشد. و اگر مردم از اینجا دور شوند، خالد اینجا خواهد ماند». سعد فرمانده کل قوا چون نبرد بدون اجازه قعقاع را مشاهده کرد دست به دعا برداشت و گفت: بار خدایا او را از این نافرمانی ببخشای و او را یاری ده که هم اکنون منش به این نبرد فرمان دادم، سپس به سپاهیان فرمان داد تا به یاری قعقاع بشتابند. آن شب تا بامدادان تنور جنگ همچنان گرم بود و آتش آن زبانه میکشید و سعد وقاص نخستین صدائی که شنید که او را نوید فتح و پیروزی میداد، صدای قعقاع بود که میخواند: «ما گروهی را بیش از یک و چهار و پنج از پای در آوردیم، و بر این جمع مردانی را که بر پشت اسب خود چون افعی نر بودند بحساب آوردیم. و چون همه آنها را از پای در آوردیم، الله خدای خود را خواندام.» جنگ آوران آن شب را دیده بر هم ننهادند و همچنان به پیکار با دشمن به صبح آوردند و با این خستگی و بی خوابی، قعقاع در میان لشکر براه افتاده و به آنان گفت: تا یک ساعت دیگر دشمن روی به هزیمت می نهد، فقط یک ساعت صبر کنید که پیروزی در سایه پایمردی است. بر اثر این گفته قعقاع، عده ای از افسران با وی همداستان شدند و برای یکسره کردن کار نبرد، روی به جانب رستم فرمانده کل قوای دشمن نهادند و با پیکاری مرگ بار صبحگاهان خود را به نزدیکیهای او رسانیدند. از طرفی بزرگان سایر قبایل چون حمله تعیین کننده قعقاع را دیدند، افراد خود را به پایداری و نبرد بر انگیختند، و در همین هنگام بود که بادی شدید وزیدن گرفت و گردبادی هولناک صندلی رستم سپهدار ایران را از روی تخت بزیر افکند، قعقاع و یارانش سر رسیدند و او را کشتند. با کشته شدن رستم، شیرازه سپاه دشمن از هم گسیخت و مشرکین با شتابی هر چه تمامتر روی بگریز نهادند و مسلمین پیروز شدند. سعد وقاص به قعقاع و دیگر سپاهیان فرمان داد تا فراریان را تعقیب کنند. فراریان دشمن چون از پل رودخانه قادسیه گذشتند، آنرا برای جلوگیری از پیشروی مسلمین برداشتند. بکیر که بر مادیانی بنام اطلال سوار بود و در پی دشمن میتاخت، در کنار رودخانه قادسیه بر اسب خود نهیب زد که: اطلال خیز بردار! اطلال برای اجرای دستور سوار، خود را جمع کرد و گفت: بحق سوره بقره که پریدم!: آنوقت اطلال خیز برداشت و به آنسوی رودخانه فرود آمد، و دیگر سواران نیز خود را در پی اطلال به روخانه زدند و از آن گذشتند و به تعقیب فراریان پرداختند. و هرکس را که می یافتند می کشتند تا به بلندیهای نجف رسیدند و آنگاه بازگشتند.

افسانه سیف در مورد سخن گفتن اطلال اسب بکیر، و سوگندش به سوره بقره برای خیز برداشتن از عرض رودخانه، انتشاری شگفت انگیز داشته و دانشمندان در کتابهای خود با دخل و تصرفی چند در سخن سیف آنرا نقل کرده اند گرچه به مصدر آن افسانه یعنی سیف بن عمر اشاره ای ننموده اند. از جمله ابن کلبی است که در شرح بر اطلال چنین مینویسد: اطلال نام اسب بکیر بن عبدالله الشداخ اللیثی است که به همراهی سعد وقاص در نبرد قادسیه حضور داشته است. میگوید- و خدا داناتر است- که چون پارسیان پل رودخانه قادسیه را برای جلوگیری از پیشروی مسلمین برداشتند، بکیر در کنار رودخانه به اسبش اطلال بانگ زد که: اطلال بپر، اطلال خود را جمع کرد و پرید. خداوند مشرکین را در آن روز شکست داد. میگویند عرض رودخانه قادسیه در آن روز چهل ذراع بود، و مشرکین با دیدن و پریدن اسب بکیر از آن پهنا شگفت زده گفته اند که این امر آسمانی است! و نیز ابن الاعرابی در کتاب خود ( انساب الخیل) و غندجانی در کتاب خود ( اسماء الخیل العرب) و بلقینی در کتاب ( امر الخیل) همگی به این داستان اشاره کرده اند. همچنین در فرهنگ واژه ها به این موضوع  اشاره رفته است. کما اینکه درباره واژه طلل،  در کتاب لسان العرب ابن منظور چنین آمده است: مردم میگویند که اطلال در آن هنگام که ایرانیان در نبرد قادسیه روی به هزیمت نهادند سخن گفته است. و داستان از این قرار است که مسلمانان فراریان را تعقیب میکنند تا به رودخانه ای که پل آن را پارسیان برداشته بودند میرسند. سوار به اسبش نهیب میزند که: اطلال بپر! اسب در پاسخ سوار میگوید: به سوره بقره که پریدم! فیروز آبادی در قاموس مینویسد: میگویند اطلال در نبرد قادسیه و در کنار رودخانه با سوارش سخن گفته است. وقتیکه سوار به او بانگ میزند که: اطلال بپر!  اطلال در پاسخ میگوید: به حق سوره بقره که پریدم. زبیدی نیز در تاج العروس خود همین مطالب را آورده است. اینها مطالبی بود که سیف در مورد روزهای سه گانه نبرد قادسیه آورده است. اما در مورد لیلة الهریر، در کتاب فتوح البلدان بلاذری به این نام اشاره شده است، ولی از انچه سیف به تفصیل در این باره گفته است خبری دیده نمیشود. بکیر و اسبش بنام اطلال حقیقت دارند، و نام بکیر در فتح موقان آمده است، اما در مورد سخن گفتن و سوگند اطلال به سوره بقره چیزی است که فقط سیف آنرا میگوید نه کس دیگر.

بررسی سند روایت

در سند احادیث سیف، در موضوع بازگشت قعقاع از شام به عراق، و شرکت در نبردهای فتوح دوم عراق، به راویانی چون ابو عثمان یزید، و زیاد بن سرجس، و محمد و غصن برخورد میکنیم که همه آنها مخلوق خیالات شخص سیف بن عمر بوده و وجود خارجی نداشته اند. و نیز عمرو بن ریان را راوی این احادیث معرفی میکند که نامش در پنج حدیث سیف در تاریخ طبری آمده است. این راوی را چنین تعریف کرده اند: شخصی است که سیف بن عمر از او روایت کرده است، و مردی است که شناخته نشده است و دیگر هیچ. همچنین راویانی که سیف از آنها تنها به حدیث بسنده کرده است چون حمید بن ابی شجار، و فرزند محراق از مردی از قبیله طی! و جخدب جرعب از عصمه الوائلی! که نام این راویان را جز نزد سیف، در هیچ کتاب و فهرست و طبقاتی نیافتیم. و حتی نتوانستیم بفهمیم که سیف، فرزند محراق، و یا آن مرد از قبیله طی را در خیال خود چه نام نهاده است! بنظر میرسد که سیف بن عمر با نقل چنین افسانه هائی و چنین راویائی مردم را به مسخره گرفته، با آنها شوخی کرده است و هرگز در مقام آن نبوده  که سخنی به جد گفته باشد بخصوص وقتیکه راویان سخنش را فرزند محراق، از مردی از قبیله طی، و امثال اینها معرفی مینماید. آیا چه چیز جز زندقه اش او را وامیدارد تا چنین افسانه هائی را بهم ببافد و بدنبالش این اسمهای عجیب و غریب را سرهم کند و سند سخنانش قرار دهد؟!

سیف بن عمر تنها کسی است که برای نبرد قادسیه سه روز را به نام اسم میبرد، و همچنین تنها گوینده ای است که از بازگشت سپاهیان عراق به میهن خود، در معیت و به سر پرستی قعقاع سخن میگوید، و همچکس دیگر چنین چیزهائی را نگفته است. آنوقت امام المورخین فرزند جریر طبری میآید و همه این مطالب را از سیف میگیرد و در کتاب تاریخ خود نقل میکند و ابن اثیر هم، که همه آنها را در هم کرده و یکجا آورده است از طبری  گرفته و بنا به روشی که دارد سند آنرا ذکر نمیکند. ابن کثیر نیز که این داستان را از طبری گرفته است و آنرا خلاصه نموده قسمتی از آنرا نقل کرده است در آغاز آن چنین مینویسد: ابن جریر- طبری-  که خدایش رحمت کناد چنین میگوید....: آنوقت روایات سیف را می آورد و در ضمن آن نه بار نام سیف بن عمر را می برد. ابن خلدون نیز در ابتدای نقل این داستان چنین آغاز سخن میکند: سیف میگوید....: میرخواند نیز در روضة الصفا این افسانه ها را آورده، ولی طبق رویه اش هیچ سخنی از مدرک آنها نگفته است. سیف تنها کسی است که آن افسانه ها را برای نبرد قادسیه ساخته و چنین مطالبی را سرهم کرده است. و هم او تنها گوینده تمام افسانه هائیست که در این مورد تاکنون آورده ایم، و مورخین دیگر از او الهام گرفته و در کتابهای خود نقل کرده اند. باید توجه داشت که سیف در ساختن داستانهایش بسیار سعی کرده است تا داستانی موید داستان دیگر، و مطلبی گواه بر موضوعی دیگر باشد. از جمله این موارد افسانه ای است که درباره قعقاع و قدرت و دلیری و کاردانی او ساخته، در آن اصرار میورزد تا از زبان مردم در ستایش  و تعریف قعقاع سخن ابوبکر را بار دیگر زنده کند آنجا که میگوید: مردم در ستایش و تعریف قعقاع او را با انگشت بیکدیگر نشان میدادند و میگفتند این همان پهلوانی است که ابوبکر در حقش گفته است: سپاهی که چون او  دلاوری در آن باشد هرگز شکست نخواهد خورد! سیف به این ترتیب گفته سابق خود را که بر زبان ابوبکر در حق قعقاع قهرمان افسانه ایش نهاده بود تأکید میکند، و آنرا واقعیتی غیرقابل انکار جلوه گر میسازد. و نیز دیدیم که افسانه سخن گفتن اطلال اسب بکیر در جولانگاه قادسیه تا آنجا انتشار یافته که بحثش در کتابها میرود و درباره اش قلمفرسائی میکنند، و بدون اینکه درباره اش تحقیقی در خور یک دانشمند و محقق بعمل آورند و منشأ پیدایش آنرا به دیده علم و دانش جستجو نمایند آن افسانه مبتذل را ثبت کرده اند و به این ترتیب خرافة مسلم را جزء وقایع محقق تاریخی قلمداد نموده اند. انتشار این افسانه در میان مردم را به چیزی نمیتوان حمل کرد مگر اینکه قبول کنیم که افسانه مزبور همانگونه وضع گردیده که مورد پسند عامه است، و مورد علاقه شیفته گان شنیدن قصص و کرامات و خوارق عادات سلف صالح و بزرگوار خود، و مگر نه هر قدر که افسانه مهیج تر باشد، بیشتر کسب شهرت و معروفیت میکند؟!

دست آورد این داستان

اکنون ببینیم سیف با وضع چنین داستان هائی چه بدست آورده است، و محصول افسانه سرائیش چه بوده؟

یکم- برای پسر عمویش قعقاع تمیمی قهرمانیها و دلاوریهائی خلق کرده است که در تاریخ افسانه ها و حتی سرگذشت پهلونان واقعی اسلام نیز همانندی برای آن نمیتوان  یافت.

دوم- تشریح تاکتیک دقیق و حساب شده جنگی قعقاع، با دسته بندی کردن سربازان به دستجات مساوی برای حضور در میدان جنگ دوبار و ظرف دو روز، تا بدان وسیله تقویت روحی رزمندگان میدان نبرد را در وصف سپاهیان ایجاد مینماید.

سوم- قطع خرطوم پیشتاز پیلان، که نتیجه اش پیروزی مسلمانان بر دشمن بود. به خصوص اینکه بر این مدعا ام المومنین عایشه تأکید فرموده و گواهی داده است.

چهارم- خلق سه روز تاریخی به نامهای ارماث، و اغواث، و عماس و وقایع هیجان انگیز آنها.

پنجم- اشعار و حماسه هائی که زینتبخش میراث ادب کهن گردیده است.

ششم- و بالاخره معجزه سخن گفتن اطلال، اسب بکیر، بویژه آنکه آن اسب با زبان عربی فصیح سخن گفته، و به سوره بقره قرآن نیز سوگند خورده است!.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 188 تا 194

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد